تهیونگ و دختر رزمی پوش 30
سو : یکی از خدمتکارها رفت دنبال طبیب . وقتی طبیب اومد بهم گفت بیرون منتظر باشم . ۶ساعت بعد طبیب : از اتاق رفتم بیرون و به ملکه گفتم خطر کاملا رفع شده و سم رو کامل از بدن پادشاه بیرون اوردم و تا فرده بهوش میان . سو : الان میتونم برم داخل؟ . طبیب : بله میتونید برید . سو : وقتی رفتم داخل با صورت رنگ پریده و بی جون تهیونگ ربهرو شدم . نشستم روی صندلی کنار تخت تهیونگ بعد بغض گلوم رو گرفت و ناگهان زدم زیر گریه و گفتم : همش تقصیر من بود که تو اینطوری شدی 😭. من نباید برات شیرینی میاوردم . روز بعد . سو : دیشب اصلا نخوابیدمو همش گریه میکردم و نبض تهیونگ رو میگرفتم . تهیونگ : چشمام رو باز کردم و احساس کردم یک نفر کنارم نشسته و داره گریه میکنه و همش میگه تقصیر من بود که اینطوری شد . برگشتم دیدم سو داره گریه میکنه . چیشده ، چی تقصیر توعه؟ . سو : سرم رو بلند کردم که دیدم تهیونگ روی تخت نشسته . تهیونگ : چی شده چرا همش میگی همه چیز تقصیر توعه؟ . سو : تهیونگ من برای شما شیرینی اوردم و شما از اون شیرینی خوردینو کلی خون بالا اوردید . اون شیرینی سمی بود و من اون شیرینی رو درست کردم و من یک خ.یانتکار به حساب میام . تهیونگ : من میدونم کار تو نبوده و مطمئنم کار یکی از خدمتکارهای اشپزخانه بوده . بیا بریم به اشپزخانه قصر . سو : الان حالت زیاد خوب نیست باید استراحت کنی . تهیونگ : من نیاز به استراحت ندارم به سمت اشپزخانه قصر رفتیم و با داد گفتم کدوم یکی از شما در شیرینی ملکه سم ریختید؟ . خدمتکارها:..... تهیونگ : صحبت میکنید یا دستور بدم گردنتون رو بزنن😡 . یکی از خدمتکار ها : پادشاه ، من با دو تا چشمانم دیدم که ملکه در شیرینی که داشت برای شما درست میکرد سم ریخت . تهیونگ : وای به حالتون اگر بخواید دروغ بگید . با سرباز هام به سمت اتاق ملکه رفتیم . سو : تهیونگ دست به کار شد و داشت اتاقم رو میگشت😔 . تهیونگ : من به ملکهام خیلی اطمینان داشتم و میدونستم که بهم پشت نمیکنه . همینطور که داشتم میگشتم به سمت تخت ملکه رفتم و بالش رو برداشتمو سم رو زیر بالش دیدم
20+
20+
۳۲.۰k
۲۴ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.