p8
بعد پنج دقیقه از هم جدا شدیم در گوشم گفت کوک:موادارو از دست دادیم من:فکر نمیکنم چون یدونش پیشمه احمقا انقدر حول بودن که یدونشو نبردن مرخص بشی نشونت میدم درضمن حق نداری دیگه بهم بی توجهی کنی کوک:عه توهم حق نداری بهم بگی نمی تونیم من:باید داروهاتو بگیرم کوک:تو نرو زنگ بزن به یکی من:داروخونه همینجاست بیرون نیست زود برمیگردم رفتم داروخونه داروهاشو گرفتم رفتم سمت اتاقش وارد اتاقش شدم من:داروهاتو گرفتم کوک:فکر نمیکنی با این لباس زیادی تو چشمی من:اینو خودت به من دادی میخواستی تو چشم نباشم خیلی بازه کوک:فق باید پیش من باز بپوشی من:اگه اینجوریه پس چرا گذاشتی بپوشم دستشو انداخت دور کمرم نشوندم گردنمو بوسید کوک:دیگه برا خودمی همچیت برا خودمه فردا صبحش جونگ کوک مرخص شد رفتیم خونه مواد رو دادم بهش من:بیا یدونش دستمه گرفتش کوک:خوبه من:یه جا بزار تا بقیش رفت یه جا گذاشتش من:دکتر گفت باید استراحت کنی برو دراز بکش تا داروهاتو بیارم نشست کوک:باشه جیسو من:جانم کوک:خودت داروهاتو خوردی من:مگه تو گذاشتی من داروهامو بخورم یک ماهی هست نخوردم کوک:چی یعنی چی یه ماهه نخوردم من:وقتی این همه ازم کار کشیدی چجوری میخوردم کوک:اوف تقصیر منه اگه بدتر شی چیکار کنم من:اشگال نداره داروهاتو خوردی منم میخورم کوک:همین الان برو بخور عشقم من:باشه کوک:دستاتم بشور زدی به موادا برات خطرناکه من:خیله خوب رفتم دستمو شستم دارو خودمو با دارو جونگ کوک رو بردم من:بیا عزیزم لیوان آب پر برداشتم داروهاشو خورد منم سه تا دونه از داروهامو خوردم من:دراز بکش دراز کشید منم کنارش دراز کشیدم
۲۰.۳k
۱۱ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.