تابع قوانین جمهوری اسلامی
تابع قوانین جمهوری اسلامی
رفتم اتاقم و یه دوش چند مینی گرفتم و اومدم بیرون و با کانسیلر شروع به پاک کردن کبودی های بدنم شدم و لباس سفید رنگی رو پوشیدم ( اسلاید دو) و آرایش ملایمی کردم و روی کاناپه ی توی اتاقم دراز کشیدم و کمی بعد یجی وارد شد و بلند شدم و نشستم و یجی هم اومد کنارم نشست و دستمو توی دستش گرفت
° یونا، مهمونا اومدن
واقعاً ؟ خیلی خوب باشه
° یونا ، مطمئنی میخوای ازدواج کنی ؟
مگه راه دیگه ایم هست ؟
°یونا تو و هیون جفتتون همو دوست دارین چرا میخوای با کسی که دوستش نداری ازدواج کنی ؟ فکر کردی داداشم میزاره عشقش با یه نفر دیگه ازدواج کنه ؟ عمرا نمیزاره
توقع داری با هیون،با آدمی که دوبار جلوی چشمم بهم خیانت کرده ازدواج کنم؟
° مگه فقط یه بار ن...
و حرفشو نصفه ول کرد و ادامه داد
° آها فهمیدم چرا امروز تو خودت بودی و هیونم نزدیک ۵۰ بار بهت زنگ زد با یه دختر بود اره؟
کاش اون دختر یه غریبه بود اما اون دختر...یوری بود کسی که ازش متنفرم بلای جونم میفهمی ؟ امروز صبح اومد تهدیدم کرد که هیونو برای خودم میکنم و از این خونه میندازمت بیرون و وقتی رفتم اتاق هیون برهنه درحالی که دستش دور گردن هیون بود دیدمش میفهمی ؟ من چرا اینقدر بدبختم ؟
°واقعا داداشم اینقدر عوضیه ؟ چرا اینقدر زجرت میده ؟ مگه نمیگه عاشقته من همیشه عشقش نسبت به تورو تو چشاش میدیدم چطور...
الانم که دارم شوهر میکنم حرفای یوری درست بودن هم هیونو برای خودش کرد هم منو از خونه انداخت بیرون
بلند شدم و به سمت پایین رفتم همه بودن به جز هیون ، لبخند فیکی زدم و رفتم رو مبل دو نفره کنار یون هو و روبروی همه نشستم
پدر یون هو: خب امشب برای وصلت این دو جوون عاشق مزاحمتون شدیم
@ این وصلت برای هردو خانواده پیشرفت بزرگیه درست میگم مادر جان ؟
✓ بله درسته
پدر یون هو: خب پس اگه اجازه بدید این دو جوون برن داخل اتاق حرفهاشون رو بزنن
✓ حتماً یونا یون هو رو به اتاقت همراهی کن
چشم
میخواستیم بلند شیم که صدای یه نفر مانع شد
_ این وصلت کنسله
✓ هیونجین جان چیشده ؟
_ قرار نیست یونا با این مرد ازدواج کنه
پدر یون هو: متوجه منظورتون نمیشم آقای هوانگ
_ یونا قرار نیست با پسر شما ازدواج کنه ، آمار پسرتو درآوردم ماشااللا هرشب تو کلابا و قمارخونه ها پیداش میکنن شما که توقع ندارین یونا با یه همچین مردی ازدواج کنه؟
✓ تو درست میگی فردا پس فردا دست رو دخترمون بلند کنه کی میخواد جواب بده ؟
پدر یون هو: نه خانوم بزرگ پسرم همچین کاری نمیکنه
_ بنظرتون غیرت من اجازه میده قبول کنم خواهرم با همچین آدمی ازدواج کنه ؟ عمرا ! پس بفرمایین
رفتم اتاقم و یه دوش چند مینی گرفتم و اومدم بیرون و با کانسیلر شروع به پاک کردن کبودی های بدنم شدم و لباس سفید رنگی رو پوشیدم ( اسلاید دو) و آرایش ملایمی کردم و روی کاناپه ی توی اتاقم دراز کشیدم و کمی بعد یجی وارد شد و بلند شدم و نشستم و یجی هم اومد کنارم نشست و دستمو توی دستش گرفت
° یونا، مهمونا اومدن
واقعاً ؟ خیلی خوب باشه
° یونا ، مطمئنی میخوای ازدواج کنی ؟
مگه راه دیگه ایم هست ؟
°یونا تو و هیون جفتتون همو دوست دارین چرا میخوای با کسی که دوستش نداری ازدواج کنی ؟ فکر کردی داداشم میزاره عشقش با یه نفر دیگه ازدواج کنه ؟ عمرا نمیزاره
توقع داری با هیون،با آدمی که دوبار جلوی چشمم بهم خیانت کرده ازدواج کنم؟
° مگه فقط یه بار ن...
و حرفشو نصفه ول کرد و ادامه داد
° آها فهمیدم چرا امروز تو خودت بودی و هیونم نزدیک ۵۰ بار بهت زنگ زد با یه دختر بود اره؟
کاش اون دختر یه غریبه بود اما اون دختر...یوری بود کسی که ازش متنفرم بلای جونم میفهمی ؟ امروز صبح اومد تهدیدم کرد که هیونو برای خودم میکنم و از این خونه میندازمت بیرون و وقتی رفتم اتاق هیون برهنه درحالی که دستش دور گردن هیون بود دیدمش میفهمی ؟ من چرا اینقدر بدبختم ؟
°واقعا داداشم اینقدر عوضیه ؟ چرا اینقدر زجرت میده ؟ مگه نمیگه عاشقته من همیشه عشقش نسبت به تورو تو چشاش میدیدم چطور...
الانم که دارم شوهر میکنم حرفای یوری درست بودن هم هیونو برای خودش کرد هم منو از خونه انداخت بیرون
بلند شدم و به سمت پایین رفتم همه بودن به جز هیون ، لبخند فیکی زدم و رفتم رو مبل دو نفره کنار یون هو و روبروی همه نشستم
پدر یون هو: خب امشب برای وصلت این دو جوون عاشق مزاحمتون شدیم
@ این وصلت برای هردو خانواده پیشرفت بزرگیه درست میگم مادر جان ؟
✓ بله درسته
پدر یون هو: خب پس اگه اجازه بدید این دو جوون برن داخل اتاق حرفهاشون رو بزنن
✓ حتماً یونا یون هو رو به اتاقت همراهی کن
چشم
میخواستیم بلند شیم که صدای یه نفر مانع شد
_ این وصلت کنسله
✓ هیونجین جان چیشده ؟
_ قرار نیست یونا با این مرد ازدواج کنه
پدر یون هو: متوجه منظورتون نمیشم آقای هوانگ
_ یونا قرار نیست با پسر شما ازدواج کنه ، آمار پسرتو درآوردم ماشااللا هرشب تو کلابا و قمارخونه ها پیداش میکنن شما که توقع ندارین یونا با یه همچین مردی ازدواج کنه؟
✓ تو درست میگی فردا پس فردا دست رو دخترمون بلند کنه کی میخواد جواب بده ؟
پدر یون هو: نه خانوم بزرگ پسرم همچین کاری نمیکنه
_ بنظرتون غیرت من اجازه میده قبول کنم خواهرم با همچین آدمی ازدواج کنه ؟ عمرا ! پس بفرمایین
۵۶۰
۲۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.