ادامه پارت 1
پسر اونو از کنار جنگل رد کرد و به سمت بخش دیگه برد، جایی که زیبا بود و روشن بدون هیچ مه یا صدای جیغ های پرنده، با دهن باز به منظره رو به روش خیره بود:«اینجا.. کجاست؟ تاحالا تو خوابـ..».
قبل از تموم شدن حرفش مینهو دستشو روی دهن دختر گذاشت و بهش نگاه کرد:«نباید اونو بگی.. خطرناکه، اینجا هانداناعه و این یه رویای خوبه ».
یوکو با تعجب بهش نگاه کرد:
-چرا خطرناکه؟ این خواب منه و این هیچ چیز خطرناکی نداره
-اینطور فکر میکنی؟ پس فکر میکنی اون هدپیگا قبلا هم این شکلی بودن؟
-یعنی نبودن؟ دیوونه ای؟
-نه.. اونا خواب های خوب خودتن، البته بودن قبل اون شبی که کلمه ی ممنوعه رو به زبون اوردی
-کلمه ی ممنوعه؟ نمیفهمم چی میگی
-یادت نمیاد؟ وقتی که گرگ داشت دنبالت میکرد تو بلند فریاد زدی تو تمام هاندانا رو به خطر انداختی این کابوسو خودت ساختی و هاندانا رو تقریبا نابود کردی
-من..؟ اینجارو نابود کردم؟
مینهو نزدیک تر رفت و کنار گوش یوکو اروم زمزمه کرد:«میدونم دارم خواب میبینم، این نفرینی بود که تو به جون همه انداختی».
یوکو هیچ حرفی نزد و فقط سکوت کرد، پسر دستش رو گرفت و اونو به سمت هاندانا-بخش باقیمونده-برد..
#لینو #فیکشن
قبل از تموم شدن حرفش مینهو دستشو روی دهن دختر گذاشت و بهش نگاه کرد:«نباید اونو بگی.. خطرناکه، اینجا هانداناعه و این یه رویای خوبه ».
یوکو با تعجب بهش نگاه کرد:
-چرا خطرناکه؟ این خواب منه و این هیچ چیز خطرناکی نداره
-اینطور فکر میکنی؟ پس فکر میکنی اون هدپیگا قبلا هم این شکلی بودن؟
-یعنی نبودن؟ دیوونه ای؟
-نه.. اونا خواب های خوب خودتن، البته بودن قبل اون شبی که کلمه ی ممنوعه رو به زبون اوردی
-کلمه ی ممنوعه؟ نمیفهمم چی میگی
-یادت نمیاد؟ وقتی که گرگ داشت دنبالت میکرد تو بلند فریاد زدی تو تمام هاندانا رو به خطر انداختی این کابوسو خودت ساختی و هاندانا رو تقریبا نابود کردی
-من..؟ اینجارو نابود کردم؟
مینهو نزدیک تر رفت و کنار گوش یوکو اروم زمزمه کرد:«میدونم دارم خواب میبینم، این نفرینی بود که تو به جون همه انداختی».
یوکو هیچ حرفی نزد و فقط سکوت کرد، پسر دستش رو گرفت و اونو به سمت هاندانا-بخش باقیمونده-برد..
#لینو #فیکشن
۳.۶k
۲۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.