𝐏𝐀𝐑𝐓 ¹¹
عمیق مثل دریا ( ᎠᎬᎬᏢ ᏞᏆᏦᎬ ͲᎻᎬ ՏᎬᎪ )𝐏𝐀𝐑𝐓 ¹¹
نشستمرو صندلی کفشمو از پام در آورد _ یه لحظه وایسا.....بعد چن مین اومد سمتم جای تاول به پماد زد و روش چسب زد _تا چن روز دیگه خوب میشه + ممنون × من میرم فعلا کاری ندارید بچه ها + خداحافظ نونا _ خداحافظ..... _ داشتی چیکار میکردی اگر میفهمیدن + حالا که نگفتم بعدم در اینموضوع چیزی بهم نگفتی نگم بعدم مامانت و آجیت میخوان حرف ازم بکشن من خیلی عاقل بودم _ بسه بسه تمومش کن + کارت بعده . دونه به دونه مهمونا رفتن. از پسرا خداحافظی کردم و رفتمتو اتاقم و بعد آرایشم رو پاک کردم خوابیدم........با صدای پچپچ بلند شدم + خدا اینا کار ندارن اومدن دم در اتاق من حرف میزنن . نفسمو کلافه دادم بیرون و رفتم پایین داشتن روی میز رو میچیدن پسرا همبودن نشستم روی میز یه نفر داشت تخممرغ آپز میآورد میخواستم ازش بگیرم که از عمد انداخت روی زمین ٪ تقصیر ایشونه + هن . هوسوک ابرو بالا انداخت + به مولا ننداخته خودش _ کافیه اینا رو جمع کنید زودی برید بیرون + خودم بعدا جمع میکنم ایششش. هوسوک ماسکشو برداشت همه شروع کردن خوردن گشنمه ام نبود دیشب زیاد پیمونه غذا کشیده بودن من زودتر رفتم کنار داشتم شیشه ها رو جمع میکردم یواش با خودم گفتم + متنفرم از این آدما دختره ی اسکل کی باشه وقتی بشقابه رو میندازه زمین از عمد بندازه تقصیر من هیع خدا هلپپپ . صدای خنده ی کوک بلند شد + شنیدی .جین: مثلا یواش گفتی ارع . داشتمبا شیشه ها ور میرفتم گفتم + ببخشید اوخخخ . کوک: دستت رفت تو شیشه + چیز خاصی نیست بند میاد بقیه تیکه ها رو جمع کردم اومدم بیرون خونم بند اومد دستمو شستم رفتم تو حیاط روی تاب نشستم + من چقدر بیکارم حوصله ام سر رفت نمیزاره با هیونا همحرف بزنم هیع. داشتم به بادیگارد ها نگاه میکردم عجیب میزدن رفتم پشت درخت تا حرف هاشون رو بفهمم ٪ رئیس گفته باید امشب کار رو تموم کنیم ٪ ارع الان چندساله ولی هیچ کاری نتونستیم بکنیم امشب تمومش میکنیم از درخت فاصله گرفتم رفتم تو فکر چیکار میخوان بکنن هوسوک بهشون گفته چیکار کنن + خدا کنجکاویم رو خاموش کن نه نمیشه تا امشب نبینم دلم آروم نمیگیره ( دیدید مثلا خونه ی همسایه یه صداهایی میاد بعد شما خوابین افتخار نمیدین بلند شید ولی یه حسی نمیزاره دوباره بخوابید تا نگاه نکنید چه خبره😂) از صبح تا حالا روی این تاب نشستم که هیونا دیدم ¥ شما غذا نمیخواین + رسمی نباش ¥ خب اسکلم تایم غذاس غذا نمیخوای + اسکل ¥ گفتی رسمی نباشم دوتایی زدیم زیر خنده همراهش رفتمدلممیخاست باهاش کلی حرف بزنماما لو میدادن ٪ هی هیونا مگهنگفتم زمین رو تمیز کن دو تا سطل بزرگ آب پر از کَف ریخت رو زمین + هیع زمین تمیز بود چرا دوباره کثیفش کردی ٪ دوست دارم + عوضی کوری ندیدی تمیزه نچ نچ ٪ اونی دوکیونگ + ودف .دوکیونگ: بله چی شده . دختره یه مش دروغ سر هم کرد + پوخخخخ دروغگو دستمال رو از دستش گرفتم کمک هیونا زمینرو تمیز کردم +مگه تموم میشه اندازه یه دنیا بزرگه......تموم شد یس ¥ راسی از لیا خبر داری + نه نمیزاره بریم اتاقش همش درش همقفله. ادامه حرفم رو تو گوشش گفتم + امشب میخوام برم از طریق پنجره اش تو اتاقش ¥ مواظب باش....
𝙇𝙞𝙠𝙚➪ ³⁰
نشستمرو صندلی کفشمو از پام در آورد _ یه لحظه وایسا.....بعد چن مین اومد سمتم جای تاول به پماد زد و روش چسب زد _تا چن روز دیگه خوب میشه + ممنون × من میرم فعلا کاری ندارید بچه ها + خداحافظ نونا _ خداحافظ..... _ داشتی چیکار میکردی اگر میفهمیدن + حالا که نگفتم بعدم در اینموضوع چیزی بهم نگفتی نگم بعدم مامانت و آجیت میخوان حرف ازم بکشن من خیلی عاقل بودم _ بسه بسه تمومش کن + کارت بعده . دونه به دونه مهمونا رفتن. از پسرا خداحافظی کردم و رفتمتو اتاقم و بعد آرایشم رو پاک کردم خوابیدم........با صدای پچپچ بلند شدم + خدا اینا کار ندارن اومدن دم در اتاق من حرف میزنن . نفسمو کلافه دادم بیرون و رفتم پایین داشتن روی میز رو میچیدن پسرا همبودن نشستم روی میز یه نفر داشت تخممرغ آپز میآورد میخواستم ازش بگیرم که از عمد انداخت روی زمین ٪ تقصیر ایشونه + هن . هوسوک ابرو بالا انداخت + به مولا ننداخته خودش _ کافیه اینا رو جمع کنید زودی برید بیرون + خودم بعدا جمع میکنم ایششش. هوسوک ماسکشو برداشت همه شروع کردن خوردن گشنمه ام نبود دیشب زیاد پیمونه غذا کشیده بودن من زودتر رفتم کنار داشتم شیشه ها رو جمع میکردم یواش با خودم گفتم + متنفرم از این آدما دختره ی اسکل کی باشه وقتی بشقابه رو میندازه زمین از عمد بندازه تقصیر من هیع خدا هلپپپ . صدای خنده ی کوک بلند شد + شنیدی .جین: مثلا یواش گفتی ارع . داشتمبا شیشه ها ور میرفتم گفتم + ببخشید اوخخخ . کوک: دستت رفت تو شیشه + چیز خاصی نیست بند میاد بقیه تیکه ها رو جمع کردم اومدم بیرون خونم بند اومد دستمو شستم رفتم تو حیاط روی تاب نشستم + من چقدر بیکارم حوصله ام سر رفت نمیزاره با هیونا همحرف بزنم هیع. داشتم به بادیگارد ها نگاه میکردم عجیب میزدن رفتم پشت درخت تا حرف هاشون رو بفهمم ٪ رئیس گفته باید امشب کار رو تموم کنیم ٪ ارع الان چندساله ولی هیچ کاری نتونستیم بکنیم امشب تمومش میکنیم از درخت فاصله گرفتم رفتم تو فکر چیکار میخوان بکنن هوسوک بهشون گفته چیکار کنن + خدا کنجکاویم رو خاموش کن نه نمیشه تا امشب نبینم دلم آروم نمیگیره ( دیدید مثلا خونه ی همسایه یه صداهایی میاد بعد شما خوابین افتخار نمیدین بلند شید ولی یه حسی نمیزاره دوباره بخوابید تا نگاه نکنید چه خبره😂) از صبح تا حالا روی این تاب نشستم که هیونا دیدم ¥ شما غذا نمیخواین + رسمی نباش ¥ خب اسکلم تایم غذاس غذا نمیخوای + اسکل ¥ گفتی رسمی نباشم دوتایی زدیم زیر خنده همراهش رفتمدلممیخاست باهاش کلی حرف بزنماما لو میدادن ٪ هی هیونا مگهنگفتم زمین رو تمیز کن دو تا سطل بزرگ آب پر از کَف ریخت رو زمین + هیع زمین تمیز بود چرا دوباره کثیفش کردی ٪ دوست دارم + عوضی کوری ندیدی تمیزه نچ نچ ٪ اونی دوکیونگ + ودف .دوکیونگ: بله چی شده . دختره یه مش دروغ سر هم کرد + پوخخخخ دروغگو دستمال رو از دستش گرفتم کمک هیونا زمینرو تمیز کردم +مگه تموم میشه اندازه یه دنیا بزرگه......تموم شد یس ¥ راسی از لیا خبر داری + نه نمیزاره بریم اتاقش همش درش همقفله. ادامه حرفم رو تو گوشش گفتم + امشب میخوام برم از طریق پنجره اش تو اتاقش ¥ مواظب باش....
𝙇𝙞𝙠𝙚➪ ³⁰
۵۱.۴k
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.