بوکسر دوست داشتنی:)
بوکسر دوست داشتنی:)
p36
"بعد حموم"
ا.ت: بلدی غذا درست کنی؟(کیوت)
کوک: آره بلدم..(خنده)چطور کیوتچه؟
ا.ت: میشه بری و صبحانه آماده کنی؟؟(مظلوم)گشنمههه
کوک: باشه قشنگم میرم(خنده)فقط نگو که بلد نیستی غذا درست کنی..
ا.ت: ...
ا.ت: نخیر..ک..کی گفته بلد نیستم؟(ضایع)
کوک: باوشه..(خنده)
ا.ت: ای بابا انقدر نخنددد خرگوش کوچولوو..برو غذا درست کنن!!
کوک: هوم..؟خرگوش کوچولو؟(بم)این خرگوش کوچولو میتونه کاری کنه ک...
ا.ت: غلط کردم فقط برو(لبخند ضایع)
کوک میره پایین و با تهیونگ تماس میگیره..
"مکالمه"
ته: به به..آقای جئون....پارسال دوست امسال آشنا !!(در حال غذا خوردن)
کوک: چخبر..خوبی؟
ته: اینجارو باش..بالاخره یکی حال مارو پرسید!
ته: از صدات معلومه امروز خیلی خوشحالی..نکنه اعتراف کردی کبوتر عاشق؟(دهن پر)
کوک: دقیقا..همین دیشب
ته: (غذا میپره تو گلوش)...چییی؟(بلند.سرفه)
کوک: اروم ب..
ته گوشی رو قطع میکنه..
کوک: این چش شد؟؟
چند مین بعد...
کوک: ا.تییی..(بلند)بیا غذا حاضره قشنگم..
ا.ت: باشههه(بلند)
ا.ت میاد و شروع میکنن به خوردن صبحانه..
کوک: خب..چطوره؟
ا.ت: چی چطوره؟(دهن پر)
کوک: کیوت(زیرلب.خنده)
کوک: غذا رو میگم بیبی..
ا.ت: اها....عالیه(دهن پر.لایک نشون میده با دستش)
کوک: خب..خوبه(لبخند)
کوک: م..(صدای زنگ در اومد)
کوک: فقط اونی که فکر میکنم نباشه!
ا.ت: تروخدا من درو باز کنممم(میدوعه سمت در)
ا.ت: از وقتی که اومدم اینجا آدم ندیدم فقط شوگا رو دیدم!
ا.ت در و باز میکنه که تهیونگ میپره میاد تو خونه..
ته: عه وا...سلام زن داداش گلم!
ا.ت: س...سلام(تعجب)
بینا: ته اروم تر..
ا.ت: این صدای بیناعه...بینا؟
بینا: ا.ت؟
ا.ت: بیناااااااااااا(داد)
بینا: ا.تییییییی(داد تر)
ته: یا امام زمان.. (اروم)
بینا و ا.ت همو بغل میکنن و ا.ت میپره بغل بینا و پاهاش و دور بینا حلقه میکنه!
ا.ت: دلم برات تنگ شده بود کفاثت(برعکس کثافت😂)
بینا: منم همینطور بچه..
ا.ت: منو ببر رو مبل..
بینا: نمیخوای بیای پایین؟(خنده)
ا.ت: نچ..بروو(کیوت)
ته: اهم...ماهم اینجاییم..
ا.ت: خب چیکار کنیم..
بینا: سلام آقای جئون(رد میشه و میره)
کوک: سلا....م(پوکر)
میرن رو مبل و ا.ت روی پاهای بینا میشینه و اونو محکم بغل میکنه..
بینا: اخخخ...خفه شدم جوجه..
ا.ت: همینه که هستتت(محکم تر بغلش میکنه)
کوک: حسودیم شد تهیونگاا
تهیونگ: به خدا کلماتی که برای صدا زدن ا.ت به کار میبره رو یه بارم به من نگفت..جوجه..بچه.....منم حسودیم شد جونگکوکاااا
ته میره میشینه رو پای کوک..کوک هم دستش رو دور کمر ته حلقه میکنه..
کوک: دلم برات تنگ شده بود..جوجهه
ته: منم همینطور قشنگم..
بینا و ا.ت از خنده پاره شدن..
بینا: حسودا..ما دوستیم!!
ا.ت: درسته..چند وقت هم همو ندیدیم!
کوک: ماهم دوستیم..چند وقته همو ندیدیم!
ا.ت: منطقی بود،ولی..
p36
"بعد حموم"
ا.ت: بلدی غذا درست کنی؟(کیوت)
کوک: آره بلدم..(خنده)چطور کیوتچه؟
ا.ت: میشه بری و صبحانه آماده کنی؟؟(مظلوم)گشنمههه
کوک: باشه قشنگم میرم(خنده)فقط نگو که بلد نیستی غذا درست کنی..
ا.ت: ...
ا.ت: نخیر..ک..کی گفته بلد نیستم؟(ضایع)
کوک: باوشه..(خنده)
ا.ت: ای بابا انقدر نخنددد خرگوش کوچولوو..برو غذا درست کنن!!
کوک: هوم..؟خرگوش کوچولو؟(بم)این خرگوش کوچولو میتونه کاری کنه ک...
ا.ت: غلط کردم فقط برو(لبخند ضایع)
کوک میره پایین و با تهیونگ تماس میگیره..
"مکالمه"
ته: به به..آقای جئون....پارسال دوست امسال آشنا !!(در حال غذا خوردن)
کوک: چخبر..خوبی؟
ته: اینجارو باش..بالاخره یکی حال مارو پرسید!
ته: از صدات معلومه امروز خیلی خوشحالی..نکنه اعتراف کردی کبوتر عاشق؟(دهن پر)
کوک: دقیقا..همین دیشب
ته: (غذا میپره تو گلوش)...چییی؟(بلند.سرفه)
کوک: اروم ب..
ته گوشی رو قطع میکنه..
کوک: این چش شد؟؟
چند مین بعد...
کوک: ا.تییی..(بلند)بیا غذا حاضره قشنگم..
ا.ت: باشههه(بلند)
ا.ت میاد و شروع میکنن به خوردن صبحانه..
کوک: خب..چطوره؟
ا.ت: چی چطوره؟(دهن پر)
کوک: کیوت(زیرلب.خنده)
کوک: غذا رو میگم بیبی..
ا.ت: اها....عالیه(دهن پر.لایک نشون میده با دستش)
کوک: خب..خوبه(لبخند)
کوک: م..(صدای زنگ در اومد)
کوک: فقط اونی که فکر میکنم نباشه!
ا.ت: تروخدا من درو باز کنممم(میدوعه سمت در)
ا.ت: از وقتی که اومدم اینجا آدم ندیدم فقط شوگا رو دیدم!
ا.ت در و باز میکنه که تهیونگ میپره میاد تو خونه..
ته: عه وا...سلام زن داداش گلم!
ا.ت: س...سلام(تعجب)
بینا: ته اروم تر..
ا.ت: این صدای بیناعه...بینا؟
بینا: ا.ت؟
ا.ت: بیناااااااااااا(داد)
بینا: ا.تییییییی(داد تر)
ته: یا امام زمان.. (اروم)
بینا و ا.ت همو بغل میکنن و ا.ت میپره بغل بینا و پاهاش و دور بینا حلقه میکنه!
ا.ت: دلم برات تنگ شده بود کفاثت(برعکس کثافت😂)
بینا: منم همینطور بچه..
ا.ت: منو ببر رو مبل..
بینا: نمیخوای بیای پایین؟(خنده)
ا.ت: نچ..بروو(کیوت)
ته: اهم...ماهم اینجاییم..
ا.ت: خب چیکار کنیم..
بینا: سلام آقای جئون(رد میشه و میره)
کوک: سلا....م(پوکر)
میرن رو مبل و ا.ت روی پاهای بینا میشینه و اونو محکم بغل میکنه..
بینا: اخخخ...خفه شدم جوجه..
ا.ت: همینه که هستتت(محکم تر بغلش میکنه)
کوک: حسودیم شد تهیونگاا
تهیونگ: به خدا کلماتی که برای صدا زدن ا.ت به کار میبره رو یه بارم به من نگفت..جوجه..بچه.....منم حسودیم شد جونگکوکاااا
ته میره میشینه رو پای کوک..کوک هم دستش رو دور کمر ته حلقه میکنه..
کوک: دلم برات تنگ شده بود..جوجهه
ته: منم همینطور قشنگم..
بینا و ا.ت از خنده پاره شدن..
بینا: حسودا..ما دوستیم!!
ا.ت: درسته..چند وقت هم همو ندیدیم!
کوک: ماهم دوستیم..چند وقته همو ندیدیم!
ا.ت: منطقی بود،ولی..
۲.۶k
۱۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.