فیک جدید.
از خرید برگشتم تا از چوسان اومده بودیم سئول برای همین مدرسه هامون رو عوض کردیم.
منو هانا باهم خواهریم هم خونه هم هستیم.
+هانااااااا.
_بله اونی؟
+بیا اینا رو ببر تو اشپز خونه.
_باشه کیسه های پر خوراکی رو برد تو اشپز خونه رفتم تو اتاقم لباسمو عوض کردم.
اومدم تو حال.
+دادا سوپرایز.
_یاااا این چیه.
+بازش کن.
_حییییغ:)..💔🌃
+دوسش داری؟
_عاشقشم ولی اینکه خیلی گرونه.
همین طوری که به تلوزیون زل زده بودم گفتم+پس انداز کل زندگیمو دادم.
_واییی مرسی اونی من تاحالا گوشی نداشتم.
+خواهش سیمکارتشم توی اون جعبه صورتیس.
+فردا برا مدرسه حاظری فرمتو اتو کن صبحم ساعت پنج پاشو برو دوش بگیر حسابی به خودت برس روز اولو.
_چشم اونی.
و بعد با ذوق رفت تو اتاق.
رفتم تو اتاقم و رو تخت دراز کشیدم کمکم خوابم برد با الارم گوشیم که روی ساعت پنج بود بیدار شدم رفتم تو اتاق هانا درو باز کردم.
+ابجی بیدار شو.
دستشو مالید به چشمش_باشه
رفتم حموم.
اومدم بیرون ی پیراهن مشکی و شلوار مشکی پوشیدم کولمو برداشتم.
رفتم تو حیاط.ومنتظر هانا موندم.
+اوه اومدی بشین برسونمت.
_نه اونی خودم میرم دیرت میشه.
+بشین بابا.
_چشم
هانا رو رسوندم مدرسه و خودم رفتم سمت دانشگاه.
از زبان هانا:هانی منو رسوند به مدریه.
رفتم و کلاسم رو از مدیر پرسیدم.
رفتم تو کلاس سرم پایین بود خوردم به دیوار.
+اخ.
پسر_ببینمت خوشگله تازه واردی.
+بله امروز اولین جلسمه.
_پس نمیدونی من کیم؟
+نه.
_نمیخوای سرتو بالا بگیری.
سرمو بالا گرفتم یا خود خدا خوردم به این پسره چرا فک کردم دیواره.
+ببخشید خوردم به شما.
_نه بابا این چه حرفیه بیا کنار من جای توعه.
و رفت به سمت اخرین میز و به پسره اشاره کرد که پاشه.
_برو تو.
رفتم اخر نیمکت کنار دیوار.
_اسمت چیه؟
+ست هانا.
_چن سالته
+۱۶ سالمه
_دوس پسر داری؟
+نه.
_نمی خوای اسممو بپرسی.
+نه ممنون.
_سوال نکردم دستور دادم.
+ب..ببخشید اسمتون چیه.؟
_اها حالا شد جئون جانگ کوک میتونی جی کی صدام بزنی.
+ممنون اقای جئون.
_هرکس اذیتت کرد به من بگو خودم حسابشو میرسم.
+ممنون.
_حالا میتونم ببوسمت؟
+ببخشید متوجه نمیشم.
نزدیکم شد طوری که نفسا شو روی پوستم احساس میکردم.
چشمامو فشار دادم و سرمو به سمت مخالف کج کردم.
_خیلی خب باشه.
دبیر اومد وشروع کرد به درس دادن ازم کلی سوال کرد که همرو درست جواب دادم.
زنگ خورد.
رفتم دستشویی داشتم دستامو میشستم در بسته شد به در نگاه کردم.
جانگکوک بود.
خواستم برم که جانگکوک جلومو گرفت.
_کجا میری.
+میشه بزاری برم.
_باشه هر وقت کارم تموم شد اوکی میزارم بری.
دستمو گرفت و منو برد تو یکی از توالتا درو قفل کرد.
نشست رو توالت و ژگزیپ شلوار شو باز کرد چشمامو بستم.
بیا اینجا دستتو بده.
+لطفا بزار برم.
منو هانا باهم خواهریم هم خونه هم هستیم.
+هانااااااا.
_بله اونی؟
+بیا اینا رو ببر تو اشپز خونه.
_باشه کیسه های پر خوراکی رو برد تو اشپز خونه رفتم تو اتاقم لباسمو عوض کردم.
اومدم تو حال.
+دادا سوپرایز.
_یاااا این چیه.
+بازش کن.
_حییییغ:)..💔🌃
+دوسش داری؟
_عاشقشم ولی اینکه خیلی گرونه.
همین طوری که به تلوزیون زل زده بودم گفتم+پس انداز کل زندگیمو دادم.
_واییی مرسی اونی من تاحالا گوشی نداشتم.
+خواهش سیمکارتشم توی اون جعبه صورتیس.
+فردا برا مدرسه حاظری فرمتو اتو کن صبحم ساعت پنج پاشو برو دوش بگیر حسابی به خودت برس روز اولو.
_چشم اونی.
و بعد با ذوق رفت تو اتاق.
رفتم تو اتاقم و رو تخت دراز کشیدم کمکم خوابم برد با الارم گوشیم که روی ساعت پنج بود بیدار شدم رفتم تو اتاق هانا درو باز کردم.
+ابجی بیدار شو.
دستشو مالید به چشمش_باشه
رفتم حموم.
اومدم بیرون ی پیراهن مشکی و شلوار مشکی پوشیدم کولمو برداشتم.
رفتم تو حیاط.ومنتظر هانا موندم.
+اوه اومدی بشین برسونمت.
_نه اونی خودم میرم دیرت میشه.
+بشین بابا.
_چشم
هانا رو رسوندم مدرسه و خودم رفتم سمت دانشگاه.
از زبان هانا:هانی منو رسوند به مدریه.
رفتم و کلاسم رو از مدیر پرسیدم.
رفتم تو کلاس سرم پایین بود خوردم به دیوار.
+اخ.
پسر_ببینمت خوشگله تازه واردی.
+بله امروز اولین جلسمه.
_پس نمیدونی من کیم؟
+نه.
_نمیخوای سرتو بالا بگیری.
سرمو بالا گرفتم یا خود خدا خوردم به این پسره چرا فک کردم دیواره.
+ببخشید خوردم به شما.
_نه بابا این چه حرفیه بیا کنار من جای توعه.
و رفت به سمت اخرین میز و به پسره اشاره کرد که پاشه.
_برو تو.
رفتم اخر نیمکت کنار دیوار.
_اسمت چیه؟
+ست هانا.
_چن سالته
+۱۶ سالمه
_دوس پسر داری؟
+نه.
_نمی خوای اسممو بپرسی.
+نه ممنون.
_سوال نکردم دستور دادم.
+ب..ببخشید اسمتون چیه.؟
_اها حالا شد جئون جانگ کوک میتونی جی کی صدام بزنی.
+ممنون اقای جئون.
_هرکس اذیتت کرد به من بگو خودم حسابشو میرسم.
+ممنون.
_حالا میتونم ببوسمت؟
+ببخشید متوجه نمیشم.
نزدیکم شد طوری که نفسا شو روی پوستم احساس میکردم.
چشمامو فشار دادم و سرمو به سمت مخالف کج کردم.
_خیلی خب باشه.
دبیر اومد وشروع کرد به درس دادن ازم کلی سوال کرد که همرو درست جواب دادم.
زنگ خورد.
رفتم دستشویی داشتم دستامو میشستم در بسته شد به در نگاه کردم.
جانگکوک بود.
خواستم برم که جانگکوک جلومو گرفت.
_کجا میری.
+میشه بزاری برم.
_باشه هر وقت کارم تموم شد اوکی میزارم بری.
دستمو گرفت و منو برد تو یکی از توالتا درو قفل کرد.
نشست رو توالت و ژگزیپ شلوار شو باز کرد چشمامو بستم.
بیا اینجا دستتو بده.
+لطفا بزار برم.
۸.۳k
۰۷ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.