نیم پارت فیک ویکوک
فیک جدید حمایت شه ادامه بدم
مرسی که میخونی...
ویو کوک
دستمو سمت گردنبندم بردم صدای کر کننده موسیقی پاپ هنوزم میومد ولی من با لمس این گردنبند دیگه انگار اونجا نبودم.آهی کشیدم و سعی کردم به احساسات عجیبی که این گردنبند اهدایی بهم میده توجهی نکنم و تمام تمرکزم رو روی مسابقه ای که تا چند لحظه ی دیگه شروع میشد بزارم ولی نمیشد نمیتونستم جلوی خاطراتی که هر بار با لمس این گردنبند بهم هجوم میاوردن رو بگیرم...
هنوزم اون روز بارونی رو به وضوح به خاطر میارم....اوه لعنتی..
فلش بک
صدای آزار دهنده و وحشتناک ترمز ماشین و بعد همه جا تاریک شد.
دستامو گذاشتم روی گوشم و جیغ کشیدم.با اینکه از خواب بیدار شده بودم و الان جلوی اتاق ته مین هیونگ بودم همچنان جیغ میکشیدم اونقدر بلند بود که ته مین هیونگ از خواب بیدار شد و شوکه اومد سمتم...
(علامت ته مین :)
: هیششش آروم باش....من اینجام...هیشششش آروم باش..
من رو تو بغلش فشرد و بعد از اینکه جیغ کشیدن ناخودآگاهم تموم شد و آروم گرفتم یکم منو از خودش دور کرد و با نگرانی به چشمام نگاه کرد و
:خواب دیدی؟..
هنوز نفسم سر جاش نیومده بود با این حال گفتم
(علامت کوک +)
+خواب نبود هیونگ ....خیلی وحشتناک بود... انگار واقعی بود ...میدونی....من...با تمام وجود احساسش میکردم.
ته مین انگار خیالش راحت شده بود چون لبخند زد و
:پس بالاخره شروع شد دیگه داشتم نگران میشدم
تعجب کردم برعکس من که خیلی ترسیده بودن اون خوشحال به نظر میرسید انگار به چیزی که خیلی وقته منتظرشه رسیده با تعجب پرسیدم..
+چی؟..
🦋🫂
حاجی خوشتون اومد؟خب حمایت کن تا بزارم..:)
مرسی که میخونی...
ویو کوک
دستمو سمت گردنبندم بردم صدای کر کننده موسیقی پاپ هنوزم میومد ولی من با لمس این گردنبند دیگه انگار اونجا نبودم.آهی کشیدم و سعی کردم به احساسات عجیبی که این گردنبند اهدایی بهم میده توجهی نکنم و تمام تمرکزم رو روی مسابقه ای که تا چند لحظه ی دیگه شروع میشد بزارم ولی نمیشد نمیتونستم جلوی خاطراتی که هر بار با لمس این گردنبند بهم هجوم میاوردن رو بگیرم...
هنوزم اون روز بارونی رو به وضوح به خاطر میارم....اوه لعنتی..
فلش بک
صدای آزار دهنده و وحشتناک ترمز ماشین و بعد همه جا تاریک شد.
دستامو گذاشتم روی گوشم و جیغ کشیدم.با اینکه از خواب بیدار شده بودم و الان جلوی اتاق ته مین هیونگ بودم همچنان جیغ میکشیدم اونقدر بلند بود که ته مین هیونگ از خواب بیدار شد و شوکه اومد سمتم...
(علامت ته مین :)
: هیششش آروم باش....من اینجام...هیشششش آروم باش..
من رو تو بغلش فشرد و بعد از اینکه جیغ کشیدن ناخودآگاهم تموم شد و آروم گرفتم یکم منو از خودش دور کرد و با نگرانی به چشمام نگاه کرد و
:خواب دیدی؟..
هنوز نفسم سر جاش نیومده بود با این حال گفتم
(علامت کوک +)
+خواب نبود هیونگ ....خیلی وحشتناک بود... انگار واقعی بود ...میدونی....من...با تمام وجود احساسش میکردم.
ته مین انگار خیالش راحت شده بود چون لبخند زد و
:پس بالاخره شروع شد دیگه داشتم نگران میشدم
تعجب کردم برعکس من که خیلی ترسیده بودن اون خوشحال به نظر میرسید انگار به چیزی که خیلی وقته منتظرشه رسیده با تعجب پرسیدم..
+چی؟..
🦋🫂
حاجی خوشتون اومد؟خب حمایت کن تا بزارم..:)
۹.۳k
۰۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.