ماه انتقام ( part 7 )
هانول : خیله خب ، من دیگه میرم شب بخیر . جونگ کوک : منم باهات میام . هانول : هی کجا ؟ جونگ کوک : میخوام برسونمت .
بعد از چند دقیقه رسیدیم خونه
هانول : مرسی که تا دم خونه اومدی ، خدافظ . جونگ کوک : شب بخیر
رفتم داخل و در خونه رو قفل کردم هانول : آه ، چقدر خستمه . کفشام رو در اوردم و با همون لباسم رو تخت پریدم .
فردا صبح = ساعت 7
با صدای آلارم گوشیم بلند شدم . یه دوش ۱۰ دقیقه ای گرفتم ؛ صبحونه خوردم و حاضر شدم . ( میزارم براتون )
در خونه رو باز کردم دیدم ائوم اومده . ائوم : سلام بیب ، بیا با هم بریم . هانول : اوکی
تو راه داشتم در مورد جونگ کوک میگفتم که اشتباه برداشت کردیم ، خلاصه کلی تعریف کردم که یهو به تهیونگ و جونگ کوک بر خوردیم . ائوم : اوه سلام ! هانول : سلام بچها ، این لی ائوم عع از راهنمایی باهاش دوستم . تهیونگ : ائوم ، اسمت خیلی با همه متفاوته . آئوم : ( لبخند )
جونگ کوک : هانول بعد از اینکه کلاسات تموم شد وقت داری ؟ هانول : نه میخوام با ائوم برم ناهار . ائوم : میگم شما ها هم بیاید با هم ناهار بخوریم . در گوش ائوم گفتم : آئوم خفه شو ، خودم میتونستم بگم تعارف نکن ! تهیونگ : کوک بریم ؟ نمیدونم چرا جونگ کوک جوابی نداد ، فقط یهویی بعد از این حرف ته دوید . تهیونگ : هیی ( تهیونگ هم دویید )
ائوم : چی شده با هم مشکلی دارید ؟ هانول : نه ! ائوم : نکنه.... دستم رو روی دهن ائوم گذاشتم . هانول : حرف اضافه نزن ، هر کی دیر تر برسه باید با دست به باسن اون یکی بزنه ، ۱ ۲ ۳ ( شروع به دویدن کرد ) ائوم : هی نامرد صبر کن .
تو کلاس =
من به خاطر اینکه دانشجو رشته گرافیک بودم کلاسم با تهیونگ و ائوم جدا بود .
داشتم با مدادم تو دفتر نقاشی استاد رو میکشیدم که یهو استاد به تخته کلاس زد . استاد : هانول ! ( داد ) هانول : بله استاد . همه خندیدن
استاد : ببخشید داد زدم ، قسمتی از درس بود ( خنده ) و این جوری میتونید سر مُوَکل داد بزنید .
مغز هانول : مرض داره ها
چند ساعت بعد=
از کلاسم اومدم بیرون و رفتم پیش ائوم . کلاس اونم تموم شد . ائوم : وای چقدر جراح شدن سخته ( بی حوصله ) هانول : خسته نباشی عزیزم . تهیونگ : سلام ( خسته ) هانول : اوه تو ام تجربی میخونی ؟ تهیونگ : آره ، دهنمون داره سرویس میشه . هانول : حتما همکار هم میشین ( لبخند ) راستی جونگ کوک کجاست ؟ تهیونگ : اون کلاس طبقه پنجمه ؛ ائوم : خب من میرم جا بگیرم برای ناهار ، تو رستوران سوگیونگ منتظرتون میمونم . تهیونگ : منم میام !
اون دو تا رفتن منم رفتم دنبال جونگ کوک
داخل کلاسش رو دیدم ، نبود . هانول : ببخشید جئون جونگ کوک تو این کلاس مگه نیس . یکی از بچه ها : چرا هست الان سوار آسانسور شد . هانول : اوه مرسی . یکی از بچه ها : ببخشید ، شما دوست دخترش هستید ، سوآ؟
هانول : نه . و به سرعت به سمت آسانسور رفتم .
بعد از چند دقیقه رسیدیم خونه
هانول : مرسی که تا دم خونه اومدی ، خدافظ . جونگ کوک : شب بخیر
رفتم داخل و در خونه رو قفل کردم هانول : آه ، چقدر خستمه . کفشام رو در اوردم و با همون لباسم رو تخت پریدم .
فردا صبح = ساعت 7
با صدای آلارم گوشیم بلند شدم . یه دوش ۱۰ دقیقه ای گرفتم ؛ صبحونه خوردم و حاضر شدم . ( میزارم براتون )
در خونه رو باز کردم دیدم ائوم اومده . ائوم : سلام بیب ، بیا با هم بریم . هانول : اوکی
تو راه داشتم در مورد جونگ کوک میگفتم که اشتباه برداشت کردیم ، خلاصه کلی تعریف کردم که یهو به تهیونگ و جونگ کوک بر خوردیم . ائوم : اوه سلام ! هانول : سلام بچها ، این لی ائوم عع از راهنمایی باهاش دوستم . تهیونگ : ائوم ، اسمت خیلی با همه متفاوته . آئوم : ( لبخند )
جونگ کوک : هانول بعد از اینکه کلاسات تموم شد وقت داری ؟ هانول : نه میخوام با ائوم برم ناهار . ائوم : میگم شما ها هم بیاید با هم ناهار بخوریم . در گوش ائوم گفتم : آئوم خفه شو ، خودم میتونستم بگم تعارف نکن ! تهیونگ : کوک بریم ؟ نمیدونم چرا جونگ کوک جوابی نداد ، فقط یهویی بعد از این حرف ته دوید . تهیونگ : هیی ( تهیونگ هم دویید )
ائوم : چی شده با هم مشکلی دارید ؟ هانول : نه ! ائوم : نکنه.... دستم رو روی دهن ائوم گذاشتم . هانول : حرف اضافه نزن ، هر کی دیر تر برسه باید با دست به باسن اون یکی بزنه ، ۱ ۲ ۳ ( شروع به دویدن کرد ) ائوم : هی نامرد صبر کن .
تو کلاس =
من به خاطر اینکه دانشجو رشته گرافیک بودم کلاسم با تهیونگ و ائوم جدا بود .
داشتم با مدادم تو دفتر نقاشی استاد رو میکشیدم که یهو استاد به تخته کلاس زد . استاد : هانول ! ( داد ) هانول : بله استاد . همه خندیدن
استاد : ببخشید داد زدم ، قسمتی از درس بود ( خنده ) و این جوری میتونید سر مُوَکل داد بزنید .
مغز هانول : مرض داره ها
چند ساعت بعد=
از کلاسم اومدم بیرون و رفتم پیش ائوم . کلاس اونم تموم شد . ائوم : وای چقدر جراح شدن سخته ( بی حوصله ) هانول : خسته نباشی عزیزم . تهیونگ : سلام ( خسته ) هانول : اوه تو ام تجربی میخونی ؟ تهیونگ : آره ، دهنمون داره سرویس میشه . هانول : حتما همکار هم میشین ( لبخند ) راستی جونگ کوک کجاست ؟ تهیونگ : اون کلاس طبقه پنجمه ؛ ائوم : خب من میرم جا بگیرم برای ناهار ، تو رستوران سوگیونگ منتظرتون میمونم . تهیونگ : منم میام !
اون دو تا رفتن منم رفتم دنبال جونگ کوک
داخل کلاسش رو دیدم ، نبود . هانول : ببخشید جئون جونگ کوک تو این کلاس مگه نیس . یکی از بچه ها : چرا هست الان سوار آسانسور شد . هانول : اوه مرسی . یکی از بچه ها : ببخشید ، شما دوست دخترش هستید ، سوآ؟
هانول : نه . و به سرعت به سمت آسانسور رفتم .
۱۵.۳k
۰۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.