بوم: پارت دهم
ایرپادش را برداشت و اهنگ https://golsarmusic.ir/%D8%A2%D9%87%D9%86%DA%AF-%D8%A2%D8%B1%DA%A9%DB%8C%D8%AF/ را پلی کرد بومی برداشت و شروع به نقاشی کرد.....
نقاشی را تا حدودی به اتمام رساند و شروع به جمع کردن وسایلش کرد. درحالی که داشت قلموهای اغشته به رنگ را میشست موبایلش با صدای پیامکی روی میز لرزید؛ دستهایش را خشک کرد و گوشی را برداشت، وارد اینستاگرامش شد و دایرکت جدیدش را دید:
[سلام. سفارش میگیرید]۳:۳۲
[میخواستم بوم شمارهm90 رو سفارش بدم]۳:۳۴
[امکانش هست توی همون سایز تصویر باشه؟]۳:۳۵
[مبلغ توی همون پیجه؟]۴:۳۵
چون گوشی اش را سایلنت کرده بود پیام های اول را ندیده بود. نقاشی ای که اون میخواست خیلی زیبا بود و البته ساده(عکسش رو میزارم(: ) متوجه شد بوم اندازه اون و رنگهای موردنظرش را هم داره پس به دایرکتش پیام داد که:
{البته. حداکثر تا شنبه هفته اینده تموم میشه.}۴:۳۷
{شماره کارت میفرستم لطفا مبلغ پیش پرداخت رو همونطور که توی پیجم ذکر شده واریز کنید.}۴:۳۹
[حتما]۴:۴۱
{585983113790071919}۴:۴۳
[واریز شد]۴:۴۷
{متشکرم؛ نقاشیتون تا شنبه اینده اماده تحویله.}۴:۵۰
{میتونم هم براتون ارسال کنم هم حضوری تحویلتون بدم دیگه با خودتونه}۴:۵۲
[ترجیح میدم حضوری تحویل بگیرم]۴:۵۲
[اگه امکانش هست لوکیشن براتون میفرستم شنبه ساعت دو اونجا باشید]۴:۵۳
{مشکلی نیست}۴:۵۳
{شنبه میبینمتون}۴:۵۳
{خداحافظ}۴:۵۴
[خداحافظ]۴:۵۴
از اینستاگرامش بیرون اومد و دوباره شروع به شستن قلمو هایش کرد. وقتی کارش تمام شد پایین رفت و روی مبل نشست.
< هووووم حوصله ام به چوخ رفت. برم نقاشی این یارو رو بکشم؟ من که کاری ندارم. برای فردا هم که قراره دو شیفت برم کافه کارم سبک تر میشه. >
(( پارازیتتتت: مارتا و مایکل و الکس همه شون شاغل هستن و از این راه زندگی رو میچرخونن البته با کار های کوچیک مثل گارسونی و پیش خدمتی و دستیاری و البته هرسه تا شون توی فضای مجازی از تریغ پیجشون درامد دارن مثلا مارتا برای بقیه نقاشی میکشه و پول میگیره. با شغلهاشون به زودی اشنا میشید
مورد بعدی اینکه الکس و مایکل جفتشون به اسرار بیش از حد مارتا مرخصی گرفتن تا حالشون بهتر بشه))
مارتا دوباره بالا رفت و بساط نقاشی اش را پهن کرد و بعد سراغ بوم رفت ولی...
-وات د هل! مگه بوم پنجاه در هفتاد نداشتمممم؟؟
نگاهش به بوم تقریبا تموم شده اش افتاد...
-درسته... استفاده اش کردم.
-الان باید برم بخرم. بهتر یکم میرم بیرون... خوبه.
پایین رفت و خیلی ارام وارد اتاق خودش و مایکل شد. مایکل خوابیده بود و مارتا هم لباس هایش را پوشید.
زیرلب با خودش حرف میزد: خب خب لباسامو پوشیدم... کیفم هم برداشتم... به مایکل بگم؟ نه خوابه. ولش کن.
ناگهان مایکل لب باز کرد و گفت: کجا داری میری؟
مارتا اول ترسید ولی بعد گفت: بوم بخرم داداشی،
مایکل وسط تخت نشست و پرسید: سفارش گرفتی؟
-اوهوم... اره. میشه تو هم باهام بیای؟
~میخوای بیام؟
-مگه میشه نخوام اتیشی جونم.
<وای اخ جوننن اگه بیاد بیرون بدجور گل زدم.>
((چیزهایی که توی•• هستن تفکرات مایکلن(؛ ))
•دوست ندارم برم بیرون ولی... •
~~~~~~~~~~~~~~~~~~
گایز
این پارت تلاشم رو کردم خوب باشه
اگه بد شد ببخشید((:
~~~~~~~~~~~~~~~~~~
شماره کارتی که نوشتم مال خودمه
اما یچیزی بهش اضافه کردم
دنبالش نگردین
نقاشی هم مال خودمه.
خودم کشیدم
بعد از این پارت پستش میکنم
~~~~~~~~~~~~~~~~
برای پارت بعدی لطفا:
لایکا:۳۰
کامنتا:۱۰
مرسی🙂
نقاشی را تا حدودی به اتمام رساند و شروع به جمع کردن وسایلش کرد. درحالی که داشت قلموهای اغشته به رنگ را میشست موبایلش با صدای پیامکی روی میز لرزید؛ دستهایش را خشک کرد و گوشی را برداشت، وارد اینستاگرامش شد و دایرکت جدیدش را دید:
[سلام. سفارش میگیرید]۳:۳۲
[میخواستم بوم شمارهm90 رو سفارش بدم]۳:۳۴
[امکانش هست توی همون سایز تصویر باشه؟]۳:۳۵
[مبلغ توی همون پیجه؟]۴:۳۵
چون گوشی اش را سایلنت کرده بود پیام های اول را ندیده بود. نقاشی ای که اون میخواست خیلی زیبا بود و البته ساده(عکسش رو میزارم(: ) متوجه شد بوم اندازه اون و رنگهای موردنظرش را هم داره پس به دایرکتش پیام داد که:
{البته. حداکثر تا شنبه هفته اینده تموم میشه.}۴:۳۷
{شماره کارت میفرستم لطفا مبلغ پیش پرداخت رو همونطور که توی پیجم ذکر شده واریز کنید.}۴:۳۹
[حتما]۴:۴۱
{585983113790071919}۴:۴۳
[واریز شد]۴:۴۷
{متشکرم؛ نقاشیتون تا شنبه اینده اماده تحویله.}۴:۵۰
{میتونم هم براتون ارسال کنم هم حضوری تحویلتون بدم دیگه با خودتونه}۴:۵۲
[ترجیح میدم حضوری تحویل بگیرم]۴:۵۲
[اگه امکانش هست لوکیشن براتون میفرستم شنبه ساعت دو اونجا باشید]۴:۵۳
{مشکلی نیست}۴:۵۳
{شنبه میبینمتون}۴:۵۳
{خداحافظ}۴:۵۴
[خداحافظ]۴:۵۴
از اینستاگرامش بیرون اومد و دوباره شروع به شستن قلمو هایش کرد. وقتی کارش تمام شد پایین رفت و روی مبل نشست.
< هووووم حوصله ام به چوخ رفت. برم نقاشی این یارو رو بکشم؟ من که کاری ندارم. برای فردا هم که قراره دو شیفت برم کافه کارم سبک تر میشه. >
(( پارازیتتتت: مارتا و مایکل و الکس همه شون شاغل هستن و از این راه زندگی رو میچرخونن البته با کار های کوچیک مثل گارسونی و پیش خدمتی و دستیاری و البته هرسه تا شون توی فضای مجازی از تریغ پیجشون درامد دارن مثلا مارتا برای بقیه نقاشی میکشه و پول میگیره. با شغلهاشون به زودی اشنا میشید
مورد بعدی اینکه الکس و مایکل جفتشون به اسرار بیش از حد مارتا مرخصی گرفتن تا حالشون بهتر بشه))
مارتا دوباره بالا رفت و بساط نقاشی اش را پهن کرد و بعد سراغ بوم رفت ولی...
-وات د هل! مگه بوم پنجاه در هفتاد نداشتمممم؟؟
نگاهش به بوم تقریبا تموم شده اش افتاد...
-درسته... استفاده اش کردم.
-الان باید برم بخرم. بهتر یکم میرم بیرون... خوبه.
پایین رفت و خیلی ارام وارد اتاق خودش و مایکل شد. مایکل خوابیده بود و مارتا هم لباس هایش را پوشید.
زیرلب با خودش حرف میزد: خب خب لباسامو پوشیدم... کیفم هم برداشتم... به مایکل بگم؟ نه خوابه. ولش کن.
ناگهان مایکل لب باز کرد و گفت: کجا داری میری؟
مارتا اول ترسید ولی بعد گفت: بوم بخرم داداشی،
مایکل وسط تخت نشست و پرسید: سفارش گرفتی؟
-اوهوم... اره. میشه تو هم باهام بیای؟
~میخوای بیام؟
-مگه میشه نخوام اتیشی جونم.
<وای اخ جوننن اگه بیاد بیرون بدجور گل زدم.>
((چیزهایی که توی•• هستن تفکرات مایکلن(؛ ))
•دوست ندارم برم بیرون ولی... •
~~~~~~~~~~~~~~~~~~
گایز
این پارت تلاشم رو کردم خوب باشه
اگه بد شد ببخشید((:
~~~~~~~~~~~~~~~~~~
شماره کارتی که نوشتم مال خودمه
اما یچیزی بهش اضافه کردم
دنبالش نگردین
نقاشی هم مال خودمه.
خودم کشیدم
بعد از این پارت پستش میکنم
~~~~~~~~~~~~~~~~
برای پارت بعدی لطفا:
لایکا:۳۰
کامنتا:۱۰
مرسی🙂
۵.۶k
۲۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.