Extraordinary 2
ویو_چلسو(ریکی):یکی خیلی محکم خورد بهم باورم نمیشه بازم چوی ا/ت؟ خب من از این دختر خوشم میاد ولی عین حال نمیخام بهش ابراز علاقه کنم
ویو_ا/ت : حواسم به جلوم نبود سرم تو گوشیم بود که خوردم به یکی وای نه بازم این؟ نیشیمورا ریکی؟ این پسر هفته ای دوبار تو دفتر مدیره درساش عالین ولی خیلی دردسر درست میکنه و بچه پولدار مدرسس
ا/ت : ر ریکی؟ ب ببخشید حواسم به جلوم نبود
ریکی : بهتره از این به بعد حواستو جمع کنی هر دفعه نمیبخشمت
ا/ت: باشه حالا چرا اینجایی؟ فکر نمیکردم اهل کتاب باشی
ریکی: حالا که میبینی هستم پس مزاحمم نشو
ویو_ا/ت: بلند شدم و خودمو جمع کردم وای این دیگه از کجا پیدا شد زندگی من همینجوری نکبت بار بود این دیگه زیادیه اصن ولش کن من با خودم خوشم هر چی خواست بشه بشه حالا اون کتاب لعنتی کجاس من دنبال کتاب محبوبم میگشتم extraordinary احححح این کتاب بی صاحاب کجاسسس آهان اینجاس ولی وایسا ببینم اون ریکیه؟ جلوی قفسه اوک کتاب لعنتییی؟ اون میتونه کل مجموعه کتابو یه جا بخره پس چرا از کتاب خونه قرص میگیره
ا/ت : عم ببخشید بازم مزاحمت شدم ولی اون آخرین نسخه کتاب بود میشه وقتی خوندیش بديش به من؟
ریکی : مطمئن نیستم در عوض تو برام چیکار میکنی؟
ا/ت : عمممم هر کاری بگی میکنم ولی اون کتابو بهم بده
ریکی : خببب من هیچ دوستی ندارم پس تو باید بهترین دوستم بشی
ا/ت : خ خب چیزه باشه قبوله قبوله
ریکی : میتونی شب ساعت ۸ بیای کتابو ازم بگیری وگرنه تو مدرسه بهت میدم
ا/ت : م میام میگیرم
ریکی : آدرسو برات میفرستم
ا/ت : باشه
*ساعت ۶
ویو_ا/ت : الان ساعت ۶ عه طول میکشه حاظر بشم پس اول میرم حموم و لباس میپوشم خونش یکم دوره برای همین طول میکشه
ساعت ۷ و نیم *
ویو_ا/ت : حاظر شدم دارم راه میوفتم شلوار جین کوتاه پوشیدم با یه تیشرت معمولی و موهامو بافتم خونش آخر خیابونیه که دبیرستانمون توشه برای همین طول میکشه برسم
ساعت ۸ *
ویو_ا/ت : بلخره رسیدم رفتم تو آسانسور و طبقه ۵ رو زدم آپارتمان لاکچری بود داشتم حساب میکردم هزینه زندگی توی اینجا چقدره که رسیدم بالا ریکی جلوی در منتظرم بود و .......
پارت بعدی توی ۲۴ ساعت اینده
ویو_ا/ت : حواسم به جلوم نبود سرم تو گوشیم بود که خوردم به یکی وای نه بازم این؟ نیشیمورا ریکی؟ این پسر هفته ای دوبار تو دفتر مدیره درساش عالین ولی خیلی دردسر درست میکنه و بچه پولدار مدرسس
ا/ت : ر ریکی؟ ب ببخشید حواسم به جلوم نبود
ریکی : بهتره از این به بعد حواستو جمع کنی هر دفعه نمیبخشمت
ا/ت: باشه حالا چرا اینجایی؟ فکر نمیکردم اهل کتاب باشی
ریکی: حالا که میبینی هستم پس مزاحمم نشو
ویو_ا/ت: بلند شدم و خودمو جمع کردم وای این دیگه از کجا پیدا شد زندگی من همینجوری نکبت بار بود این دیگه زیادیه اصن ولش کن من با خودم خوشم هر چی خواست بشه بشه حالا اون کتاب لعنتی کجاس من دنبال کتاب محبوبم میگشتم extraordinary احححح این کتاب بی صاحاب کجاسسس آهان اینجاس ولی وایسا ببینم اون ریکیه؟ جلوی قفسه اوک کتاب لعنتییی؟ اون میتونه کل مجموعه کتابو یه جا بخره پس چرا از کتاب خونه قرص میگیره
ا/ت : عم ببخشید بازم مزاحمت شدم ولی اون آخرین نسخه کتاب بود میشه وقتی خوندیش بديش به من؟
ریکی : مطمئن نیستم در عوض تو برام چیکار میکنی؟
ا/ت : عمممم هر کاری بگی میکنم ولی اون کتابو بهم بده
ریکی : خببب من هیچ دوستی ندارم پس تو باید بهترین دوستم بشی
ا/ت : خ خب چیزه باشه قبوله قبوله
ریکی : میتونی شب ساعت ۸ بیای کتابو ازم بگیری وگرنه تو مدرسه بهت میدم
ا/ت : م میام میگیرم
ریکی : آدرسو برات میفرستم
ا/ت : باشه
*ساعت ۶
ویو_ا/ت : الان ساعت ۶ عه طول میکشه حاظر بشم پس اول میرم حموم و لباس میپوشم خونش یکم دوره برای همین طول میکشه
ساعت ۷ و نیم *
ویو_ا/ت : حاظر شدم دارم راه میوفتم شلوار جین کوتاه پوشیدم با یه تیشرت معمولی و موهامو بافتم خونش آخر خیابونیه که دبیرستانمون توشه برای همین طول میکشه برسم
ساعت ۸ *
ویو_ا/ت : بلخره رسیدم رفتم تو آسانسور و طبقه ۵ رو زدم آپارتمان لاکچری بود داشتم حساب میکردم هزینه زندگی توی اینجا چقدره که رسیدم بالا ریکی جلوی در منتظرم بود و .......
پارت بعدی توی ۲۴ ساعت اینده
۲۲.۵k
۲۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.