فیک عاشقی p7
ا/ت ویو: میدونستم کی بود .اون .... میرا بود. همون دختره نچسب و حسود .
الانم چون داشتم با کراشش صحبت میکردم هار شده بود .
داشت موهامو میکشید که با دوتا دستام دستشو گرفتم و پیچوندم و بردم پشت کمرش و سرشو چسبوندم به دیوار . و بهش گفتم .
ا/ت: مگه من بهت اجازه دادم دستای کثیفتو بهم بزنی؟
میرا:آیی ولم کن وحشی .
ا/ت: تو بهم حمله کردی جوجه.
میرا: اوپا هینجین . بیا من رو از دست این دیوونه نجات بده .
هیونجین: تو بهش حمله کردی . بعد اون شد وحشی؟
میرا: اوپااا . لطفا . آیی
راوی: هیونجین که دلش برای دختر سوخت رفت سمت ا/ت و دستشو گذاشت روی شونه ا/ت و گفت
هیونجین: ا/ت بسه . ولش کن الان مدیر میاد .
ا/ت ویو: صورتش که به دیوار چسبونده بودم رو محکم تر به دیوار فشار دادم و با ضرب کشیدمش عقب و پرتش کردم روی زمین . خوشم نمیومد کسی برام قلدری کنه . نمیزاشتم و حساب همشونو میرسیدم . بعد که میرا افتاد رو زمین بهش گفتم .
ا/ت: یکبار دیگه . فقط یکبار دیگه دستای کثیفت بهم بخوره زندت نمیزارم . فهمیدی .
میرا: ......
ا/ت: فهمیدی(با داد)
میرا: آره بابا فهمیدم .( بلند شد رفت )
هیونجین: عجب دختری هستی . آفرین بابا( با خنده)
ا/ت: بله دیگه . حرعت داره فقط یکبار دیگه دستاشو بهم بزنه تا خودم.....
هیونجین: باشه بابا حالا داغ نکن .
راوی: رفتن سر کلاساشون و ا/ن رفت کنار کوک نشست اما این بار ..
ا/ت: سلام .
کوک: سلام(تعجب)
ا/ت: اوممم ... میشه آشنا شیم؟
کوک: البته . من جئون جونگ کوک هستم و ۱۸ سالمه . تو میتونی کوک یا کوکی صدام کنی .
ا/ت: خوشبختم . منم ا/ت هستم و ۱۷ سالمه .
کوک: خوشبختم بیبی .
ا/ت: بیبی؟
کوک: ازم کوچیکتری خب.
ا/ت: آها ... ولی لطفا بهم نگو بیبی . خوشم نمیاد .
کوک: باشه(ناراحت و تعجب)
کوک: زنگ تفریح میشه باهم بریم ؟ آخه من دوستی ندارم .
ا/ت: باشه ... ولی همه خودشون رو برای دوستی با تو میکشن.
کوک: میکشن اما فقط به خاطر قیافم دوسم دارن .
ا/ت: اینم هست .
راوی: بعدش معلم اومد سر کلاس . و .... اون.... اون فرد کنارش ......
اینم از این پارت . ببخشید اگه کم شد خوابم میاد فردا جبران میکنم .
به نظرتون کی بود؟👺
الانم چون داشتم با کراشش صحبت میکردم هار شده بود .
داشت موهامو میکشید که با دوتا دستام دستشو گرفتم و پیچوندم و بردم پشت کمرش و سرشو چسبوندم به دیوار . و بهش گفتم .
ا/ت: مگه من بهت اجازه دادم دستای کثیفتو بهم بزنی؟
میرا:آیی ولم کن وحشی .
ا/ت: تو بهم حمله کردی جوجه.
میرا: اوپا هینجین . بیا من رو از دست این دیوونه نجات بده .
هیونجین: تو بهش حمله کردی . بعد اون شد وحشی؟
میرا: اوپااا . لطفا . آیی
راوی: هیونجین که دلش برای دختر سوخت رفت سمت ا/ت و دستشو گذاشت روی شونه ا/ت و گفت
هیونجین: ا/ت بسه . ولش کن الان مدیر میاد .
ا/ت ویو: صورتش که به دیوار چسبونده بودم رو محکم تر به دیوار فشار دادم و با ضرب کشیدمش عقب و پرتش کردم روی زمین . خوشم نمیومد کسی برام قلدری کنه . نمیزاشتم و حساب همشونو میرسیدم . بعد که میرا افتاد رو زمین بهش گفتم .
ا/ت: یکبار دیگه . فقط یکبار دیگه دستای کثیفت بهم بخوره زندت نمیزارم . فهمیدی .
میرا: ......
ا/ت: فهمیدی(با داد)
میرا: آره بابا فهمیدم .( بلند شد رفت )
هیونجین: عجب دختری هستی . آفرین بابا( با خنده)
ا/ت: بله دیگه . حرعت داره فقط یکبار دیگه دستاشو بهم بزنه تا خودم.....
هیونجین: باشه بابا حالا داغ نکن .
راوی: رفتن سر کلاساشون و ا/ن رفت کنار کوک نشست اما این بار ..
ا/ت: سلام .
کوک: سلام(تعجب)
ا/ت: اوممم ... میشه آشنا شیم؟
کوک: البته . من جئون جونگ کوک هستم و ۱۸ سالمه . تو میتونی کوک یا کوکی صدام کنی .
ا/ت: خوشبختم . منم ا/ت هستم و ۱۷ سالمه .
کوک: خوشبختم بیبی .
ا/ت: بیبی؟
کوک: ازم کوچیکتری خب.
ا/ت: آها ... ولی لطفا بهم نگو بیبی . خوشم نمیاد .
کوک: باشه(ناراحت و تعجب)
کوک: زنگ تفریح میشه باهم بریم ؟ آخه من دوستی ندارم .
ا/ت: باشه ... ولی همه خودشون رو برای دوستی با تو میکشن.
کوک: میکشن اما فقط به خاطر قیافم دوسم دارن .
ا/ت: اینم هست .
راوی: بعدش معلم اومد سر کلاس . و .... اون.... اون فرد کنارش ......
اینم از این پارت . ببخشید اگه کم شد خوابم میاد فردا جبران میکنم .
به نظرتون کی بود؟👺
۲۱.۵k
۲۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.