بازی عشق شیطان پارت ۱۸
☆P. . . 18☆
چیزی نمونده بود که با چاقو...اما انگار یکی اومد و جلوشو گرفت،
اون ژوئن بود!
از دستش کشید و محکم هولش داد روی زمین،
از ترس خشکم زده بود.
ژوئن(با پوزخند): تا من زنده ام کسی حق نداره حتی به یه تار موی هه این دست بزنه.
بدون توجه به حرف ژوئن بلند شد اینبار میخواست به ژوئن حمله کنه اما...ژوئن جوری کتکش زد و باهاش مبارزه کرد که فکر میکردم یه استاد هنر های رزمی جلومه...
بعد سریع اومد سمت من...
ژوئن: تو خوبی هه این؟
هه این: آره ولی پام...
ژوئن: زمین خوردی، پات زخمی شده.
هه این: چجوری فهمیدی که اون اومده سراغم؟
ژوئن: خودت اون پیام تهدید هانول رو برام فرستادی.
هه این: یعنی برای تو فرستادم؟! میخواستم برای یکی از بچه ها بفرستم.
ژوئن(خنده): اشکال نداره، بهتر که برای من فرستادی اونا حتما تو شرکت سرشون شلوغه.
ویو ژوئن:
کمکش کردم که بلند بشه اما نمیتونست راحت راه بره، برای همینم...
براید استایل بغلش کردم، نزدیک خونه ام بود سوار ماشین کردمش و بردمش خونه ی خودم.
(نیم ساعت بعد)
هه این رو برده بودم تو اتاق خودم که استراحت کنه خیلی زود هم خوابش برده بود.
خودم تو حال روی کاناپه نشسته بودم و یکم تو فکر بودم بلند شدم و رفتم تو اتاق، هه این خواب بود و منم نشستم روی تخت، حتی موقعی که خوابه هم نمیشد ازش چشم برداشت...
شرکت کارلو:
لوکا: هر چی به هه این زنگ میزنم گوشیش خاموشه.
یه جون: حالا که گوشیش خاموشه هم ردیابی کردنش سخت تره.
کارلو: مین یو مطمئنی توی خونه خودشو لوکا هم نبود؟
مین سو: آره کامل چک کردم هیچ کس نبود.
سوهو: یعنی این موقع شب کجا رفته؟!
یه جون: نکنه...، ژوئن
کارلو: عا راست میگی ژوئن.
سوهو فورا گوشیشو برداشت و به ژوئن زنگ زد...
ژوئن: الو
سوهو: الو ژوئن،
ژوئن: عا سوهو تویی.
سوهو: تو نمیدونی هه این کجاست؟
ژوئن: خب چرا اون الان پیش منه خوابه.
سوهو: آهان که اینطور هممون خیلی نگران بودیم.
ژوئن: نگران نباش حالش خوبه.
سوهو: چرا اومده اونجا؟!
ژوئن: عا دیگه باید قطع کنم فعلا سوهو.
که ژوئن گوشیو قطع کرد...
سوهو: بهتر نیست بریم اونجا؟
کارلو: نه بزار یکم پیش ژوئن بمونه امروز از نگاه های هه این مشخص بود که انگار بدجور دلتنگ ژوئن بوده.
لوکا: کارلو تو چت شده؟ چرا یهویی نظرت راجع به ژوئن عوض شد؟!
کارلو: هیچی، فقط میخوام هه این کنار کسی باشه که میخوا، نمیخوام دوباره مثل امروز زمانی که ژوئن رو دید، گریه اش رو ببینم...
خونه ی ژوئن پرش زمانی به صبح:
(ادامه ویو ژوئن)
صبح که بیدار شدم اولین چیزی که دیدم صورت هه این بود...
همینجوری بهش خیره شدم و دستمو روی صورتش گذاشتم...
یعنی واقع این هه اینه؟! بلاخره تونستم ببینمش، تنها آرزوم شده بود دیدن دوباره ی هه این، بلاخره به آرزوم رسیدم...
بازم عاشقشم،هنوزم!...
چیزی نمونده بود که با چاقو...اما انگار یکی اومد و جلوشو گرفت،
اون ژوئن بود!
از دستش کشید و محکم هولش داد روی زمین،
از ترس خشکم زده بود.
ژوئن(با پوزخند): تا من زنده ام کسی حق نداره حتی به یه تار موی هه این دست بزنه.
بدون توجه به حرف ژوئن بلند شد اینبار میخواست به ژوئن حمله کنه اما...ژوئن جوری کتکش زد و باهاش مبارزه کرد که فکر میکردم یه استاد هنر های رزمی جلومه...
بعد سریع اومد سمت من...
ژوئن: تو خوبی هه این؟
هه این: آره ولی پام...
ژوئن: زمین خوردی، پات زخمی شده.
هه این: چجوری فهمیدی که اون اومده سراغم؟
ژوئن: خودت اون پیام تهدید هانول رو برام فرستادی.
هه این: یعنی برای تو فرستادم؟! میخواستم برای یکی از بچه ها بفرستم.
ژوئن(خنده): اشکال نداره، بهتر که برای من فرستادی اونا حتما تو شرکت سرشون شلوغه.
ویو ژوئن:
کمکش کردم که بلند بشه اما نمیتونست راحت راه بره، برای همینم...
براید استایل بغلش کردم، نزدیک خونه ام بود سوار ماشین کردمش و بردمش خونه ی خودم.
(نیم ساعت بعد)
هه این رو برده بودم تو اتاق خودم که استراحت کنه خیلی زود هم خوابش برده بود.
خودم تو حال روی کاناپه نشسته بودم و یکم تو فکر بودم بلند شدم و رفتم تو اتاق، هه این خواب بود و منم نشستم روی تخت، حتی موقعی که خوابه هم نمیشد ازش چشم برداشت...
شرکت کارلو:
لوکا: هر چی به هه این زنگ میزنم گوشیش خاموشه.
یه جون: حالا که گوشیش خاموشه هم ردیابی کردنش سخت تره.
کارلو: مین یو مطمئنی توی خونه خودشو لوکا هم نبود؟
مین سو: آره کامل چک کردم هیچ کس نبود.
سوهو: یعنی این موقع شب کجا رفته؟!
یه جون: نکنه...، ژوئن
کارلو: عا راست میگی ژوئن.
سوهو فورا گوشیشو برداشت و به ژوئن زنگ زد...
ژوئن: الو
سوهو: الو ژوئن،
ژوئن: عا سوهو تویی.
سوهو: تو نمیدونی هه این کجاست؟
ژوئن: خب چرا اون الان پیش منه خوابه.
سوهو: آهان که اینطور هممون خیلی نگران بودیم.
ژوئن: نگران نباش حالش خوبه.
سوهو: چرا اومده اونجا؟!
ژوئن: عا دیگه باید قطع کنم فعلا سوهو.
که ژوئن گوشیو قطع کرد...
سوهو: بهتر نیست بریم اونجا؟
کارلو: نه بزار یکم پیش ژوئن بمونه امروز از نگاه های هه این مشخص بود که انگار بدجور دلتنگ ژوئن بوده.
لوکا: کارلو تو چت شده؟ چرا یهویی نظرت راجع به ژوئن عوض شد؟!
کارلو: هیچی، فقط میخوام هه این کنار کسی باشه که میخوا، نمیخوام دوباره مثل امروز زمانی که ژوئن رو دید، گریه اش رو ببینم...
خونه ی ژوئن پرش زمانی به صبح:
(ادامه ویو ژوئن)
صبح که بیدار شدم اولین چیزی که دیدم صورت هه این بود...
همینجوری بهش خیره شدم و دستمو روی صورتش گذاشتم...
یعنی واقع این هه اینه؟! بلاخره تونستم ببینمش، تنها آرزوم شده بود دیدن دوباره ی هه این، بلاخره به آرزوم رسیدم...
بازم عاشقشم،هنوزم!...
۷۹۴
۱۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.