شروع دوباره پارت شانزدهم
از جام بلند شدم و سعی کردم خودم رو جمع و جور کنم و به اعصابم مسلط باشم تا شاید یه راه حلی پیدا کنم
(از دید ا/ت)
یه خانم اومد داخل اتاق خیلی خانم مهربونی بود با لبخند اومد جلوم و شروع کرد به حرف زدن
خانمه:سلام عزیزم خوبی؟
+س سلام خ خوبم
خانمه:از من نترس باهات کاری ندارم اسمت چیه؟
+ا ا/ت
خانمه:خب میخوام ازت چند تا سوال بپرسم لطفا بهم جوابا رو دقیق بگو و راست بگو باشه؟ چون این جوری نه اتنها به ما بلکه به خودتم کلی کمک میکنی و باعث میشه کمتر اسیب ببینی
+ب.... ب باشه
خانمه:خب چند سالته سنت رو بگو تاریخ تولدتم دقیق بگو
+۲۴ سالمه سال ۱۹۹۸به دنیا اومدم ماه ۶ سپتامبر
وقتی داشتم میگفتم همه رو داخل برگه ای که رو تخته شاستیش بود مینوشت
خانمه:خب بیماری خاصی چه از لحاظ جسمی جه از لحاظ روحی داری؟
+من ptsd د دارم
خانمه:خب پس فکر کنم بخاطرش الان زیاد حالت خوب نیست درسته
+ا..ا اره
خانمه:میخوای در مورد احساساتی که داری باهام حرف بزنی من به حرفات گوش میکنم
+م من خیلی ترسیدم و خب همش دنیا داره دور سرم میچرخه و و..
(از دید سوم شخص)
ا/ت از هوش رفت و اون پرستار درازش کرد رو تختی که داخل اتاق بود و از اتاق رفت بیرون و در اتاق رو قفل کرد و رفت پیش یه مرد که حدودا اوایل دهه ۳۰ سالگیش بود
خانمه:دکتر از لحاظ جسمی مشکلی نداره وقتی بیهوش بود تست هایی که گفته بودید هم انجام دادیم مشکلی نداره از لحاظ حساسیتی به بادام زمینی حساسیت داره مریضی نداره فقط از لحاظ روانی ptsd داره که خب این یکم شرایط روانیش رو اینجا سخت میکنه که خب این میتونه حتی باعث مشکلات فیزیکیش هم بشه
اون مرد:..........
یهوووو 💃🏻بالاخره اینم نوشتم گذاشتم گفته بودم دیگه زود زود میزارم اینم سندش من برم بعدی رو بنویسم🏃🏻♀️
اها یه چیزی من تا تعطیلات هست تا بتونم مینویسم و میزارم اما خب وقتی این تعطیلی ها تموم شد و مدرسه ها باز شد من شاید یکم نوشتنم کم بشه اما بازم مینویسم و میزارم😘
(از دید ا/ت)
یه خانم اومد داخل اتاق خیلی خانم مهربونی بود با لبخند اومد جلوم و شروع کرد به حرف زدن
خانمه:سلام عزیزم خوبی؟
+س سلام خ خوبم
خانمه:از من نترس باهات کاری ندارم اسمت چیه؟
+ا ا/ت
خانمه:خب میخوام ازت چند تا سوال بپرسم لطفا بهم جوابا رو دقیق بگو و راست بگو باشه؟ چون این جوری نه اتنها به ما بلکه به خودتم کلی کمک میکنی و باعث میشه کمتر اسیب ببینی
+ب.... ب باشه
خانمه:خب چند سالته سنت رو بگو تاریخ تولدتم دقیق بگو
+۲۴ سالمه سال ۱۹۹۸به دنیا اومدم ماه ۶ سپتامبر
وقتی داشتم میگفتم همه رو داخل برگه ای که رو تخته شاستیش بود مینوشت
خانمه:خب بیماری خاصی چه از لحاظ جسمی جه از لحاظ روحی داری؟
+من ptsd د دارم
خانمه:خب پس فکر کنم بخاطرش الان زیاد حالت خوب نیست درسته
+ا..ا اره
خانمه:میخوای در مورد احساساتی که داری باهام حرف بزنی من به حرفات گوش میکنم
+م من خیلی ترسیدم و خب همش دنیا داره دور سرم میچرخه و و..
(از دید سوم شخص)
ا/ت از هوش رفت و اون پرستار درازش کرد رو تختی که داخل اتاق بود و از اتاق رفت بیرون و در اتاق رو قفل کرد و رفت پیش یه مرد که حدودا اوایل دهه ۳۰ سالگیش بود
خانمه:دکتر از لحاظ جسمی مشکلی نداره وقتی بیهوش بود تست هایی که گفته بودید هم انجام دادیم مشکلی نداره از لحاظ حساسیتی به بادام زمینی حساسیت داره مریضی نداره فقط از لحاظ روانی ptsd داره که خب این یکم شرایط روانیش رو اینجا سخت میکنه که خب این میتونه حتی باعث مشکلات فیزیکیش هم بشه
اون مرد:..........
یهوووو 💃🏻بالاخره اینم نوشتم گذاشتم گفته بودم دیگه زود زود میزارم اینم سندش من برم بعدی رو بنویسم🏃🏻♀️
اها یه چیزی من تا تعطیلات هست تا بتونم مینویسم و میزارم اما خب وقتی این تعطیلی ها تموم شد و مدرسه ها باز شد من شاید یکم نوشتنم کم بشه اما بازم مینویسم و میزارم😘
۱۹.۱k
۰۷ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.