11 Part
همون لحظه یه نفر دستمو گرفت و منم افتادم روش. تهیونگ بود. رنگ صورتش پریده بود و عصبی به نظر میرسید. بلند شد و مچ دستمو سفت گرفت.
ا/ت: هی چیکار میکنی؟ دستم داره میشکنه.
رسیدیم به ماشین و سوار شدیم. هیچی نمیگفت. هیچی. جوری که صدای نفسامون به گوش همدیگه میرسید. خیلی ترسناک شده بود.
وقتی رسیدیم، سریع رفتم داخل اتاقم و لباسام رو دراوردم. قرصمو خوردم و رفتم روی تخت دستام میلرزید. یه چند دقیقه که گذشت خوابم برد.
از زبان تهیونگ:
حتما گرسنشه. رفتم داخل اتاقش. خوابیده بود. تبشو اندازه گرفتم. خیلی بالا بود.
...
از زبان ا/ت:
از خواب که بلند شدم، یه پارچه روی پیشونیم بود. برش داشتم و رفتم پایین. هیچکس خونه نبود حتی خدمتکارا. داشتم توی خونه قدم میزدم که تهیونگ نزدیک شد.
تهیونگ: پس بهتری.
ا/ت: بقیه کجان؟
تهیونگ: فقط بهشون مرخصی دادم.
ا/ت: تهیونگ تو مستی؟
تهیونگ: یه کوچولو.
ا/ت: این یه کوچولو نیست. چقدر خوردی مگه؟
تهیونگ اومد نزدیکم. خیلی خیلی نزدیک صورتم.
ا/ت: داری چیکار میکنی؟
تهیونگ: دیروز واسه چی میخواستی خودتو بکشی؟
ا/ت: اونش به خودم مربوطه.
تهیونگ: گفتم برا چی؟ ( داد )
ا/ت: تو نمیتونی منو درک کنی. دیگه خسته شدم.
گریم گرفته بود.
تهیونگ: این باید باعث میشد خودتو بکشی؟ ( داد )
ا/ت: میتونی صداتو بیاری پایین تر؟
تهیونگ: میدونستی اگه پیدات نمیکردم، چی میشد؟
صورتشو گرفته بود. کلافه به نظر میرسید. از خونه رفت بیرون و منو تنها ول کرد. زنگ زدم به دکترم و براش توضیح دادم.
دکتر: ا/ت چیشد؟ تو که داشتی خوب میشدی؟
ا/ت: نمیدونم. احساس پوچی میکنم.
دکتر: نتونستی هنوز کسی رو پیدا کنی که دوست داشته باشه؟ بهت گفتم که خیلی میتونه روت تاثیر بذاره.
ا/ت: ولی با وضعیت روحیم...
دکتر: اگه اون تورو دوست داشته باشه و همینطور تو هم اونو. فرقی نمیکنه در چه حالی باشی. مطمین باش بهتر میشی.
...
لایک
❤️
ا/ت: هی چیکار میکنی؟ دستم داره میشکنه.
رسیدیم به ماشین و سوار شدیم. هیچی نمیگفت. هیچی. جوری که صدای نفسامون به گوش همدیگه میرسید. خیلی ترسناک شده بود.
وقتی رسیدیم، سریع رفتم داخل اتاقم و لباسام رو دراوردم. قرصمو خوردم و رفتم روی تخت دستام میلرزید. یه چند دقیقه که گذشت خوابم برد.
از زبان تهیونگ:
حتما گرسنشه. رفتم داخل اتاقش. خوابیده بود. تبشو اندازه گرفتم. خیلی بالا بود.
...
از زبان ا/ت:
از خواب که بلند شدم، یه پارچه روی پیشونیم بود. برش داشتم و رفتم پایین. هیچکس خونه نبود حتی خدمتکارا. داشتم توی خونه قدم میزدم که تهیونگ نزدیک شد.
تهیونگ: پس بهتری.
ا/ت: بقیه کجان؟
تهیونگ: فقط بهشون مرخصی دادم.
ا/ت: تهیونگ تو مستی؟
تهیونگ: یه کوچولو.
ا/ت: این یه کوچولو نیست. چقدر خوردی مگه؟
تهیونگ اومد نزدیکم. خیلی خیلی نزدیک صورتم.
ا/ت: داری چیکار میکنی؟
تهیونگ: دیروز واسه چی میخواستی خودتو بکشی؟
ا/ت: اونش به خودم مربوطه.
تهیونگ: گفتم برا چی؟ ( داد )
ا/ت: تو نمیتونی منو درک کنی. دیگه خسته شدم.
گریم گرفته بود.
تهیونگ: این باید باعث میشد خودتو بکشی؟ ( داد )
ا/ت: میتونی صداتو بیاری پایین تر؟
تهیونگ: میدونستی اگه پیدات نمیکردم، چی میشد؟
صورتشو گرفته بود. کلافه به نظر میرسید. از خونه رفت بیرون و منو تنها ول کرد. زنگ زدم به دکترم و براش توضیح دادم.
دکتر: ا/ت چیشد؟ تو که داشتی خوب میشدی؟
ا/ت: نمیدونم. احساس پوچی میکنم.
دکتر: نتونستی هنوز کسی رو پیدا کنی که دوست داشته باشه؟ بهت گفتم که خیلی میتونه روت تاثیر بذاره.
ا/ت: ولی با وضعیت روحیم...
دکتر: اگه اون تورو دوست داشته باشه و همینطور تو هم اونو. فرقی نمیکنه در چه حالی باشی. مطمین باش بهتر میشی.
...
لایک
❤️
۱۵.۸k
۱۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.