𝙱𝚊𝚍 𝚋𝚘𝚢 🥀
"با بی حوصله گی از رو تخت بلند شدی تا آماده شی که بری مدرسه.
آخر هفته بود و درسای مهمی نداشتی برای همین دلت میخواست بیشتر بخوابی ولی بخاطر بحث کوچیکی که دیشب با مامانت داشتی نمیخواستی خونه بمونی و ترجیح دادی از خوابت بزنی که خونه نباشی.
بعد از آماده کردن کیفت هودی پسرونه ای رو پوشیدی و از خونه رفتی بیرون.
یکم بعد که به مدرسه رسیدی مستقیم رفتی سمت کلاس.
به محض اینکه وارد کلاس شدی دوستهات به سمتت اومدن و یکی از اونا پرسید :
تینا: هی ، نکنه با کسی قرار میزاری؟
یکی دیگه از دوستهات گفت:
آیی: اونو از ما مخفی میکنی؟
به آرومی گفتی: اونطور که فک میکنید نیست...بعدا براتون توضیح میدم.
بعد از تموم شدن کلاس به سمت دست شویی رفتی ، بین راه کسی دستت رو گرفت و داخل راهرو کشید. با دیدن کسی که ازش متنفر بودی نفس عمیقی کشیدی و نگاه بی حوصله ای بهش انداختی.
ا/ت:خدایااا ، اصن حوصله ندارم زود بگو چی میخوای.
درحالی که فکش قفل شده بود و دندون هاشو محکم به هم فشار میداد گفت:
جونگکوک: کی این هودی رو بهت داده؟
ا/ت: چیه؟...نکنه حسودیت شده؟
با اخم بهت نگاه میکرد که یک دفعه با تحکم بعت گفت:
جونگوک: درش بیار.
ا/ت: چ..چی ؟!
جونگکوک: گفتم درش بیار ، بجاش تیشرتمو بهت میدم.
قبل از اینکه بتونی مخالفت کنی تیشرتش رو در آورد و به سمتت گرفت.
ناخود آگاه چشمت به عضله های برجسته شکمش خورد که صداش نگاهتو ازشون گرفت و مجبور شدی به چشماش نگاه کنی :
جونگکوک: نوبت توعه...درش بیار و تیشرت منو بپوش...!! "
•تک پارتی•
▪︎ادامشو تو بگو▪︎
تو کامنتا یا ناشناس درخواست تک پارتی بدید ، منتظرم 😌
آخر هفته بود و درسای مهمی نداشتی برای همین دلت میخواست بیشتر بخوابی ولی بخاطر بحث کوچیکی که دیشب با مامانت داشتی نمیخواستی خونه بمونی و ترجیح دادی از خوابت بزنی که خونه نباشی.
بعد از آماده کردن کیفت هودی پسرونه ای رو پوشیدی و از خونه رفتی بیرون.
یکم بعد که به مدرسه رسیدی مستقیم رفتی سمت کلاس.
به محض اینکه وارد کلاس شدی دوستهات به سمتت اومدن و یکی از اونا پرسید :
تینا: هی ، نکنه با کسی قرار میزاری؟
یکی دیگه از دوستهات گفت:
آیی: اونو از ما مخفی میکنی؟
به آرومی گفتی: اونطور که فک میکنید نیست...بعدا براتون توضیح میدم.
بعد از تموم شدن کلاس به سمت دست شویی رفتی ، بین راه کسی دستت رو گرفت و داخل راهرو کشید. با دیدن کسی که ازش متنفر بودی نفس عمیقی کشیدی و نگاه بی حوصله ای بهش انداختی.
ا/ت:خدایااا ، اصن حوصله ندارم زود بگو چی میخوای.
درحالی که فکش قفل شده بود و دندون هاشو محکم به هم فشار میداد گفت:
جونگکوک: کی این هودی رو بهت داده؟
ا/ت: چیه؟...نکنه حسودیت شده؟
با اخم بهت نگاه میکرد که یک دفعه با تحکم بعت گفت:
جونگوک: درش بیار.
ا/ت: چ..چی ؟!
جونگکوک: گفتم درش بیار ، بجاش تیشرتمو بهت میدم.
قبل از اینکه بتونی مخالفت کنی تیشرتش رو در آورد و به سمتت گرفت.
ناخود آگاه چشمت به عضله های برجسته شکمش خورد که صداش نگاهتو ازشون گرفت و مجبور شدی به چشماش نگاه کنی :
جونگکوک: نوبت توعه...درش بیار و تیشرت منو بپوش...!! "
•تک پارتی•
▪︎ادامشو تو بگو▪︎
تو کامنتا یا ناشناس درخواست تک پارتی بدید ، منتظرم 😌
۲۰.۱k
۲۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.