رمان عشق شکلاتی پارات 9
از در که وارد شدم با همه اعضای مافیا رو به رو شدم
موری: وای دختر عزیزم کجا بودی
یومه: بابا بیا بغلم
و بعد پریدم بغلش درسته موری بابام نیست ولی بیشتر از اون چه که بخوام برام پدری کرده
موری: خیلی بی معرفتی گزاشتی رفتی
یومه: دلم واست تنگ شده بود
یومه: ااا اون دختره مو زرده کیه ندیده بودمش
دختر مو زرده: اسم من هیگوچی خوشبختم
آکوتاگوا (سرفه): چخبره؟
یومه: وای داداش گوچولوی من خوبی بیا بغلم
تا اومدم بغلش کنم جاخالی
آکوتاگوا: از بغل خشم نمیاد و میترسم مثل اون دفعه برق بگیرتم
تاچیهارا: یومه چان بیا بغل خودم اینا رو ولش
یومه: برو بابا اصلا تو برو گین و بغل کن
آکوتاگوا یه نگاه مرگ بار بهم کرد و گینم سرخ شد
گین: یومه چانــــن
چویا: برق دازای گرفتش فقط همین و کم داشتیم
دازای: چو چو جونم مگه من چمه
چویا: هزار بار گفتم منو چو چو صدا نکن آخر خودم نفلت میکنم
یومه: ولش کن چویا میگم کویو سان کجاست
موری: گفت شاید یکیبه مافیا اومد بهتره یکی اون جا باشه
.
.
.
.
.
سلام سلام ببخشید دیر شد سعی میکنم امشب دوتا پارات بدم شب یلدا پیشاپیش مبارک
موری: وای دختر عزیزم کجا بودی
یومه: بابا بیا بغلم
و بعد پریدم بغلش درسته موری بابام نیست ولی بیشتر از اون چه که بخوام برام پدری کرده
موری: خیلی بی معرفتی گزاشتی رفتی
یومه: دلم واست تنگ شده بود
یومه: ااا اون دختره مو زرده کیه ندیده بودمش
دختر مو زرده: اسم من هیگوچی خوشبختم
آکوتاگوا (سرفه): چخبره؟
یومه: وای داداش گوچولوی من خوبی بیا بغلم
تا اومدم بغلش کنم جاخالی
آکوتاگوا: از بغل خشم نمیاد و میترسم مثل اون دفعه برق بگیرتم
تاچیهارا: یومه چان بیا بغل خودم اینا رو ولش
یومه: برو بابا اصلا تو برو گین و بغل کن
آکوتاگوا یه نگاه مرگ بار بهم کرد و گینم سرخ شد
گین: یومه چانــــن
چویا: برق دازای گرفتش فقط همین و کم داشتیم
دازای: چو چو جونم مگه من چمه
چویا: هزار بار گفتم منو چو چو صدا نکن آخر خودم نفلت میکنم
یومه: ولش کن چویا میگم کویو سان کجاست
موری: گفت شاید یکیبه مافیا اومد بهتره یکی اون جا باشه
.
.
.
.
.
سلام سلام ببخشید دیر شد سعی میکنم امشب دوتا پارات بدم شب یلدا پیشاپیش مبارک
۱۱.۵k
۲۹ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.