cute lover
پارت ۳۵
بعد از ۳۰ دقیقه
هیونجین: ساعت ۴ جونگین و سونگمین میرن محل رو چک میکنن. قطعا یه پنجره یا سوراخ کوچیک داره.
مینهو: اونجا یه خرابه متروکه هست که هما جاش پنجره داره قبلا اونجا رفتم.
هیونجین: خب خوبه پس فقط میرین تعداد بادیگارد هارو میشمارین و بهم پیام بدین. اگه هم که میتونین الان برین.
سونگمین: جونگین، بریم.
جونگین: باشه
بعد ۱۵ دقیقه رسیدن اونجا و محل رو خور چک کردن. اونجا کاملا آماده بود همونطور کا پدر جیسونگ میگفت دیگه کاری نداشتن و فقط باید ساعت ۶ منتظر مینهو باشن.
ساعت ۴
برگشتن خونه و همه چیز رو بهشون گفتن.
هیونجین: خب خوبه ، بنگ چان تو گفتی اسلحه داری؟
بنگ چان: اره دارم.
هیونجین: خب از تو یه پنجره که پشت سر بادیگارد ها هست ، به هر ۶ تاشون شلیک میکنی فقط مراقب خودت باش اونا حتما اسلحه همراه خودشون دارن.
بنگ چان: باشه
هیونجین: مینهو تو اول میری داخل و وقتی خواستن ببرنت ، بقیمون بادیگارد های جلوعه در رو میزنیم و میایم داخل.
مینهو: باشه
ساعت ۵ و ۴۵
مینهو: باید بریم دیگه.
هیونجین: اره
راه افتادن به سمت محل قرار. هیونجین و بقیه البته به جز بنک چان ، رفتن یجا قایم شدن.
وقتی مینهو رفت داخل بلند صدا زد
مینهو: آهای کسی اینجاست؟!
یهو لامپ ها روشن شد. ۶ تا بادیگارد همونجا موندن و ۶ تایه دیگه رفتن بیرون.
ویو مینهو
جیسونگ رو به صندلی بسته بودن و معلوم بود حسابی کتکش زدن. قربون عشقم برم که زیر دست این وحشیا کتک خورده.
هیون سو: به به پسر عزیزم ، مشتاق دیدار.
مینهو: ساکت شو! این چه بلاییه سرش اوردین؟!
جی هون: پسر خودمه هر کاری دلم میخواد باهاش میکنم!
مینهو: تو چجور پدری هستی که بچه خودتم شکنجه میکنی؟!
بعد بنگ چان طبق نقشه به ۴ تا از بادیگارد ها شلیک کرد و بهد قایم شد تا نبیننش.
هیون سو: این دیگه چی بود؟ تو با خودت ادم اوردی؟!
مینهو: مثلا کیو میخواستم بیارم؟!
بعد هیونجین و بقیه اومدن داخل و اون دوتا هم زدن و چانگبین هیون سو و جی هون رو با طناب بست.
مینهو سریع به سمت جیسونگ رفت و بازش کرد.
مینهو: جیسونگ! خوبی؟!
جیسونگ:سرفه*سرفه* اره خوبم مینهو ممنونم که اومدی!!
مینهو: انتظار داشتی نیام؟! ببین باهات چیکار کردن!
جیسونگ: چیزی نیست خوب میشن ، اینا کین؟
بعد از ۳۰ دقیقه
هیونجین: ساعت ۴ جونگین و سونگمین میرن محل رو چک میکنن. قطعا یه پنجره یا سوراخ کوچیک داره.
مینهو: اونجا یه خرابه متروکه هست که هما جاش پنجره داره قبلا اونجا رفتم.
هیونجین: خب خوبه پس فقط میرین تعداد بادیگارد هارو میشمارین و بهم پیام بدین. اگه هم که میتونین الان برین.
سونگمین: جونگین، بریم.
جونگین: باشه
بعد ۱۵ دقیقه رسیدن اونجا و محل رو خور چک کردن. اونجا کاملا آماده بود همونطور کا پدر جیسونگ میگفت دیگه کاری نداشتن و فقط باید ساعت ۶ منتظر مینهو باشن.
ساعت ۴
برگشتن خونه و همه چیز رو بهشون گفتن.
هیونجین: خب خوبه ، بنگ چان تو گفتی اسلحه داری؟
بنگ چان: اره دارم.
هیونجین: خب از تو یه پنجره که پشت سر بادیگارد ها هست ، به هر ۶ تاشون شلیک میکنی فقط مراقب خودت باش اونا حتما اسلحه همراه خودشون دارن.
بنگ چان: باشه
هیونجین: مینهو تو اول میری داخل و وقتی خواستن ببرنت ، بقیمون بادیگارد های جلوعه در رو میزنیم و میایم داخل.
مینهو: باشه
ساعت ۵ و ۴۵
مینهو: باید بریم دیگه.
هیونجین: اره
راه افتادن به سمت محل قرار. هیونجین و بقیه البته به جز بنک چان ، رفتن یجا قایم شدن.
وقتی مینهو رفت داخل بلند صدا زد
مینهو: آهای کسی اینجاست؟!
یهو لامپ ها روشن شد. ۶ تا بادیگارد همونجا موندن و ۶ تایه دیگه رفتن بیرون.
ویو مینهو
جیسونگ رو به صندلی بسته بودن و معلوم بود حسابی کتکش زدن. قربون عشقم برم که زیر دست این وحشیا کتک خورده.
هیون سو: به به پسر عزیزم ، مشتاق دیدار.
مینهو: ساکت شو! این چه بلاییه سرش اوردین؟!
جی هون: پسر خودمه هر کاری دلم میخواد باهاش میکنم!
مینهو: تو چجور پدری هستی که بچه خودتم شکنجه میکنی؟!
بعد بنگ چان طبق نقشه به ۴ تا از بادیگارد ها شلیک کرد و بهد قایم شد تا نبیننش.
هیون سو: این دیگه چی بود؟ تو با خودت ادم اوردی؟!
مینهو: مثلا کیو میخواستم بیارم؟!
بعد هیونجین و بقیه اومدن داخل و اون دوتا هم زدن و چانگبین هیون سو و جی هون رو با طناب بست.
مینهو سریع به سمت جیسونگ رفت و بازش کرد.
مینهو: جیسونگ! خوبی؟!
جیسونگ:سرفه*سرفه* اره خوبم مینهو ممنونم که اومدی!!
مینهو: انتظار داشتی نیام؟! ببین باهات چیکار کردن!
جیسونگ: چیزی نیست خوب میشن ، اینا کین؟
۷.۶k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.