part14
"ات"
سونگهو رفت بیرون
سوجین : و دیگه برنگرد پفیوز
اقای کیم اومد داخل جیمین هم همراهش بود
جیمین : اون کصکش دبه عن اینجا چیکار داشتتت.....احم...مزاحم که نشدم 🌚؟
ات و کوک : هوم؟
من و جونگ کوک بهم نگا کردیم و از هم جدا شدیم
کوک : ن..نه مزاحم چیه؟
سوجین : ولی نقش بازیت خیلی عالی بود🌚
کوک : بیخیال
ات : اینجا همه نقش بازی میکردن...خیلی عجیب بودین
سوجین : این کاریه که همه کارمندا تو شرکت یکی غریبه میبینن یا یه ادم بزرگی باشه
جیمین اومد سمتم
جیمین : ات اون حرومزاده که چیزی بهت نگفت؟
ات : ن..نه نگران نباش
جیمین : کفشتم اوردم
ات : ممنون
کفشمو عوض کردم و بلند شدم
ات : ممنون بابت همه چی جونگ کوک...من معذرت میخوام اگه خیلی برات دردسر درست کردم..میدونم فقد میخواستی پرستار خانم جئون باشم...ولی خیلی اذیتت کردم و حتی جلست بهم ریخت
کوک : به دل نگیر همه مشکلات دارن..تو برای مادرم پرستاری میکنی منم حق دارم که برات جبران کنم
تعظیم کردم
ات : خیلی ممنون!*لبخند* از همتون ممنونم
سوجین : خب بهتر نیس به فکر عروسیتون باشین
تهیونگ : راست میگه تازه از اللنم باید به فکر بچه باشین
ات و کوک : شما دوتا خفه شید (´Д` )
تهیونگ : چقدم شبیه همن
ات : اصن هم نیستیم
کوک : راست میگه من جذاب ترم
ات :*نگا کردن*
کوک :......
بچه ها سر حرف جونگ کوک شروع کردن خندیدن...
جونگ کوک...واقعا مرده..مردیه که هر دختری ارزوشو داره.(جنتلمن😔✨️)ولی من...خودمو به یه مرد نجس چسبوندم و روزگارمو اینشکلی کرد...
"کوک"
ات... از اون نوع دختراییه که هر مردی باید داشته باشه..ولی اون مرد نابودش کرد..و معلوم نیس خودش دوباره بخواد عاشق شه یا نه
"ساعت ۱۱"
کوک : ات ۲ میری دیگه ؟
ات : اره فعلا هنوز وقت هست...میرم بازار فعلا خرید کنم
کوک : خیلی خب
سوجین : من نمیدونم چرا نمیخواین قبول کنین بهم میاین
تهیونگ : چقد بی انگیزه
کوک و ات : 🗿🗿
سونگهو رفت بیرون
سوجین : و دیگه برنگرد پفیوز
اقای کیم اومد داخل جیمین هم همراهش بود
جیمین : اون کصکش دبه عن اینجا چیکار داشتتت.....احم...مزاحم که نشدم 🌚؟
ات و کوک : هوم؟
من و جونگ کوک بهم نگا کردیم و از هم جدا شدیم
کوک : ن..نه مزاحم چیه؟
سوجین : ولی نقش بازیت خیلی عالی بود🌚
کوک : بیخیال
ات : اینجا همه نقش بازی میکردن...خیلی عجیب بودین
سوجین : این کاریه که همه کارمندا تو شرکت یکی غریبه میبینن یا یه ادم بزرگی باشه
جیمین اومد سمتم
جیمین : ات اون حرومزاده که چیزی بهت نگفت؟
ات : ن..نه نگران نباش
جیمین : کفشتم اوردم
ات : ممنون
کفشمو عوض کردم و بلند شدم
ات : ممنون بابت همه چی جونگ کوک...من معذرت میخوام اگه خیلی برات دردسر درست کردم..میدونم فقد میخواستی پرستار خانم جئون باشم...ولی خیلی اذیتت کردم و حتی جلست بهم ریخت
کوک : به دل نگیر همه مشکلات دارن..تو برای مادرم پرستاری میکنی منم حق دارم که برات جبران کنم
تعظیم کردم
ات : خیلی ممنون!*لبخند* از همتون ممنونم
سوجین : خب بهتر نیس به فکر عروسیتون باشین
تهیونگ : راست میگه تازه از اللنم باید به فکر بچه باشین
ات و کوک : شما دوتا خفه شید (´Д` )
تهیونگ : چقدم شبیه همن
ات : اصن هم نیستیم
کوک : راست میگه من جذاب ترم
ات :*نگا کردن*
کوک :......
بچه ها سر حرف جونگ کوک شروع کردن خندیدن...
جونگ کوک...واقعا مرده..مردیه که هر دختری ارزوشو داره.(جنتلمن😔✨️)ولی من...خودمو به یه مرد نجس چسبوندم و روزگارمو اینشکلی کرد...
"کوک"
ات... از اون نوع دختراییه که هر مردی باید داشته باشه..ولی اون مرد نابودش کرد..و معلوم نیس خودش دوباره بخواد عاشق شه یا نه
"ساعت ۱۱"
کوک : ات ۲ میری دیگه ؟
ات : اره فعلا هنوز وقت هست...میرم بازار فعلا خرید کنم
کوک : خیلی خب
سوجین : من نمیدونم چرا نمیخواین قبول کنین بهم میاین
تهیونگ : چقد بی انگیزه
کوک و ات : 🗿🗿
۱۸.۳k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.