پارت ۳۷( ۳۷ بود دیگه اره؟)
اوت ویو:
صبح ساعت ۸:۴۵ از خواب بیدار شدم . رفتم یه دوش ۲۰ مینی گرفتم و آمدم بیرون . موهامو خشک کردم و با اتو صاف صاف کردم و رفتم لباسمو پوشیدم . وقتی لباسمو پوشیدم رفتم سمت میز آرایشم و یه میکاپ لایت خیلی خوشگل انجام دادم . چمدون هامو یک یکی آروم آوردم پایین و بعدش رفتم سمت آشپزخونه .
رفتم یه نسکافه درست کردم و با تیرامیسو خوردم .
رفتم سر گوشیم و پیام دادم که ببینم همه بیدارن که بله همه بیدار بودن
خیلی ذوق داشتم که قرارها بعد از ۲ سال خانوادمون ببینم ( دوزتان مامن و بابای ا.ت سئول زندگی میکنن. در اصل وقتی ا.ت۱۰ سالش بود با مامان و باباش آمدن سئول و قبلش دگو زندگی میکردن و همه خانوادشون به جز خود ا.ت و مامان و باباش توی دگو هستن و ا.ت برای تحصیل آمده بود سئول و الان میخواست برای مسافرت بره دگو و خانوادشم ببینه)
وقتی صبحانمو خوردم یادم آمد که لوازم آرایشم و اینا رو جمع نکردم . سریع رفتم توی اتاقم و لوازم ارایشیم و عینکم رو اینا رو برداشتم و گذاشتم توی یه ساک خیلی کوچولو و با خودم بردم پایین . دوباره رفتم و اکسسوری هامو رو هم پوشیدم و رفتم پایین ساعت ۱۰: ۳۰ بود . یه تاکسی گرفتم و تا اون میومد منم چراغا رو خاموش کردم و در خونه رو قفل کردم و کفشمو پوشیدم. بعد چمدون هامو برداشتم و رفتم پایین
بعد از چند دقیقه تاکسی آمد و چمدونم رو گذاشت تو ماشین و منم سوار شدم و رفتیم سمت فرودگاه .
وقتی رسیدم دم در فرودگاه تهیونگ و لیا و جیمین و جنی و یونگی و لرا رو دیدم . سلام و احوال پرسی کردیم که لیا گفت :
لیا: ا.ت خانم ندزدنت . نه راستی با این لباست خودت شبیه دزدا شدی .
ا.ت: زهر مار لیا خانم . از این لباسم خیلی خوشم میاد چون دارکه
لیا : سلیقت عین جونگ کوکه اونم همیشه لباس دارم میپوشه .
ا.ت: سلیقه دوست پسرم و خودم میدونم . تو نیازی نیست بگی . مال دوست پسر خودتو بگو .
لیا: اوه خانم غیرتی نخوریمون
ا.ت: خوردنی نیستی
لیا: گگگگگگگگ
ا.ت: زهر مار
و بعد از کلی بحث و اینا همه آمدن .
رفتیم توی کافه فرودگاه نشستیم . بعد از کلی مسخره بازی و اینا ساعت ۱۱:۵۵ رفتیم دیگه ساک ها رو تحویل دادیم و بیلیط و پاسپورت ها رو نشون دادیم و از گیت رد شدیم
رفتیم از سوپری توی فرودگاه خرت و پرت خریدیم و آمدیم نشستیم روی صندلی های فرودگاه . کلی گفتیم و خندیدیم تا بالاخره ساعت شد ۳ . ۴۰ دقیقه دیگه پروازمون میپرید .
.........................................
خب خب در مورد لباسا
۲ لباس کوک برای فرودگاه
۳ لباس ا.ت برای فرودگاه
۴ لباس تهیونگ برای فرودگاه
۵ لباس لیا برای فرودگاه
۶ لباس یونگی برای فرودگاه
۷ لباس لرا برای فرودگاه
۸ لباس جیمین برای فرودگاه
۹ لباس جنی برای فرودگاه
بقیه لباسا رو توی پارت بعدی میذارمممممم
صبح ساعت ۸:۴۵ از خواب بیدار شدم . رفتم یه دوش ۲۰ مینی گرفتم و آمدم بیرون . موهامو خشک کردم و با اتو صاف صاف کردم و رفتم لباسمو پوشیدم . وقتی لباسمو پوشیدم رفتم سمت میز آرایشم و یه میکاپ لایت خیلی خوشگل انجام دادم . چمدون هامو یک یکی آروم آوردم پایین و بعدش رفتم سمت آشپزخونه .
رفتم یه نسکافه درست کردم و با تیرامیسو خوردم .
رفتم سر گوشیم و پیام دادم که ببینم همه بیدارن که بله همه بیدار بودن
خیلی ذوق داشتم که قرارها بعد از ۲ سال خانوادمون ببینم ( دوزتان مامن و بابای ا.ت سئول زندگی میکنن. در اصل وقتی ا.ت۱۰ سالش بود با مامان و باباش آمدن سئول و قبلش دگو زندگی میکردن و همه خانوادشون به جز خود ا.ت و مامان و باباش توی دگو هستن و ا.ت برای تحصیل آمده بود سئول و الان میخواست برای مسافرت بره دگو و خانوادشم ببینه)
وقتی صبحانمو خوردم یادم آمد که لوازم آرایشم و اینا رو جمع نکردم . سریع رفتم توی اتاقم و لوازم ارایشیم و عینکم رو اینا رو برداشتم و گذاشتم توی یه ساک خیلی کوچولو و با خودم بردم پایین . دوباره رفتم و اکسسوری هامو رو هم پوشیدم و رفتم پایین ساعت ۱۰: ۳۰ بود . یه تاکسی گرفتم و تا اون میومد منم چراغا رو خاموش کردم و در خونه رو قفل کردم و کفشمو پوشیدم. بعد چمدون هامو برداشتم و رفتم پایین
بعد از چند دقیقه تاکسی آمد و چمدونم رو گذاشت تو ماشین و منم سوار شدم و رفتیم سمت فرودگاه .
وقتی رسیدم دم در فرودگاه تهیونگ و لیا و جیمین و جنی و یونگی و لرا رو دیدم . سلام و احوال پرسی کردیم که لیا گفت :
لیا: ا.ت خانم ندزدنت . نه راستی با این لباست خودت شبیه دزدا شدی .
ا.ت: زهر مار لیا خانم . از این لباسم خیلی خوشم میاد چون دارکه
لیا : سلیقت عین جونگ کوکه اونم همیشه لباس دارم میپوشه .
ا.ت: سلیقه دوست پسرم و خودم میدونم . تو نیازی نیست بگی . مال دوست پسر خودتو بگو .
لیا: اوه خانم غیرتی نخوریمون
ا.ت: خوردنی نیستی
لیا: گگگگگگگگ
ا.ت: زهر مار
و بعد از کلی بحث و اینا همه آمدن .
رفتیم توی کافه فرودگاه نشستیم . بعد از کلی مسخره بازی و اینا ساعت ۱۱:۵۵ رفتیم دیگه ساک ها رو تحویل دادیم و بیلیط و پاسپورت ها رو نشون دادیم و از گیت رد شدیم
رفتیم از سوپری توی فرودگاه خرت و پرت خریدیم و آمدیم نشستیم روی صندلی های فرودگاه . کلی گفتیم و خندیدیم تا بالاخره ساعت شد ۳ . ۴۰ دقیقه دیگه پروازمون میپرید .
.........................................
خب خب در مورد لباسا
۲ لباس کوک برای فرودگاه
۳ لباس ا.ت برای فرودگاه
۴ لباس تهیونگ برای فرودگاه
۵ لباس لیا برای فرودگاه
۶ لباس یونگی برای فرودگاه
۷ لباس لرا برای فرودگاه
۸ لباس جیمین برای فرودگاه
۹ لباس جنی برای فرودگاه
بقیه لباسا رو توی پارت بعدی میذارمممممم
۴.۹k
۱۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.