رمان ماه من🌙🙂
part 58
دیانا:
صبح با احساس له شدن از خواب بیدار شدم...
داشتم خفه میشدم ارسلانم انقدر محکم گرفته بود انگار دزد گرفته
من:عشقممم..
سکوت...
من:ارسلان...
سکوت...
من:خیار....
سکوت
من با جیغ:هوی گاو با توام...
ارسلان شیش متر با جیغم از خواب پرید...
من:خرسی تو مگه؟
ارسلان:جان جدت یه روزم جمعه بزار ما بخوابیم
من:خب گرفته بودی ول نمیکردی الان بخواب منم میرم
ارسلان:کجا به سلامتی...
من:صبحانه بخورم بعدشم مگه مامانت امروز پرواز نداشت؟
ارسلان:نه موز موزی مامانم فردا پرواز داره😐
من:نگو به من موزززز
ارسلان:میگممم
من:پس منم بهت میگم خیارررر
در اتاق یهو باز شد و نیکا با جیغ جیغ گفت:مگه تره باره اینجا...
ارسلان:اره تو هم هویچشی 🥕😂
من:نیکا چرا مثل گاو میای تو😐؟!
ارسلان:چیکار بچه داری😑😂
نیکا:صبر کن ببینم شما دوتا دیشب باهم خوابدید
ارسلان:فضولی؟!
نیکا:پانیذذذذ بیا خبر دست اولللل
دوید رفت
منم پشتش دویدم
من:نیکا فضول بیا اینجا ببینم...
نیکا بدو من بدو
خونه رو گذاشته بودیم رو سرمون رسما...
#رمان
#عشق
#دیانا
#دیانا_رحیمی
#ارسلان
#ارسلان_کاشی
#اکیپ_سلاطین
#اکیپ_نیکا
دیانا:
صبح با احساس له شدن از خواب بیدار شدم...
داشتم خفه میشدم ارسلانم انقدر محکم گرفته بود انگار دزد گرفته
من:عشقممم..
سکوت...
من:ارسلان...
سکوت...
من:خیار....
سکوت
من با جیغ:هوی گاو با توام...
ارسلان شیش متر با جیغم از خواب پرید...
من:خرسی تو مگه؟
ارسلان:جان جدت یه روزم جمعه بزار ما بخوابیم
من:خب گرفته بودی ول نمیکردی الان بخواب منم میرم
ارسلان:کجا به سلامتی...
من:صبحانه بخورم بعدشم مگه مامانت امروز پرواز نداشت؟
ارسلان:نه موز موزی مامانم فردا پرواز داره😐
من:نگو به من موزززز
ارسلان:میگممم
من:پس منم بهت میگم خیارررر
در اتاق یهو باز شد و نیکا با جیغ جیغ گفت:مگه تره باره اینجا...
ارسلان:اره تو هم هویچشی 🥕😂
من:نیکا چرا مثل گاو میای تو😐؟!
ارسلان:چیکار بچه داری😑😂
نیکا:صبر کن ببینم شما دوتا دیشب باهم خوابدید
ارسلان:فضولی؟!
نیکا:پانیذذذذ بیا خبر دست اولللل
دوید رفت
منم پشتش دویدم
من:نیکا فضول بیا اینجا ببینم...
نیکا بدو من بدو
خونه رو گذاشته بودیم رو سرمون رسما...
#رمان
#عشق
#دیانا
#دیانا_رحیمی
#ارسلان
#ارسلان_کاشی
#اکیپ_سلاطین
#اکیپ_نیکا
۲۹.۹k
۰۶ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.