پارت ۳۵
پارت ۳۵
ویو ته
عیبی نداره ،حتما بخاطر اینه که آجوما تازه برگشته :))))
باهم تا آخر فیلم رو نگا کردیم و بعد تموم شدن فیلم شروع کردیم با آجوما کپ زدن
-هی آجوما تو بهم گفته بودی ۳ روز پیش میای ، چیشد الان اومدی؟
=آه کوک پسرم ، خیلی کار داشتم ... میخواستم بیام اما نمیتونستم . درضمن تو که تنها نبودی!(لبخند شیطانی)
-چ...چی؟
=هی کوک حواست کجاست، تهیونگ پیشت بوده ها..
-آ..آها ، آره
چرا رفتار هاش یه جوری شده؟/:
+آممممم خب آجوما...
حرفم با صدای گوشیم قطع شد
+میام الان(لبخند)
=باشه برو پسرم (گرم)
-یاااا آجومااااااا
بیخیال به حرف کوک و آجوما رفتم سمت گوشیم و با دیدن اسم (مادر بزرگ) سریع و هل شده جواب دادم ، هی گفتم به کوک که بزار من برم خونه تا آجوما کلم رو نکنده ، حرف گوش نداد
راستش من آجوما رو مادر بزرگ سیو کردم
+ب....بله؟(ترس و تردید)
∞بله و بلا ، کجایی تهیونگ؟؟ نمیگی مامان بزرگ نگرانت میشه؟ دق میکنه؟ گریه میکنه؟ حالش بد میشه؟(داد)
+آ..... مامان بزرگ آروم باش ، ب...بخدا خوبم .... من پیش...
∞هیچی نگو ، میدونم پیش کوکی . کوک کجاست؟؟ بهم گفت بعد یه هفته بر میگردی ، حالا الان دو هفته است نمیای؟!!(داد و تعجب)
فکر کنم کوک و آجوما متوجه صدای مامان بزرگم شدن..ووششششش ، این مامان بزرگم که همش گیر میده بهم
+مامانی ، آروم باش الان برمیگردم خونه(کش دار و کیوت)
∞هوففففففففف ، الان خوبی؟ دِ آخه خب منم قلبم دارم ، قلبم میریزه
+خوبم آجوما خوبم
∞باشه منتظرتم
+اوعوم ، خدافظ
=پ...پسرم کی بود؟(تعجب)
+آممم ، هیچی مامان بزرگم بود(خنده های مستطیلی)
=آها
+آره ، خب شما هم تازه رسیدین ... برین استراحت کنین ... منم باید برم خونه
=الان بری؟
+آره خب ، من میرم وسایلم رو جمع کنم
و بدون منتظر بودن برای جواباشون رفتم بالا و لباس هام و کیف و کتابم رو جمع کردم و اومدم پایین
+خب من دیگه میرم ، کاری ندارین؟!
=ا...اما پسرم تنها؟
+آره خب
=یه لحظه وایستا...
و برگشت سمت کوک
= کوک برو برسونش(آروم)
شنیدم چی گفت ، هه کوک مگه الان آجوما رو ول میکنه بیاد منو برسونه؟
+نه نه نه ، خودم میرم خداحافظ
-خدافظ (جدی)
=خدافظ
+خدافظ
و اومدم بیرون ، عه؟ آره جناب جئون؟ باشه فردا تو مدرسه همو میبینیم
اون وقت که رفتم با جیهوپ و جیمین چرخیدم و بهت بی محلی کردم میفهمی که نباید فقط بخاطر ذوق دین آجوما باهام اینجوری شی
من رو کوک خیلیییییییییییییییییییی حساس بودم ، دست خودم نبود ... کسایی که دوستشون دارم رو خیلییییی روشون حساس میشم
خلاصه با فکر و خیال رسیدم خونه و در زدم ، آجوما در رو باز کرد و منم رفتم تو
∞پسرممممممم(داد و خوشحال)
+آجوماااااااااااااا(داد و خوشحال)
سریع پریدم بغلش و بوسش کردم
∞آخ که کجا بودی عزیزمممممم دلم برات تنگ شده بود
+هومممم. آجوما منم..
که.......
ویو ته
عیبی نداره ،حتما بخاطر اینه که آجوما تازه برگشته :))))
باهم تا آخر فیلم رو نگا کردیم و بعد تموم شدن فیلم شروع کردیم با آجوما کپ زدن
-هی آجوما تو بهم گفته بودی ۳ روز پیش میای ، چیشد الان اومدی؟
=آه کوک پسرم ، خیلی کار داشتم ... میخواستم بیام اما نمیتونستم . درضمن تو که تنها نبودی!(لبخند شیطانی)
-چ...چی؟
=هی کوک حواست کجاست، تهیونگ پیشت بوده ها..
-آ..آها ، آره
چرا رفتار هاش یه جوری شده؟/:
+آممممم خب آجوما...
حرفم با صدای گوشیم قطع شد
+میام الان(لبخند)
=باشه برو پسرم (گرم)
-یاااا آجومااااااا
بیخیال به حرف کوک و آجوما رفتم سمت گوشیم و با دیدن اسم (مادر بزرگ) سریع و هل شده جواب دادم ، هی گفتم به کوک که بزار من برم خونه تا آجوما کلم رو نکنده ، حرف گوش نداد
راستش من آجوما رو مادر بزرگ سیو کردم
+ب....بله؟(ترس و تردید)
∞بله و بلا ، کجایی تهیونگ؟؟ نمیگی مامان بزرگ نگرانت میشه؟ دق میکنه؟ گریه میکنه؟ حالش بد میشه؟(داد)
+آ..... مامان بزرگ آروم باش ، ب...بخدا خوبم .... من پیش...
∞هیچی نگو ، میدونم پیش کوکی . کوک کجاست؟؟ بهم گفت بعد یه هفته بر میگردی ، حالا الان دو هفته است نمیای؟!!(داد و تعجب)
فکر کنم کوک و آجوما متوجه صدای مامان بزرگم شدن..ووششششش ، این مامان بزرگم که همش گیر میده بهم
+مامانی ، آروم باش الان برمیگردم خونه(کش دار و کیوت)
∞هوففففففففف ، الان خوبی؟ دِ آخه خب منم قلبم دارم ، قلبم میریزه
+خوبم آجوما خوبم
∞باشه منتظرتم
+اوعوم ، خدافظ
=پ...پسرم کی بود؟(تعجب)
+آممم ، هیچی مامان بزرگم بود(خنده های مستطیلی)
=آها
+آره ، خب شما هم تازه رسیدین ... برین استراحت کنین ... منم باید برم خونه
=الان بری؟
+آره خب ، من میرم وسایلم رو جمع کنم
و بدون منتظر بودن برای جواباشون رفتم بالا و لباس هام و کیف و کتابم رو جمع کردم و اومدم پایین
+خب من دیگه میرم ، کاری ندارین؟!
=ا...اما پسرم تنها؟
+آره خب
=یه لحظه وایستا...
و برگشت سمت کوک
= کوک برو برسونش(آروم)
شنیدم چی گفت ، هه کوک مگه الان آجوما رو ول میکنه بیاد منو برسونه؟
+نه نه نه ، خودم میرم خداحافظ
-خدافظ (جدی)
=خدافظ
+خدافظ
و اومدم بیرون ، عه؟ آره جناب جئون؟ باشه فردا تو مدرسه همو میبینیم
اون وقت که رفتم با جیهوپ و جیمین چرخیدم و بهت بی محلی کردم میفهمی که نباید فقط بخاطر ذوق دین آجوما باهام اینجوری شی
من رو کوک خیلیییییییییییییییییییی حساس بودم ، دست خودم نبود ... کسایی که دوستشون دارم رو خیلییییی روشون حساس میشم
خلاصه با فکر و خیال رسیدم خونه و در زدم ، آجوما در رو باز کرد و منم رفتم تو
∞پسرممممممم(داد و خوشحال)
+آجوماااااااااااااا(داد و خوشحال)
سریع پریدم بغلش و بوسش کردم
∞آخ که کجا بودی عزیزمممممم دلم برات تنگ شده بود
+هومممم. آجوما منم..
که.......
۱.۹k
۰۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.