(عشق وحشت زده) پارت¹⁶
چند سال بعد
مدرسه تموم شد
ویو ات : من و جونگ کوک ازدواج کردیم ما همه گی باهم توی یه خونه زندگی میکردیم
کوک : ات آماده ای؟
ات : آره
ویو ات : این همون عطر کوکه که دوسش دارم ولی حس بدی بهم میده کوک اومد و بقلم کرد که هولش دادم اونور و رفتم دستشویی و بالا آوردم
کوک : ات چی شد خوبی؟
ات : آره خوبم
کوک : بیا بریم دکتر
ات : گفتم خوبم
کوک : منم گفتم میریم دکتر (عصبانی)
ویو کوک : حالش خیلی بد بود رسیدیم و داشتیم توی راهروی بیمارستان راه میرفتیم که ات حال بد شد و افتاد برد استایل بقلش کردم و بردم پیش دکتر
دکتر : باید یه آرمایشی رو ازش بگیرم
کوک : باشه
یک ساعت بعد
دکتر : تبریک میگم آقای جئون
کوک : چی شده
دکتر : همسر شما بار داره
کوک : چییییی (با خوشحالی)
کوک : ات به هوش اومده؟
دکتر : بله میتونید ببینیدش
مدرسه تموم شد
ویو ات : من و جونگ کوک ازدواج کردیم ما همه گی باهم توی یه خونه زندگی میکردیم
کوک : ات آماده ای؟
ات : آره
ویو ات : این همون عطر کوکه که دوسش دارم ولی حس بدی بهم میده کوک اومد و بقلم کرد که هولش دادم اونور و رفتم دستشویی و بالا آوردم
کوک : ات چی شد خوبی؟
ات : آره خوبم
کوک : بیا بریم دکتر
ات : گفتم خوبم
کوک : منم گفتم میریم دکتر (عصبانی)
ویو کوک : حالش خیلی بد بود رسیدیم و داشتیم توی راهروی بیمارستان راه میرفتیم که ات حال بد شد و افتاد برد استایل بقلش کردم و بردم پیش دکتر
دکتر : باید یه آرمایشی رو ازش بگیرم
کوک : باشه
یک ساعت بعد
دکتر : تبریک میگم آقای جئون
کوک : چی شده
دکتر : همسر شما بار داره
کوک : چییییی (با خوشحالی)
کوک : ات به هوش اومده؟
دکتر : بله میتونید ببینیدش
۱۳.۳k
۲۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.