خاطره دبیرستان
خاطره دبیرستان
پارت ۳۵
ویو ا/ت
راستش بازم حس قبلی که اون موقع ها داشتم برگشته شاید از اونم بیشتر باشه ولی هنوزم به فکر یوجین هستم شاید اونم الان ینفر رو برای خودش پیدا کرده
____
ویو لیا
اون شب با فامیل های سوهو آشنا شدم مادرش گفته بود هرچه زود تر ازدواج کنیم ولی فعلا من مخالف بودم به همین دلیلم سوهو ازم ناراحت شده بود چند روز باهام حرف نمیزد ولی خب آخرش قبول کردم شد دو هفته ی بعد
داشتیم مهمون هایی که میخواستیم دعوت کنیم خبر میدادیم و کارت عروسی میبردیم
لیا: سوهو من باید ا/تم دعوت کنم یوجینم هست ها حتما
سوهو: اوکی مادمازل هرچی تو بگی
لبخند زدم و گوشی رو برداشتم و رفتم تو اتاق اول زنگ زدم به یوجین
یوجین: الو
لیا: سلام بر داش گلم چطوری؟
یوجین: اووو به به لیا خانم از وقتی با آقا سوهو رفتی مارو هم از یاد بردی دیگه... ممنونم تو خوبی؟
لیا: خب راستش سرم گرم یه ماجرا بود ... راستش یوجین میخواستم بگم دوهفته بعد عروسیه منو سوهو هست خوشحال میشم تشریف بیاری
یوجین: اوو به به لیا کوچولو چه زود بزرگ شد که الآنم داره ازدواج میکنه
لیا: گگگگ ببند تالار اندیشه رو ایششش
یوجین: (خنده) باشه میام ممنونم که دعوتم کردی
لیا: اوه انجام وظیفم بود پس فعلا میبینمت
یوجین: همچنین
بعد از اینکه با یوجین تموم کردم زنگ زدم به ا/ت اولش جواب نداد دومین بار
کوک: بله؟
با صداش فهمیدم جئونه زود صدامو صاف کردم
لیا: عام سلام ببخشید ا/ت هست
کوک: شما؟
لیا: دوست ا/ت هستم لیا
کوک: لیا تویی ؟
لیا: عام اره
کوک: خوش حال شدم از شنیدن صدات اره وایسا گوشی رو بدم ا/ت
ا/ت: جونم؟
لیا:ا/تتتت(بلند از ذوق)
ا/ت: آروم بابا گوشم کر شد
لیا: آخ ببخشید چطوری؟
ا/ت: خوبم(خنده)
لیا: عالیه ... عام راستی زنگ زدم بگم دو هفته دیگه عروسی منو سوهو هست خوشحال میشم توهم اونجا حضور داشته باشی
ا/ت: اووو مبارکه دیگه برای خودت خانمی شدی ها
لیا: هی بس کن
ا/ت:(خنده) باشه باشه ببخشید... باشه حتما میام
لیا: ممنونم منتظرتم حتما
مکالمم با ا/تم تموم شد از اتاق خارج شدم و به سمت پذیرایی که سوهو رو کاناپه نشسته بود رفتم
سوهو: خب؟
لیا: قرار هردوتاشونم بیان
سوهو: خوبه
لیا: راستی سوهو تو میدونستی با جئون فامیلی چرا بهم نگفته بودییی
سوهو: (پوزخند) مادمازل نمیشه گفت فامیل ولی خب اون جئون از دستش همه چیز برمیاد
آدم خطرناکیه نمیشه دور و برش چرخید
لیا: اره بابا هنوز منو ندیده ببینه میدونه من چیکارش میکنم اونوقت ببینه اون دورم نپلکه یا من؟
سوهو: اووو اعتماد بنفس خانم رو قربون(چشمک)
لیا: بله اینطوریاس(😌)
سوهو: (خنده)
ادامه دارد...
خب خب عشقولی هام ناشناس خیلی کویریه پرشه حتما درخواستی هم داشتین بهم بگین ممنونم ازتون🥺🤍
لینک:https://harfeto.timefriend.net/17251860031704
پارت ۳۵
ویو ا/ت
راستش بازم حس قبلی که اون موقع ها داشتم برگشته شاید از اونم بیشتر باشه ولی هنوزم به فکر یوجین هستم شاید اونم الان ینفر رو برای خودش پیدا کرده
____
ویو لیا
اون شب با فامیل های سوهو آشنا شدم مادرش گفته بود هرچه زود تر ازدواج کنیم ولی فعلا من مخالف بودم به همین دلیلم سوهو ازم ناراحت شده بود چند روز باهام حرف نمیزد ولی خب آخرش قبول کردم شد دو هفته ی بعد
داشتیم مهمون هایی که میخواستیم دعوت کنیم خبر میدادیم و کارت عروسی میبردیم
لیا: سوهو من باید ا/تم دعوت کنم یوجینم هست ها حتما
سوهو: اوکی مادمازل هرچی تو بگی
لبخند زدم و گوشی رو برداشتم و رفتم تو اتاق اول زنگ زدم به یوجین
یوجین: الو
لیا: سلام بر داش گلم چطوری؟
یوجین: اووو به به لیا خانم از وقتی با آقا سوهو رفتی مارو هم از یاد بردی دیگه... ممنونم تو خوبی؟
لیا: خب راستش سرم گرم یه ماجرا بود ... راستش یوجین میخواستم بگم دوهفته بعد عروسیه منو سوهو هست خوشحال میشم تشریف بیاری
یوجین: اوو به به لیا کوچولو چه زود بزرگ شد که الآنم داره ازدواج میکنه
لیا: گگگگ ببند تالار اندیشه رو ایششش
یوجین: (خنده) باشه میام ممنونم که دعوتم کردی
لیا: اوه انجام وظیفم بود پس فعلا میبینمت
یوجین: همچنین
بعد از اینکه با یوجین تموم کردم زنگ زدم به ا/ت اولش جواب نداد دومین بار
کوک: بله؟
با صداش فهمیدم جئونه زود صدامو صاف کردم
لیا: عام سلام ببخشید ا/ت هست
کوک: شما؟
لیا: دوست ا/ت هستم لیا
کوک: لیا تویی ؟
لیا: عام اره
کوک: خوش حال شدم از شنیدن صدات اره وایسا گوشی رو بدم ا/ت
ا/ت: جونم؟
لیا:ا/تتتت(بلند از ذوق)
ا/ت: آروم بابا گوشم کر شد
لیا: آخ ببخشید چطوری؟
ا/ت: خوبم(خنده)
لیا: عالیه ... عام راستی زنگ زدم بگم دو هفته دیگه عروسی منو سوهو هست خوشحال میشم توهم اونجا حضور داشته باشی
ا/ت: اووو مبارکه دیگه برای خودت خانمی شدی ها
لیا: هی بس کن
ا/ت:(خنده) باشه باشه ببخشید... باشه حتما میام
لیا: ممنونم منتظرتم حتما
مکالمم با ا/تم تموم شد از اتاق خارج شدم و به سمت پذیرایی که سوهو رو کاناپه نشسته بود رفتم
سوهو: خب؟
لیا: قرار هردوتاشونم بیان
سوهو: خوبه
لیا: راستی سوهو تو میدونستی با جئون فامیلی چرا بهم نگفته بودییی
سوهو: (پوزخند) مادمازل نمیشه گفت فامیل ولی خب اون جئون از دستش همه چیز برمیاد
آدم خطرناکیه نمیشه دور و برش چرخید
لیا: اره بابا هنوز منو ندیده ببینه میدونه من چیکارش میکنم اونوقت ببینه اون دورم نپلکه یا من؟
سوهو: اووو اعتماد بنفس خانم رو قربون(چشمک)
لیا: بله اینطوریاس(😌)
سوهو: (خنده)
ادامه دارد...
خب خب عشقولی هام ناشناس خیلی کویریه پرشه حتما درخواستی هم داشتین بهم بگین ممنونم ازتون🥺🤍
لینک:https://harfeto.timefriend.net/17251860031704
۱۰.۲k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.