ازدواج بی عشق
پارت 6
رفتم بیارمش که یهو ماشین کامیون که نمیدونم از کجا پیدا شد با سرعت اومد طرفم و
ویو نویسنده
جیا بدو بدو سمت آت رفت و وقتی آت توی او وضعیت دید خیلی ترسید و گریه میکرد
جیا:لطفاً خالم نجات برین(گریه)
آت بردن بیمارستان و جیا هم باهاشون رفت
ویو کوک
داشتم کار میکردم که گوشیم زنگ خورد شماره آت بود یادم افتاد امروز با جیا رفتن شهربازی سریع جواب دادم
کوک:باز چی شده
پرستار:ببخشید آقای جئون ؟
کوک:بله خودم هستم
پرستار:لطفاً به این بیمارستان بیایین
کوک:باشه
سریع رفتم بیمارستان نزدیک شرکت بود با فکر اینکه اتفاقی برای جیا افتاده رفتم و شروع کردم به گشتن که دیدم جیا پشت اتاق عمل با لباس پر از خون نشسته و گریه میکنه
کوک:جیا؟؟
که جیا اومد و منو سفت بغل کرد بغلش کردم
کوک:چیشده
جیا:بابا بابا(گریه)خاله آت به خاطر من تصادف کرد (گریه)
کوک:چیزی نیست دخترم خودت خوبی؟
جیا:اره ولی خاله دکتر داشت به آقایی که صاحب ماشین بود میگفت میمیره (گریه)
با گفتن این بدون دلیل نگران شدم ولی به خاطر جیا گفتم
کوک:اون اشتباه کرده خاله آت خوبه هوم
جیا:واقعا
کوک:اره دخترم و سرشو ناز کردم
رفتم سراغ صاحب ماشین که پیداش کردم یغشو گرفتم و چسبوندمش به دیوار
کوک:مرتیکه عوضی اگه آت کاریش بشه زندت نمیزارم
صاحب ماشین:آقا متاسفم نمیدونم چی شد ببخشید
کوک:گمشو
اون مرتیکه عوضی رفت و من رفتم پیش جیا که دکتر اومد
کوک:حالش خوبه
دکتر:...
رفتم بیارمش که یهو ماشین کامیون که نمیدونم از کجا پیدا شد با سرعت اومد طرفم و
ویو نویسنده
جیا بدو بدو سمت آت رفت و وقتی آت توی او وضعیت دید خیلی ترسید و گریه میکرد
جیا:لطفاً خالم نجات برین(گریه)
آت بردن بیمارستان و جیا هم باهاشون رفت
ویو کوک
داشتم کار میکردم که گوشیم زنگ خورد شماره آت بود یادم افتاد امروز با جیا رفتن شهربازی سریع جواب دادم
کوک:باز چی شده
پرستار:ببخشید آقای جئون ؟
کوک:بله خودم هستم
پرستار:لطفاً به این بیمارستان بیایین
کوک:باشه
سریع رفتم بیمارستان نزدیک شرکت بود با فکر اینکه اتفاقی برای جیا افتاده رفتم و شروع کردم به گشتن که دیدم جیا پشت اتاق عمل با لباس پر از خون نشسته و گریه میکنه
کوک:جیا؟؟
که جیا اومد و منو سفت بغل کرد بغلش کردم
کوک:چیشده
جیا:بابا بابا(گریه)خاله آت به خاطر من تصادف کرد (گریه)
کوک:چیزی نیست دخترم خودت خوبی؟
جیا:اره ولی خاله دکتر داشت به آقایی که صاحب ماشین بود میگفت میمیره (گریه)
با گفتن این بدون دلیل نگران شدم ولی به خاطر جیا گفتم
کوک:اون اشتباه کرده خاله آت خوبه هوم
جیا:واقعا
کوک:اره دخترم و سرشو ناز کردم
رفتم سراغ صاحب ماشین که پیداش کردم یغشو گرفتم و چسبوندمش به دیوار
کوک:مرتیکه عوضی اگه آت کاریش بشه زندت نمیزارم
صاحب ماشین:آقا متاسفم نمیدونم چی شد ببخشید
کوک:گمشو
اون مرتیکه عوضی رفت و من رفتم پیش جیا که دکتر اومد
کوک:حالش خوبه
دکتر:...
۵.۲k
۲۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.