سناریو شیطان کش پارت 12
تا اینکه رسیدیم به جنگل... جایی که بهمون گفته بودن باید بریم کل جنگل پر مه بود و به سختی میشد دید
تسوتاکو + سانمی _
+ تو چیزی میبینی
_ نه خیلی مِهِش غلیزه
+ اوووووف
_چی شده
+ هر چه قدر که میریم جلوتر نفس کشیدن هم سخت تر میشه احساس میکنم شوش هام داره میترکه هوا خیلی سنگینه
_ آره میدونم اما باید تحمل کنی و حواست رو خوب جمع کن ممکنه از هر جایی سر و کلش پیدا بشه
+ باشه
از زبان تسوتاکو =
همین که گفتم باشه یهو یه صدای فریاد اومد شمشیرامون رو درآوردیم و توی حالت حمله قرار گرفتیم همش دور و برم رو نگاه میکردم با اینکه حس قویی دارم اما بازم نمیتونستم چیزی حس کنم
ترس ورم داشته بود و پاهام میلرزید
سانمی بهم گفت که تنفست نامنظمه سعی کن تنظیمش کنی
بعد از کلی تلاش تنظیمش کردم که صدای جیغ یه زن رو شنیدیم به طرف اون صدا رفتیم و دیدیم یه موجود سیاه با 3 متر قد که خیلی لاغر بود و دستای درازی داشت یه زن رو گرفته و داره میخوره خونش همه جا پاچیده شده بود حالم خیلی بد بود اما خودم رو جم و جوی کردم یه نفس عمیق کشیدم تنفس گل فرس سوم و توی 1 صدم ثانیه بهش حمله کردم
سانمی از پشت داد زد داری چیکار میکنی؟
به حرفش گوش ندادم و رفتم سمت شیطان تا اومدم سرش رو بزنم تو یه چشم به هم زدن اون موجود غول پیکر از جلوی چشمام غیب شد بیشتر که توجه کردم فهمیدم خودش رو تبدیل به یه حشره کرده
تسوتاکو. آهااااا پس اون میتونه خودش رو تبدیل به حیوون کنه
سانمی حواست باشه اون میتونه خودش به شکل هر حیوونی در بیاره
یهو اون شیطان گفت نههه اشتباه نکن نه تنها نمیتونم به حیوون تبدیل شم بلکه میتونم به اشیاع هم تبدیل شم
تسوتاکو :
باورم نمیشه خودش رو تبدیل به چاقو کرد بخاطر همین بود که به راحتی این همه آدم رو میکشت
با سرعت زیادی رفت سمت سانمی اما سانمی با شمشیرش جهت رو عوض کرد و بهم گفت که باید با هم حمله کنیم اول من میرم
منم گفتم باشه
رفتم پیش سانمی بعد از اینکه سانمی حمله کرد منم پشت سرش راه افتادم وقتی که دید دارم بهش نزدیک میشم یه چاقو سمتم پرتاب کرد و آنقدر سرعتش زیاد بود که نتونستم جا خالی بدم و پهلوم رو خیلی بدجور برید
افتادم روی زمین اما برای اینکه سانمی متوجه نشه پاشدم و پریدم روی یه شاخهی درخت روی شاخه دویدم تا به تهش رسیدم با شاخه فشار آوردم و خودم رو پرتاب کردم و روی هوا چرخیدم
سانمی = وااااااااو اون واقعا بی نظیره
تسوتاکو =
نزدیک سر اون شیطان شدم و......
برید حال کنید به زودی اون یکیش هم میزارم
تسوتاکو + سانمی _
+ تو چیزی میبینی
_ نه خیلی مِهِش غلیزه
+ اوووووف
_چی شده
+ هر چه قدر که میریم جلوتر نفس کشیدن هم سخت تر میشه احساس میکنم شوش هام داره میترکه هوا خیلی سنگینه
_ آره میدونم اما باید تحمل کنی و حواست رو خوب جمع کن ممکنه از هر جایی سر و کلش پیدا بشه
+ باشه
از زبان تسوتاکو =
همین که گفتم باشه یهو یه صدای فریاد اومد شمشیرامون رو درآوردیم و توی حالت حمله قرار گرفتیم همش دور و برم رو نگاه میکردم با اینکه حس قویی دارم اما بازم نمیتونستم چیزی حس کنم
ترس ورم داشته بود و پاهام میلرزید
سانمی بهم گفت که تنفست نامنظمه سعی کن تنظیمش کنی
بعد از کلی تلاش تنظیمش کردم که صدای جیغ یه زن رو شنیدیم به طرف اون صدا رفتیم و دیدیم یه موجود سیاه با 3 متر قد که خیلی لاغر بود و دستای درازی داشت یه زن رو گرفته و داره میخوره خونش همه جا پاچیده شده بود حالم خیلی بد بود اما خودم رو جم و جوی کردم یه نفس عمیق کشیدم تنفس گل فرس سوم و توی 1 صدم ثانیه بهش حمله کردم
سانمی از پشت داد زد داری چیکار میکنی؟
به حرفش گوش ندادم و رفتم سمت شیطان تا اومدم سرش رو بزنم تو یه چشم به هم زدن اون موجود غول پیکر از جلوی چشمام غیب شد بیشتر که توجه کردم فهمیدم خودش رو تبدیل به یه حشره کرده
تسوتاکو. آهااااا پس اون میتونه خودش رو تبدیل به حیوون کنه
سانمی حواست باشه اون میتونه خودش به شکل هر حیوونی در بیاره
یهو اون شیطان گفت نههه اشتباه نکن نه تنها نمیتونم به حیوون تبدیل شم بلکه میتونم به اشیاع هم تبدیل شم
تسوتاکو :
باورم نمیشه خودش رو تبدیل به چاقو کرد بخاطر همین بود که به راحتی این همه آدم رو میکشت
با سرعت زیادی رفت سمت سانمی اما سانمی با شمشیرش جهت رو عوض کرد و بهم گفت که باید با هم حمله کنیم اول من میرم
منم گفتم باشه
رفتم پیش سانمی بعد از اینکه سانمی حمله کرد منم پشت سرش راه افتادم وقتی که دید دارم بهش نزدیک میشم یه چاقو سمتم پرتاب کرد و آنقدر سرعتش زیاد بود که نتونستم جا خالی بدم و پهلوم رو خیلی بدجور برید
افتادم روی زمین اما برای اینکه سانمی متوجه نشه پاشدم و پریدم روی یه شاخهی درخت روی شاخه دویدم تا به تهش رسیدم با شاخه فشار آوردم و خودم رو پرتاب کردم و روی هوا چرخیدم
سانمی = وااااااااو اون واقعا بی نظیره
تسوتاکو =
نزدیک سر اون شیطان شدم و......
برید حال کنید به زودی اون یکیش هم میزارم
۲.۶k
۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.