عشقی که بهم دادی
"part 77"
*از زبان جیمین
من عاشق شدم
عاشق چوی هانا
من خیلی دوستش دارم
یعنی اونم دوستم داره؟
اگه نداشت که نمیذاشت بیام خونه ش
پ..پس اون بهم اعتماد کامل داره که گذاشته بیام خونه ش
پس من مورد اطمینانشم
امشب میخوام براش یه شام حسابی تدارک ببینم که حسابی خوشحال شه
*از زبان تهیونگ
توی این چند رو بیشتر با ا.ت وقت میگذرونم و هیچکس جز این وو و کمی هم هانا نمیدونه بین من و ا.ت چی میگذره
نمیدونم چرا دارم به طور غیر عادی ای دوباره جذب ا.ت میشم
حس میکنم دوباره عشقم بهش توی دلم جوونه زده
جوونه ای که ریشه ش خیلی قویه و به این سادگیا خشک نمیشه
دیروز برای اولین بار با جیهون رفتم خرید
کلی لباسای ست پدر پسری خریدیم
*از زبان ا.ت
×ا.ت پس لطفا این پرونده ها رو برسون دست آقای جانگ
+ک...کی؟ من؟؟؟؟
×نه پس من
خودمو جمع و جور کردم
+باشه
با دستای لرزون پرونده رو از دست هانا گرفتم و از اتاق زدم بیرون
از پله ها اومدم پایین و رفتم سمت اتاق اون لعنتی
نفس عمیق کشیدم
ا.ت تو از هیچ چیزی نباید بترسی
حقش بود که باهاش اینکاری کردی
نفسمو دادم بیرون و در زدم
٪بیا تو
رفتم تو
+سلام
٪بله چیشده؟
+اینا رو خانم چوی دادن که بهتون بدم
پرونده ها رو گذاشتم رو میزش و چرخیدم که برم
٪ا.ت...صبرکن
چرخیدم سمتش
+امرتون
٪تو عشق منو پس زدی...مطمئن باش بخاطر شکستن دلم تاوان پس میدی
+این کافی نیست که تو دوستم داشته باشی..
٪فردا قراره تعدیل نیرو کنیم
+خب؟
٪امیدوارم اتفاقای خوبی برات بیوفته
+آرزو کردن تو مث مرگ میمونه جانگ هی
رفتم طرف در و دستگیره رو کشیدم پایین
٪پس بچرخ تا بچرخیم کیم ا.ت
اینو شنیدم و اومدم بیرون
درو محکم بستم
رفتم بیرون تا سر و کله م هوایی بخوره
نزدیکای ساعت ۱۳:۳۰ بود
نشستم روی نیمکت جلوی شرکت و قد و بالای ساختمونو ورانداز میکردم
به طبقه بالاش که رسیدم چشمامو بستم
فقط میخواستم برای چند لحظه هم که شده احساس آرامش کنم
*از زبان جیمین
من عاشق شدم
عاشق چوی هانا
من خیلی دوستش دارم
یعنی اونم دوستم داره؟
اگه نداشت که نمیذاشت بیام خونه ش
پ..پس اون بهم اعتماد کامل داره که گذاشته بیام خونه ش
پس من مورد اطمینانشم
امشب میخوام براش یه شام حسابی تدارک ببینم که حسابی خوشحال شه
*از زبان تهیونگ
توی این چند رو بیشتر با ا.ت وقت میگذرونم و هیچکس جز این وو و کمی هم هانا نمیدونه بین من و ا.ت چی میگذره
نمیدونم چرا دارم به طور غیر عادی ای دوباره جذب ا.ت میشم
حس میکنم دوباره عشقم بهش توی دلم جوونه زده
جوونه ای که ریشه ش خیلی قویه و به این سادگیا خشک نمیشه
دیروز برای اولین بار با جیهون رفتم خرید
کلی لباسای ست پدر پسری خریدیم
*از زبان ا.ت
×ا.ت پس لطفا این پرونده ها رو برسون دست آقای جانگ
+ک...کی؟ من؟؟؟؟
×نه پس من
خودمو جمع و جور کردم
+باشه
با دستای لرزون پرونده رو از دست هانا گرفتم و از اتاق زدم بیرون
از پله ها اومدم پایین و رفتم سمت اتاق اون لعنتی
نفس عمیق کشیدم
ا.ت تو از هیچ چیزی نباید بترسی
حقش بود که باهاش اینکاری کردی
نفسمو دادم بیرون و در زدم
٪بیا تو
رفتم تو
+سلام
٪بله چیشده؟
+اینا رو خانم چوی دادن که بهتون بدم
پرونده ها رو گذاشتم رو میزش و چرخیدم که برم
٪ا.ت...صبرکن
چرخیدم سمتش
+امرتون
٪تو عشق منو پس زدی...مطمئن باش بخاطر شکستن دلم تاوان پس میدی
+این کافی نیست که تو دوستم داشته باشی..
٪فردا قراره تعدیل نیرو کنیم
+خب؟
٪امیدوارم اتفاقای خوبی برات بیوفته
+آرزو کردن تو مث مرگ میمونه جانگ هی
رفتم طرف در و دستگیره رو کشیدم پایین
٪پس بچرخ تا بچرخیم کیم ا.ت
اینو شنیدم و اومدم بیرون
درو محکم بستم
رفتم بیرون تا سر و کله م هوایی بخوره
نزدیکای ساعت ۱۳:۳۰ بود
نشستم روی نیمکت جلوی شرکت و قد و بالای ساختمونو ورانداز میکردم
به طبقه بالاش که رسیدم چشمامو بستم
فقط میخواستم برای چند لحظه هم که شده احساس آرامش کنم
۴.۵k
۱۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.