پارت ۹ Blood moon
پارت ۹ Blood moon
کوبوندمش به دیوار
چون صدای اهنگ خیلی زیاد بود هیچکس از دعوامون چیزی نفهمید
کوک:بهتره که عصبیم نکنی چون برات بد تموم میشه
مون هی:چرا همیشه انقدر باهام بد...
یک مشت دیگه بهش زدم
کوک:چرا باهات بدم؟میخوای بگی که جوابشو نمیدونی؟
مون هی:چرا میدونم ولی...
کوک:ولی چی
مون هی:ولی میخوام تو بهم بگی
ولش کردم و رفتم سمت سرویس بهداشتی
و دستای خونیمو شستم
اومدم بیرون و یه جای دیگه نشستم
اصلا حواسم نبود
وقتی به صندلی روبه روییم نگاه کردم...
&ویو ا/ت
همش حواسم به سوهو و یونا بود که داشتن خوش میگذروند که
یکی اومد و روی یکی از صندلی های روبه روییم نشست
ولی اهمیتی ندادم چشمام فقط سوهو و یونا رو دنبال میکرد
وقتی نگاهمو به صندلی روبه روم دادم
همون مرد رو دیدم که میومد کافمون
تا چند ثانیه به هم دیگه زل زده بودیم که
با یک صدایی سرمو به سمت صدا کج کردم
یونا:ا/ت،سرم درد میکنه،بیا برگردیم خونه
بلند شدم و تعظیم کوچیکی کردم
و رفتم دنبال سوهو...
۱ ساعت بعد
با هزار جور بدبختی سوهو و یونا رو رسوندم
خونه هاشون
خودمم پیاده رفتم خونه و مثل اون روز حس میکردم که یکی داره دنبالم میکنه
سرعتم رو زیاد کردم وقتی رسیدم قفل درو باز کردم و رفتم داخل درو بستم دوباره قفلش کردم
و با صدای ضعیفی سلام کردم و مستقیم رفتم سمت اتاقم...
حمایت
کوبوندمش به دیوار
چون صدای اهنگ خیلی زیاد بود هیچکس از دعوامون چیزی نفهمید
کوک:بهتره که عصبیم نکنی چون برات بد تموم میشه
مون هی:چرا همیشه انقدر باهام بد...
یک مشت دیگه بهش زدم
کوک:چرا باهات بدم؟میخوای بگی که جوابشو نمیدونی؟
مون هی:چرا میدونم ولی...
کوک:ولی چی
مون هی:ولی میخوام تو بهم بگی
ولش کردم و رفتم سمت سرویس بهداشتی
و دستای خونیمو شستم
اومدم بیرون و یه جای دیگه نشستم
اصلا حواسم نبود
وقتی به صندلی روبه روییم نگاه کردم...
&ویو ا/ت
همش حواسم به سوهو و یونا بود که داشتن خوش میگذروند که
یکی اومد و روی یکی از صندلی های روبه روییم نشست
ولی اهمیتی ندادم چشمام فقط سوهو و یونا رو دنبال میکرد
وقتی نگاهمو به صندلی روبه روم دادم
همون مرد رو دیدم که میومد کافمون
تا چند ثانیه به هم دیگه زل زده بودیم که
با یک صدایی سرمو به سمت صدا کج کردم
یونا:ا/ت،سرم درد میکنه،بیا برگردیم خونه
بلند شدم و تعظیم کوچیکی کردم
و رفتم دنبال سوهو...
۱ ساعت بعد
با هزار جور بدبختی سوهو و یونا رو رسوندم
خونه هاشون
خودمم پیاده رفتم خونه و مثل اون روز حس میکردم که یکی داره دنبالم میکنه
سرعتم رو زیاد کردم وقتی رسیدم قفل درو باز کردم و رفتم داخل درو بستم دوباره قفلش کردم
و با صدای ضعیفی سلام کردم و مستقیم رفتم سمت اتاقم...
حمایت
۸.۸k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.