پارت 15 فیک اجبار
پارت15
♒فیک اجبار♒
داشتم کارای خونه رو انجام میدادم که به گوشیم یه مسیج اومد:
●●●●●
اگه میخوای بدونی کی خونتو خریده بود بیا به ای ادرس
●●●●●
خیلی فک کردم که برم یا نرم ولی دوست داشتم بدونم کی باهام اینکارو کرده لباس پوشیدمو زدم بیرون رفتم به اون ادرسه که یه مرد رو صندلی نشسته بودو صورتشم خونی بود رفتم جلوشو شروع کرد به تعریف کردن ماجرا :
+جئون جونگ کوک خونه رو خرید نمی دونم باهات چه مشکلی داشت ولی اون بود که خونه رو ازت گرفت...........
با شنیدن این حرفاش پاهام سست شد باورم نمیشد اونی که کلی بهم انرژی میداد که خونه رو پس میگیریم خونمو ازم گرفته بود....... دیگه طاقت نیوردمو شروع کردم به گریه کردنو گریه کنان رفتم سمت خونش.......
جونگ کوک
سند خونه رو به اسمه لونا زدم به سمت خونه حرکت کردم اگه لونا ببینه همچین کاری کردم حتما خیلی خوشحال میشه........... رسیدم ولی نیامی گفت لونا نیستش یکم نگران شدم تو حال منتظرش موندم تا بیاد......
در باز شد سریع با یه لبخند خرگوشی رفتم درو باز کنم که با صورت قرمز لونا مواجه شدم
×چی شده؟؟؟؟
+تو...تو یه عوضی هستی تو....تو خونمو گرفتی....(گریههه)
×لونا گوش کن من اون کارو کردم چون رابطمون خوب نبود اینم سند خونس واسه تو کارمو جبران کردم و واقعا معذرت میخوام
+میدونی من چقدر عذاب کشیدم..........میدونی چقدر ناراحت شدم؟؟؟؟؟تو...چطور میتونی انقدر بدجنس باشی
×عذر میخوام لونا.....
لونا
خواستم برم بیرون که یکی دستمو سفت گرفت
×کجا؟
+به تو چه ولم کن من دیگه اینجا کار نمیکنم ولم کن
×لونا گوش کن....
+بهت میگم ولم کن
×لونااااا من دوست دارم
..................
...................
+چی....چی؟؟
×اره دوست دارممممم
+هه دوست داشتنت اینه؟؟؟؟واقعا؟؟؟؟؟؟؟
×بابا اون ماله خیلی وقته بفهمممنن
+ولم کن من دوست ندارم
×لونا روانیمممم نکن(با داد)
+بکنم چیکارم میکنی مثلا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دستمو گرفتم کشید تو اتاق میتونستم صدای کشیده شدن دندوناشو بهم حس کنم خیلی جداب تر شده بودو اینو من به مرز جنون میکشوند ولی بازم ازش خیلی ناراحت بودم لباشو به لبام نزدیک کرد و شروع به بوسیدن کرد
#FICEJBAR
♒فیک اجبار♒
داشتم کارای خونه رو انجام میدادم که به گوشیم یه مسیج اومد:
●●●●●
اگه میخوای بدونی کی خونتو خریده بود بیا به ای ادرس
●●●●●
خیلی فک کردم که برم یا نرم ولی دوست داشتم بدونم کی باهام اینکارو کرده لباس پوشیدمو زدم بیرون رفتم به اون ادرسه که یه مرد رو صندلی نشسته بودو صورتشم خونی بود رفتم جلوشو شروع کرد به تعریف کردن ماجرا :
+جئون جونگ کوک خونه رو خرید نمی دونم باهات چه مشکلی داشت ولی اون بود که خونه رو ازت گرفت...........
با شنیدن این حرفاش پاهام سست شد باورم نمیشد اونی که کلی بهم انرژی میداد که خونه رو پس میگیریم خونمو ازم گرفته بود....... دیگه طاقت نیوردمو شروع کردم به گریه کردنو گریه کنان رفتم سمت خونش.......
جونگ کوک
سند خونه رو به اسمه لونا زدم به سمت خونه حرکت کردم اگه لونا ببینه همچین کاری کردم حتما خیلی خوشحال میشه........... رسیدم ولی نیامی گفت لونا نیستش یکم نگران شدم تو حال منتظرش موندم تا بیاد......
در باز شد سریع با یه لبخند خرگوشی رفتم درو باز کنم که با صورت قرمز لونا مواجه شدم
×چی شده؟؟؟؟
+تو...تو یه عوضی هستی تو....تو خونمو گرفتی....(گریههه)
×لونا گوش کن من اون کارو کردم چون رابطمون خوب نبود اینم سند خونس واسه تو کارمو جبران کردم و واقعا معذرت میخوام
+میدونی من چقدر عذاب کشیدم..........میدونی چقدر ناراحت شدم؟؟؟؟؟تو...چطور میتونی انقدر بدجنس باشی
×عذر میخوام لونا.....
لونا
خواستم برم بیرون که یکی دستمو سفت گرفت
×کجا؟
+به تو چه ولم کن من دیگه اینجا کار نمیکنم ولم کن
×لونا گوش کن....
+بهت میگم ولم کن
×لونااااا من دوست دارم
..................
...................
+چی....چی؟؟
×اره دوست دارممممم
+هه دوست داشتنت اینه؟؟؟؟واقعا؟؟؟؟؟؟؟
×بابا اون ماله خیلی وقته بفهمممنن
+ولم کن من دوست ندارم
×لونا روانیمممم نکن(با داد)
+بکنم چیکارم میکنی مثلا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دستمو گرفتم کشید تو اتاق میتونستم صدای کشیده شدن دندوناشو بهم حس کنم خیلی جداب تر شده بودو اینو من به مرز جنون میکشوند ولی بازم ازش خیلی ناراحت بودم لباشو به لبام نزدیک کرد و شروع به بوسیدن کرد
#FICEJBAR
۵۵.۵k
۰۴ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.