Part 39
Part 39
ادمین:تولد ا.ت تموم شد و بریم یه سال جلوتر
ا.ت:امسال دومین سالی هست که جیمین نیست فقط دوسال دیگه مونده بود امروز تولدم بود با مامان بابام و یونگی یه جشن کوچیک گرفتیم ساعت 6 باید میرفتم رستورانی که برای تولدم رزو کرده بودم مهمونا هم اکیپمون بود یا همون یونگی، تهیونگ، کوک، یونگ هی، بورا و لیندا
آماده شدم و لباس هام همون لباسای بود که جیمین برام کادو گرفته بود و فرستاده بود پوشیدمشون آماده که شدم رفتم پایین از مامان بابام خدافظی کردم از عمارت اومدم بیرون سوار ماشینم شدم و به سمت رستوران حرکت کردم چند مین بعد رسیدم از ماشین پیاده شدم و به سمت دره ورودی رستوران حرکت کردم در رو باز کردم دیدم بچه ها منتظر من هستن رفتم نزدیک
ا.ت:سلام
کوک:به به خانم بلاخره اومد(خنده)
یه نگاهی به ساعتم انداختم پنج دقیقه مونده بود به شیش
ا.ت:هنوز ساعت شیش نشده
یونگی:حالا جر بحث نکنید ا.ت بشین
کیک رو اوردن و مثل یه سال پیش آرزو کردم که جیمین زود تر برگرده و تمام دوستام و خانوادم در سلامت کامل باشند و بعد شمع هارو فوت کردم جشن تموم شد کادو هایی که بهم دادن رو گذاشتم توی ماشین ازشون تشکر کردم و سمت عمارت راهی شدم وقتی رسیدم کادو هارو بردم بالا دره اتاقم رو باز کردم و کلید لامپ رو زدم دیدم که کلی جعبه کادو روی تختمه رفتم سمتشون فکر کنم جیمین فرستاده نامهای که روش بود رو ورداشتم و بازش کردم:
چاگی امروز دوباره تولدته و من نیستم اصلا نگران نباش زود میام پیشت خوب غذا بخور ورزش کن و به خودت برس تا همیشه سالم باشی امیدوارم از کادو هایی که برات فرستادم خوشت اومده باشه خیلی دوست دارم_جیمین
دوباره مثل پارسال خاطراتم مرور شد دوباره اشکام سرازیر شد چقدر دوری ازت سخته جیمین شی(اشک ریختن)
وقتی اروم تر شدم کادو هارو باز کردم (گذاشتم) واقعا معرکه بود واقعا سلیقه جیمین رو دوست داشتم
ادمین:....
ادامه دارد....
شرط:
لایک بالای 12
کامنت بالای 20
منتظرم😎❤
ادمین:تولد ا.ت تموم شد و بریم یه سال جلوتر
ا.ت:امسال دومین سالی هست که جیمین نیست فقط دوسال دیگه مونده بود امروز تولدم بود با مامان بابام و یونگی یه جشن کوچیک گرفتیم ساعت 6 باید میرفتم رستورانی که برای تولدم رزو کرده بودم مهمونا هم اکیپمون بود یا همون یونگی، تهیونگ، کوک، یونگ هی، بورا و لیندا
آماده شدم و لباس هام همون لباسای بود که جیمین برام کادو گرفته بود و فرستاده بود پوشیدمشون آماده که شدم رفتم پایین از مامان بابام خدافظی کردم از عمارت اومدم بیرون سوار ماشینم شدم و به سمت رستوران حرکت کردم چند مین بعد رسیدم از ماشین پیاده شدم و به سمت دره ورودی رستوران حرکت کردم در رو باز کردم دیدم بچه ها منتظر من هستن رفتم نزدیک
ا.ت:سلام
کوک:به به خانم بلاخره اومد(خنده)
یه نگاهی به ساعتم انداختم پنج دقیقه مونده بود به شیش
ا.ت:هنوز ساعت شیش نشده
یونگی:حالا جر بحث نکنید ا.ت بشین
کیک رو اوردن و مثل یه سال پیش آرزو کردم که جیمین زود تر برگرده و تمام دوستام و خانوادم در سلامت کامل باشند و بعد شمع هارو فوت کردم جشن تموم شد کادو هایی که بهم دادن رو گذاشتم توی ماشین ازشون تشکر کردم و سمت عمارت راهی شدم وقتی رسیدم کادو هارو بردم بالا دره اتاقم رو باز کردم و کلید لامپ رو زدم دیدم که کلی جعبه کادو روی تختمه رفتم سمتشون فکر کنم جیمین فرستاده نامهای که روش بود رو ورداشتم و بازش کردم:
چاگی امروز دوباره تولدته و من نیستم اصلا نگران نباش زود میام پیشت خوب غذا بخور ورزش کن و به خودت برس تا همیشه سالم باشی امیدوارم از کادو هایی که برات فرستادم خوشت اومده باشه خیلی دوست دارم_جیمین
دوباره مثل پارسال خاطراتم مرور شد دوباره اشکام سرازیر شد چقدر دوری ازت سخته جیمین شی(اشک ریختن)
وقتی اروم تر شدم کادو هارو باز کردم (گذاشتم) واقعا معرکه بود واقعا سلیقه جیمین رو دوست داشتم
ادمین:....
ادامه دارد....
شرط:
لایک بالای 12
کامنت بالای 20
منتظرم😎❤
۷.۴k
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.