𝐏𝐚𝐫𝐭 1
#𝐏𝐚𝐫𝐭_1
⊱┉┉┉┉┉─.🧸🎬.─┉┉┉┉┉⊰
_میییخوواااام بررمم خونه ی دوستمممم
مثل خودم ادام دراورد:
_میخوام برم خونه دوستم
تهدید بار انگشتش بالا اورد
_به جان عمت که میخوام سربه تنش نباشه پاتو از خونه بزاری بیرون شیرمو حلالت نمیکنم
باخنده گفتم :
_مادر من چ. س مثقال به ما شیر دادی همونم حلال نمیکنی؟!
خب از همون اول شیرخشک میدادی!
رو به بابام که ریلکس روی مبل داشت چایی میخورد گفت:
_اخه این جواب کدوم گناهه منه
اخه مرد بگویا بشینه سرجاش درسشو بخونه یا خودشو واسه بله گفتن به خاستگار آماده کنه
نیشمو تا بناگوش باز کردم
_عیجان، چشم مادر، خب از همون اول میگفتی عزیزکم من غلط کنم بخوام جایی برم
حالا جسارت نباشه میتونم بپرسم شغلش چیه؟!
چشم غره توپی بهم رفت و گفت:
_استاد دانشگاس، یه پارچه اقاس برا خودش
تودلم گفتم:
تو میتونی یاسی پاشو بریم از خشتک دارش بزنیم
به محض اینکه وارد اتاق شدم مشغول فکر کردن بودم که....
⊱┉┉┉┉┉─.🧸🎬.─┉┉┉┉┉⊰
_میییخوواااام بررمم خونه ی دوستمممم
مثل خودم ادام دراورد:
_میخوام برم خونه دوستم
تهدید بار انگشتش بالا اورد
_به جان عمت که میخوام سربه تنش نباشه پاتو از خونه بزاری بیرون شیرمو حلالت نمیکنم
باخنده گفتم :
_مادر من چ. س مثقال به ما شیر دادی همونم حلال نمیکنی؟!
خب از همون اول شیرخشک میدادی!
رو به بابام که ریلکس روی مبل داشت چایی میخورد گفت:
_اخه این جواب کدوم گناهه منه
اخه مرد بگویا بشینه سرجاش درسشو بخونه یا خودشو واسه بله گفتن به خاستگار آماده کنه
نیشمو تا بناگوش باز کردم
_عیجان، چشم مادر، خب از همون اول میگفتی عزیزکم من غلط کنم بخوام جایی برم
حالا جسارت نباشه میتونم بپرسم شغلش چیه؟!
چشم غره توپی بهم رفت و گفت:
_استاد دانشگاس، یه پارچه اقاس برا خودش
تودلم گفتم:
تو میتونی یاسی پاشو بریم از خشتک دارش بزنیم
به محض اینکه وارد اتاق شدم مشغول فکر کردن بودم که....
۴۵۳
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.