part18
"کوک"
بعد کلی دردسر تا ماشینشو بردیم تعمیرات و رفتم خونه..
کوک : مامان؟ داری چیکار میکنی
م.ج : ات یه کتاب رمان بهم داد
کوک : واو..این همه رو خوندی
م.ج : اره خیلی قشنگه..بهم گف اگه خوشم اومد بازم برام میخره...واقعا دختر خیلی خوبیه
قبل از اینکه ات بیاد مامانم خیلی حالت ناراحتی داشت..انگار ات میدونه چطور با بیمار رفتار کنه
کوک : مامان احساس نمیکنی که حالت بهتر شده
م.ج : فقد بهتر شده کوک؟میخوام از خوشحالی پرواز کنم
کوک : خوشحالم اینو میشنوم..الان ات سر کاره..پس فعلا من مواظبتم
م.ج : لازم نکرده برو دوش بگیر بو اگزوز ماشین میدی
کوک : انگار سابقه خوبی با من نداری🗿
"فلش بک"
کوک : مامان دست نزن خودم میشورم
.....
کوک : مامان نه تو مریضی
"پایان فلش بک"
خو دروغ نگفتم
رفتم تو اتاق حولمو برداشتم
کوک : ولی من امروز رفتم حموم
م.ج از تو اتاق : با این بو تو خونه ول نچرخ
کوک : باشههه
رفتم حموم یه دوش ۱۰ دقیقه ای گرفتم و اومدم بیرون رفتم تو اتاقم
لباسامو پوشیدم
حوصله خشک کردن موهامو ندارم
الان پسرا دارن چیکار میکنن
سوجین داره چیکار میکنه
هوففف
ات خیلی پولداره..پس چرا اینقد افسردس..
اگه من این همه پول داشتم الان اینجا نبودم
اهی کشیدم و خودمو رو تخت انداختم
کوک : چقد این دختر دردسر داره...
شوهرش خودش یه مشکل بزرگیه...
باید یه کاریش کنم
کوک : هوففف..اصن به من چه ربطی داره..مشکلات زندگی خودشو خودش حل کنه...ولی من زدم ماشینشو داغون کردم.حالا که فکر میکنم یه جورایی عادلانه به حساب میاد..اما اون بدون پول داره اینجا کار میکنه..ماشینشو بهم قرض میده ناهارمو تو شرکت برام اورد و...یه لحظه..انگار حق با اونه...
سرمو تو بالشت فرو بردم
کوک : تف تو این شانس
سوجین پشت پنجره : میخوای ات رو از خونت بندازی بیرون؟
کوک : س..سوجین..هوی چند بار بگم اینشکلی مزاحم نشو گرخیدم
سوجین : بحثو عوض نکن..فک نکن من همیشه روی شوخی دارم..میخوای ات رو بندازی بیرون؟
کوک : خب..چرا این موضوع برات مهمه؟
سوجین : معلوم نیس چرا؟چون ات دوستمه..حالا زر بزن..
کوک : بار اضافیه..به یکی دیگه نیاز دارم..
سوجین : میدونستم
کوک : بهت گفتم زن به هیچ دردی نمیخوره..ات فقد دردسر داره..مواظب مادرمم نبود...بار بعدی حتما یه مرد معرفی کن
سوجین : من دیگه کسیو برات معرفی نمیکنم
کوک :.....
سوجین : ات با عشق برای تو و مامان جئون حوصله گذاشت..به نظر من کارش عالی بوده...جئون..فک نکن اینجا فقد تو بدبختی..تو مادرت مریضه..ات هم درگیر سونگهو...تو خیلی سنگدلی..فقد داری تظاهر میکنی...حالا..خوش باشی
شرایط پارت بعد
لایک : ۶۰
کامنت : ۱۰۰
فالوور : تا ۴۱۰+
بعد کلی دردسر تا ماشینشو بردیم تعمیرات و رفتم خونه..
کوک : مامان؟ داری چیکار میکنی
م.ج : ات یه کتاب رمان بهم داد
کوک : واو..این همه رو خوندی
م.ج : اره خیلی قشنگه..بهم گف اگه خوشم اومد بازم برام میخره...واقعا دختر خیلی خوبیه
قبل از اینکه ات بیاد مامانم خیلی حالت ناراحتی داشت..انگار ات میدونه چطور با بیمار رفتار کنه
کوک : مامان احساس نمیکنی که حالت بهتر شده
م.ج : فقد بهتر شده کوک؟میخوام از خوشحالی پرواز کنم
کوک : خوشحالم اینو میشنوم..الان ات سر کاره..پس فعلا من مواظبتم
م.ج : لازم نکرده برو دوش بگیر بو اگزوز ماشین میدی
کوک : انگار سابقه خوبی با من نداری🗿
"فلش بک"
کوک : مامان دست نزن خودم میشورم
.....
کوک : مامان نه تو مریضی
"پایان فلش بک"
خو دروغ نگفتم
رفتم تو اتاق حولمو برداشتم
کوک : ولی من امروز رفتم حموم
م.ج از تو اتاق : با این بو تو خونه ول نچرخ
کوک : باشههه
رفتم حموم یه دوش ۱۰ دقیقه ای گرفتم و اومدم بیرون رفتم تو اتاقم
لباسامو پوشیدم
حوصله خشک کردن موهامو ندارم
الان پسرا دارن چیکار میکنن
سوجین داره چیکار میکنه
هوففف
ات خیلی پولداره..پس چرا اینقد افسردس..
اگه من این همه پول داشتم الان اینجا نبودم
اهی کشیدم و خودمو رو تخت انداختم
کوک : چقد این دختر دردسر داره...
شوهرش خودش یه مشکل بزرگیه...
باید یه کاریش کنم
کوک : هوففف..اصن به من چه ربطی داره..مشکلات زندگی خودشو خودش حل کنه...ولی من زدم ماشینشو داغون کردم.حالا که فکر میکنم یه جورایی عادلانه به حساب میاد..اما اون بدون پول داره اینجا کار میکنه..ماشینشو بهم قرض میده ناهارمو تو شرکت برام اورد و...یه لحظه..انگار حق با اونه...
سرمو تو بالشت فرو بردم
کوک : تف تو این شانس
سوجین پشت پنجره : میخوای ات رو از خونت بندازی بیرون؟
کوک : س..سوجین..هوی چند بار بگم اینشکلی مزاحم نشو گرخیدم
سوجین : بحثو عوض نکن..فک نکن من همیشه روی شوخی دارم..میخوای ات رو بندازی بیرون؟
کوک : خب..چرا این موضوع برات مهمه؟
سوجین : معلوم نیس چرا؟چون ات دوستمه..حالا زر بزن..
کوک : بار اضافیه..به یکی دیگه نیاز دارم..
سوجین : میدونستم
کوک : بهت گفتم زن به هیچ دردی نمیخوره..ات فقد دردسر داره..مواظب مادرمم نبود...بار بعدی حتما یه مرد معرفی کن
سوجین : من دیگه کسیو برات معرفی نمیکنم
کوک :.....
سوجین : ات با عشق برای تو و مامان جئون حوصله گذاشت..به نظر من کارش عالی بوده...جئون..فک نکن اینجا فقد تو بدبختی..تو مادرت مریضه..ات هم درگیر سونگهو...تو خیلی سنگدلی..فقد داری تظاهر میکنی...حالا..خوش باشی
شرایط پارت بعد
لایک : ۶۰
کامنت : ۱۰۰
فالوور : تا ۴۱۰+
۲۸.۰k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.