پارت 31
پارت 31
ا/ت ویو
ا/ت : میخوای عین این اردکا همش پشت سرم بیای؟
نامجون : چرا که نه به هر حال تو جونمو نجات دادی از دست اون اِفریته از طرز گفتن اِفریتش خندم گرفت و بلند خندیدم
که اونم شروع کرد به خندیدن داشتیم میخندیدم که متوجه حضور جون سو نشدیم این دختر چقدر سیریشیه اومد سمتم و یه سیلی بهم زد دستش محکم نبود ولی خب چطور جرئت کرد که بزنه دختره ی...
ا/ت : هی وحشی چته
جون سو : تو توی آشغال همه ی نقشه هامو خراب کردی
ا/ت : نقشه هات بدبخت کردن بقیه اس؟
جون سو : ما همدیگه رو دوست داریم
بعد هم رفت بازوی نامجونو گرفت که نامجون سریع پسش زد و گفت :
نامجون : من بهت گفتم دوست ندارم چرا نمیفهمی؟
جون سو : چیه نکنه عاشق این دختره ی چندشی؟
نامجون : آره، آره دوسش دارم که چی
جون سو یه سیلی هم به نامجون زد و رفت بهش پوزخند زدم و رفتم نشستم روی موتور بهش گفتم
ا/ت نمیای؟
نامجون اومد نشست و گفت :
نامجون : نمیخوای بپرسی چرا بهش اینطوری گفتم؟
ا/ت: نه چون میدونم که دروغ گفتی تا دست از سرت برداره
نامجون: درسته
بعد هم حرکت کردم با سرعت زیادی میرفتم نامجون انگار تو خودش بود چسبیده بود به من تا نیوفته و تو فکر بود
نامجون ویو
به جون سو گفتم ا/تو دوست دارم وقتی ا/ت گفتش که میدونه که دروغ گفتم راستش نمیدونم چم شد انگار ناراحت که نه ولی یجوری شدم این روزا همش حسای عجیب غریب دارم نمیدونم چمه همش تقصیر این جون سو احمقه منو به این روز انداخته اه من دارم چی میگم چه ربطی به جون سو اه ولش کن بابا خسته شدم امروز چقدر سخت بود خداروشکر مجبور نشدم با اون دختره ی عوضی ازدواج کنم دلم نمیخواستم برم خونه پس به ا/ت گفتم :
نامجون : ا/ت
ا/ت: هوم
نامجون: میشه بریم اون کافه که دفعه قبل منو بردی
ا/ت : عقل کل اون جا کافه نبود دیسکو بود
نامجون : چی؟ با حالت تعجب و صدای بلند
ا/ت : آره دیسکو بود ولی خب چون کسی توش نبود متوجه نشدی
نامجون : یعنی منو بردی دیسکو
ا/ت : هی بگی نگی
نامجون : میشه الانم بریم
ا/ت : دیرت میشه زنت منتظرته
نامجون : عععع اذیت نکن دیگه ا/ت
ا/ت در حال خندیدن بود
ا/ت : باشه باشه
بعد هم با هم رفتن به همون دیسکو و به قول نامجون کافه
ا/ت ویو
ا/ت : میخوای عین این اردکا همش پشت سرم بیای؟
نامجون : چرا که نه به هر حال تو جونمو نجات دادی از دست اون اِفریته از طرز گفتن اِفریتش خندم گرفت و بلند خندیدم
که اونم شروع کرد به خندیدن داشتیم میخندیدم که متوجه حضور جون سو نشدیم این دختر چقدر سیریشیه اومد سمتم و یه سیلی بهم زد دستش محکم نبود ولی خب چطور جرئت کرد که بزنه دختره ی...
ا/ت : هی وحشی چته
جون سو : تو توی آشغال همه ی نقشه هامو خراب کردی
ا/ت : نقشه هات بدبخت کردن بقیه اس؟
جون سو : ما همدیگه رو دوست داریم
بعد هم رفت بازوی نامجونو گرفت که نامجون سریع پسش زد و گفت :
نامجون : من بهت گفتم دوست ندارم چرا نمیفهمی؟
جون سو : چیه نکنه عاشق این دختره ی چندشی؟
نامجون : آره، آره دوسش دارم که چی
جون سو یه سیلی هم به نامجون زد و رفت بهش پوزخند زدم و رفتم نشستم روی موتور بهش گفتم
ا/ت نمیای؟
نامجون اومد نشست و گفت :
نامجون : نمیخوای بپرسی چرا بهش اینطوری گفتم؟
ا/ت: نه چون میدونم که دروغ گفتی تا دست از سرت برداره
نامجون: درسته
بعد هم حرکت کردم با سرعت زیادی میرفتم نامجون انگار تو خودش بود چسبیده بود به من تا نیوفته و تو فکر بود
نامجون ویو
به جون سو گفتم ا/تو دوست دارم وقتی ا/ت گفتش که میدونه که دروغ گفتم راستش نمیدونم چم شد انگار ناراحت که نه ولی یجوری شدم این روزا همش حسای عجیب غریب دارم نمیدونم چمه همش تقصیر این جون سو احمقه منو به این روز انداخته اه من دارم چی میگم چه ربطی به جون سو اه ولش کن بابا خسته شدم امروز چقدر سخت بود خداروشکر مجبور نشدم با اون دختره ی عوضی ازدواج کنم دلم نمیخواستم برم خونه پس به ا/ت گفتم :
نامجون : ا/ت
ا/ت: هوم
نامجون: میشه بریم اون کافه که دفعه قبل منو بردی
ا/ت : عقل کل اون جا کافه نبود دیسکو بود
نامجون : چی؟ با حالت تعجب و صدای بلند
ا/ت : آره دیسکو بود ولی خب چون کسی توش نبود متوجه نشدی
نامجون : یعنی منو بردی دیسکو
ا/ت : هی بگی نگی
نامجون : میشه الانم بریم
ا/ت : دیرت میشه زنت منتظرته
نامجون : عععع اذیت نکن دیگه ا/ت
ا/ت در حال خندیدن بود
ا/ت : باشه باشه
بعد هم با هم رفتن به همون دیسکو و به قول نامجون کافه
۷۶.۷k
۰۲ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.