p19من جزو خاطرات بدت بودم؟
پارت 19
من جزو خاطرات بدت بودم؟
--------------------------
(یونگی)
حس کردم مثل ادمی ام ک دارن برای اعدام میبرنش....با یورری سمت اتاق دکتر حرکت کردیم....اولش از کنارش اتاقی ک سوا توش بود رد شدیم....رفتم کنار پنجره ی اتاقش ..دیدن این همه دستگاه ک بهش وصل بود برام دردناک تر از هر چیزی بود ک تا حالا دیده بودم...و خودش ک اروم با ماسک اکسیژنی ک روی صورتش بود نفس میکشید...
یوری اروم ب بازوم زد و بهم اشاره داد ک بریم...دوباره نگاهی ب سوا کردم و دنبال یوری رفتم...
-نزار من دیدن دوباره ی چشمات رو برای همیشه از دست بدم....
------------------
(یونگی...اتاق دکتر)
(علامت یونگی- علامت دکتر ^ علامت یوری+)
^شما چه نسبتی با لی سوا دارید؟
اروم بهش نگاه کردم...
-دوست پسرشم...
ددکتر نفس عمیقی کشید و شروع کرد
^از توضیحی ک پستار کیم یوری ب من دادن معلوم شدن ک لی سوا دارویی برای فراموشی خاطرات استفاده کرده ....این دارو ب شدت قویه و امکان برگشت خاطرات فقط 15 درصد بود ...ولی از گزارش کیم یوری فهمیدیم ک احتمال زیادی وجود داره ک لی سوا تموم خاطرات رو ب یاد اورده باشه ....و این اتفاق باعث ب وجود اومدن شوک شدیدی برای مغزش شد...این دارو غیز قانونیه و نباید خبر ساختش ب بیرون از بیمارستان نفوذ میکرد
ب یوری نگاه کرد و یوری سرشو پایین انداخت
^من مطمئئن میشم ک کیم یوری برای فاش کردن راز های بیمارستان و استفادده ی غیر قانونی از این دارو تنبیه و جریمه میشن ...و برای لی سوا هم باید بگم که وضعیتش ناپایداره....یاداوری باعث بروز شوک شدید توی قسمت امیگدالای مغزش شده و ایشون توی وضعیتی هستن ک ما بهش میگیم وضعیت نباتی پایدار ک فقط یک قدم پایین تر از مرگ مغزیه....امیدی ب برگشتنش نیست مگه اینکه معجزه رخ بده....
سرشو تکون داد
^اگ من جای شما بودم دستگاه رو میکشیدم و میزاشتم توی ارامش بمیره... حتما خاطرات یاداوری شده چندان خوشاییند نبودم ک اینقد بهش شوک وارد کرده...اگ من بودم میخواستم توی ارامش بمیرم....اینکار احترام به شخصیتشه...
من جزو خاطرات بدت بودم؟
--------------------------
(یونگی)
حس کردم مثل ادمی ام ک دارن برای اعدام میبرنش....با یورری سمت اتاق دکتر حرکت کردیم....اولش از کنارش اتاقی ک سوا توش بود رد شدیم....رفتم کنار پنجره ی اتاقش ..دیدن این همه دستگاه ک بهش وصل بود برام دردناک تر از هر چیزی بود ک تا حالا دیده بودم...و خودش ک اروم با ماسک اکسیژنی ک روی صورتش بود نفس میکشید...
یوری اروم ب بازوم زد و بهم اشاره داد ک بریم...دوباره نگاهی ب سوا کردم و دنبال یوری رفتم...
-نزار من دیدن دوباره ی چشمات رو برای همیشه از دست بدم....
------------------
(یونگی...اتاق دکتر)
(علامت یونگی- علامت دکتر ^ علامت یوری+)
^شما چه نسبتی با لی سوا دارید؟
اروم بهش نگاه کردم...
-دوست پسرشم...
ددکتر نفس عمیقی کشید و شروع کرد
^از توضیحی ک پستار کیم یوری ب من دادن معلوم شدن ک لی سوا دارویی برای فراموشی خاطرات استفاده کرده ....این دارو ب شدت قویه و امکان برگشت خاطرات فقط 15 درصد بود ...ولی از گزارش کیم یوری فهمیدیم ک احتمال زیادی وجود داره ک لی سوا تموم خاطرات رو ب یاد اورده باشه ....و این اتفاق باعث ب وجود اومدن شوک شدیدی برای مغزش شد...این دارو غیز قانونیه و نباید خبر ساختش ب بیرون از بیمارستان نفوذ میکرد
ب یوری نگاه کرد و یوری سرشو پایین انداخت
^من مطمئئن میشم ک کیم یوری برای فاش کردن راز های بیمارستان و استفادده ی غیر قانونی از این دارو تنبیه و جریمه میشن ...و برای لی سوا هم باید بگم که وضعیتش ناپایداره....یاداوری باعث بروز شوک شدید توی قسمت امیگدالای مغزش شده و ایشون توی وضعیتی هستن ک ما بهش میگیم وضعیت نباتی پایدار ک فقط یک قدم پایین تر از مرگ مغزیه....امیدی ب برگشتنش نیست مگه اینکه معجزه رخ بده....
سرشو تکون داد
^اگ من جای شما بودم دستگاه رو میکشیدم و میزاشتم توی ارامش بمیره... حتما خاطرات یاداوری شده چندان خوشاییند نبودم ک اینقد بهش شوک وارد کرده...اگ من بودم میخواستم توی ارامش بمیرم....اینکار احترام به شخصیتشه...
۱۱.۹k
۰۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.