زیبای من
پارت یک
ات:دختری خوشگل ۲۶ سالشه و صاحب یک شرکت بزرگ و یک دوست پسر به اسم جانگ داره خیلی همو دوست داشتن تا وقتی که ..
ویو ات
با چیزی که بابام گفت شوکه شدم یعنی چی
ات:بابا چی میگی
بابای ات:چیز ساده ای داری ازدواج میکنی
ات:ولی من بهت گفتم
بابای ات :یعنی به خاطر اون پسره میخوای شرکت همه چیزمون از دست بدیم
ات:اره چرا که نه
بابای ات:خف.هشو ات تو حق انتخابی نداری خودتم میدونی از اول عمرت هر چی گفتی گفتم چشم حالا یه بار باید به خاطر خانوادت به من بگی چشم
ات:ولی بابا تو حاضری زندگی دخترت به خاطر پول نابود بشه؟
بابای ات:ات این حسی که تو اسم عشق روش گذاشتی واقعی نیست دوروز دیگه که ازدواج کنی تموم میشه حتی اسم پسر رو هم یادت نمیاد
ات:چرا بابا این واقعی این واقعی چرا اینجوری میگی من نمیتونم(داد) باشه اگه میخوای ازدواج کنم باشه ازدواج میکنم ولی فرداش دیگه آتی وجود نداره(آروم و سرشو تکون میده )
بابای ات:ات (داد) به خودت بیا دختر یه بار گفتم تو حق انتخاب نداری(کلمه به کلمه میگه) امشبم پسره میاد آماده باش
اومدم بیرون رفتم تو اتاقم یعنی چی جانگ جانگ چی میشه حالا چیکار کنم الان الان یعنی جانگ تموم نه اینجوری نمیشه چجوری بهش بگم گوشیم زنگ خورد به صفحه گوشی نگاه کردم (❤️My love)با دیدن اسمش اشکام دیدم تار کردن اشکام پاک کردم و صدام صاف کردم و جواب دادم
جانگ:سلام چطوری عشقم
ات:سلام خوخوبم (آروم و بغض)
جانگ:چیزی شده
با کلمه چیزی شده دیگه دیگه اشکام از اختیار خارج شدن و بغضم با صدای بدی شکست
جانگ:ات خوبی چی شده
ات:اوهوم خوبم خوبم
جانگ:چرا دروغ میگی حالت اصلا خوب نیست
ات:خوبم
جانگ:میخوای بیام پیشت؟
ات:نه حالم خوبه
جانگ:ات چرا دروغ میگی
ات:میشه آنقدر سوال پیچم نکنی بزاری به درد خودم بمیرم (داد )
جانگ:ولی...(ات قطع میکنه)
قطع کردم و گوشی پرت کردم اون طرف یعنی چی چجوری ولش کنم اون نیمه قلب گمشدمه نمیخوام حالا که پیداش کردم با دست خودم بندازمش دور حالا چیکار کنم (گریه میکنه و گوشه اتاق میشینه پاهاشو بغل میکنه )
فلش فروارد شب
ویو ات
چند نفر بابام فرستاده بودن سراغم نمیخواستم نمیخواستم همچین کاری بکنم اون دوتا دختر اومدن سمت و گرفتنم
ات:ولم کنین
خدمتکار:خانوم لطفا بزارین کارمون بکنیم پدرتون ....
ات:ولم کنین خودم حاضر میشم برین
خدمتکار :ولی
ات:میگم برین(داد)
اون دوتا رفتن هه چه لباس خوشگلی یه لباس قرمز بود خیلی خوشگل بود ولی نه برای امشب رفتم و لباس سیاه برداشتم و موهام شلخته درست کردم هه فکر نکنم اینجوری بپسندن ولی بازم خوشگل بودم (خنده)
رفتم پایین..
_
فکر میکنین درباره کدوم یکی از اعضاس؟؟
ات:دختری خوشگل ۲۶ سالشه و صاحب یک شرکت بزرگ و یک دوست پسر به اسم جانگ داره خیلی همو دوست داشتن تا وقتی که ..
ویو ات
با چیزی که بابام گفت شوکه شدم یعنی چی
ات:بابا چی میگی
بابای ات:چیز ساده ای داری ازدواج میکنی
ات:ولی من بهت گفتم
بابای ات :یعنی به خاطر اون پسره میخوای شرکت همه چیزمون از دست بدیم
ات:اره چرا که نه
بابای ات:خف.هشو ات تو حق انتخابی نداری خودتم میدونی از اول عمرت هر چی گفتی گفتم چشم حالا یه بار باید به خاطر خانوادت به من بگی چشم
ات:ولی بابا تو حاضری زندگی دخترت به خاطر پول نابود بشه؟
بابای ات:ات این حسی که تو اسم عشق روش گذاشتی واقعی نیست دوروز دیگه که ازدواج کنی تموم میشه حتی اسم پسر رو هم یادت نمیاد
ات:چرا بابا این واقعی این واقعی چرا اینجوری میگی من نمیتونم(داد) باشه اگه میخوای ازدواج کنم باشه ازدواج میکنم ولی فرداش دیگه آتی وجود نداره(آروم و سرشو تکون میده )
بابای ات:ات (داد) به خودت بیا دختر یه بار گفتم تو حق انتخاب نداری(کلمه به کلمه میگه) امشبم پسره میاد آماده باش
اومدم بیرون رفتم تو اتاقم یعنی چی جانگ جانگ چی میشه حالا چیکار کنم الان الان یعنی جانگ تموم نه اینجوری نمیشه چجوری بهش بگم گوشیم زنگ خورد به صفحه گوشی نگاه کردم (❤️My love)با دیدن اسمش اشکام دیدم تار کردن اشکام پاک کردم و صدام صاف کردم و جواب دادم
جانگ:سلام چطوری عشقم
ات:سلام خوخوبم (آروم و بغض)
جانگ:چیزی شده
با کلمه چیزی شده دیگه دیگه اشکام از اختیار خارج شدن و بغضم با صدای بدی شکست
جانگ:ات خوبی چی شده
ات:اوهوم خوبم خوبم
جانگ:چرا دروغ میگی حالت اصلا خوب نیست
ات:خوبم
جانگ:میخوای بیام پیشت؟
ات:نه حالم خوبه
جانگ:ات چرا دروغ میگی
ات:میشه آنقدر سوال پیچم نکنی بزاری به درد خودم بمیرم (داد )
جانگ:ولی...(ات قطع میکنه)
قطع کردم و گوشی پرت کردم اون طرف یعنی چی چجوری ولش کنم اون نیمه قلب گمشدمه نمیخوام حالا که پیداش کردم با دست خودم بندازمش دور حالا چیکار کنم (گریه میکنه و گوشه اتاق میشینه پاهاشو بغل میکنه )
فلش فروارد شب
ویو ات
چند نفر بابام فرستاده بودن سراغم نمیخواستم نمیخواستم همچین کاری بکنم اون دوتا دختر اومدن سمت و گرفتنم
ات:ولم کنین
خدمتکار:خانوم لطفا بزارین کارمون بکنیم پدرتون ....
ات:ولم کنین خودم حاضر میشم برین
خدمتکار :ولی
ات:میگم برین(داد)
اون دوتا رفتن هه چه لباس خوشگلی یه لباس قرمز بود خیلی خوشگل بود ولی نه برای امشب رفتم و لباس سیاه برداشتم و موهام شلخته درست کردم هه فکر نکنم اینجوری بپسندن ولی بازم خوشگل بودم (خنده)
رفتم پایین..
_
فکر میکنین درباره کدوم یکی از اعضاس؟؟
۲.۸k
۲۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.