پارت هشتم
(ویو راوی)
تهیونگ فقط داشت با گریه التماس میکرد دستش رو به گردن ا.ت میرسونه و می بینه خیلی آروم میزنه و این اصلا نرمال نیست با عجله جسم بی جون ا.ت رو تو بغلش بلند میکنه و با سرعت به سمت ماشینش رفت و خیلی آرام روی صندلی پشت درازش میکنه و خودش هم سوار میشه...
(ویو تهیونگ)
ا.ت و گذاشتم پشت و با سرعت سوار شدم... از آینه به ا.تی که انقد غرق خونه و صورتش معلوم نیست نگاه میکنه و هی حرف میزنم باهاش و تو دلش غوغا بود...
تهیونگ: ا.ت قشنگم عزیزم لطفا تحمل کن خواهش میکنم زنده بمون الان میرسیم بیمارستان طاقت بیاررر ( با گریه ی شدید) وای خدایااا من عوضی با این دختر که مثل فرشته بود و من حرومی این زیبایی رو نمی دیدم چیکار کردم من .. من تازه فهمیدم اون حس های عجیبی که داشتم نسبت بهت چیه اره بهت حس داشتم و دارم ا.ت ! من احمق عوضی ...تازه فهمیدم که این حس عشقههه عشق .. عشق نسبت بتوو...وای خدا خواهش میکنم لطفا نجاتش بده نمی خوام از دستش بدم( با داد و گریه)
تهیونگ: ا.ته نازم لطفا تحمل کن دیگه داریم وارد بیمارستان میشیم لطفا زنده بمون ازت تمنا دارم.... ( با گریه)
(ویو راوی)
وقتی وارد بیمارستان میشه سریع ماشین رو نگه میداره و و پیاده میشه وقتی که داشت میرفت سمت عقب و ا.تی که هر لحظه داشت بیشتر به مرگ نزدیک میشد خون ریزی شدیدی داشت رو در بیاره و زود ببره تو هی داد میزنه و میگه :دکتررررر پرستارر لطفاااا کمکم کنیددددد خواهش میکنم کمککک! همسرم! همسرمو ازتون خواهش میکنم نجاتش بدیدد(با داد و گریه ی سگی)
تهیونگ تا پرستار ها برانکارد رو بیارن ا.ت رو سریعا بر میداره و به داخل بیمارستان حجوم می بره و پرستار ها سریع برانکارد رو میارن و تهیونگ ا.ت رو روش قرار میده و زود میبرنش سمت اتاق عمل...
(اینم پارت هشتممممم لایک کنیددددد و ...🥲😍)
تهیونگ فقط داشت با گریه التماس میکرد دستش رو به گردن ا.ت میرسونه و می بینه خیلی آروم میزنه و این اصلا نرمال نیست با عجله جسم بی جون ا.ت رو تو بغلش بلند میکنه و با سرعت به سمت ماشینش رفت و خیلی آرام روی صندلی پشت درازش میکنه و خودش هم سوار میشه...
(ویو تهیونگ)
ا.ت و گذاشتم پشت و با سرعت سوار شدم... از آینه به ا.تی که انقد غرق خونه و صورتش معلوم نیست نگاه میکنه و هی حرف میزنم باهاش و تو دلش غوغا بود...
تهیونگ: ا.ت قشنگم عزیزم لطفا تحمل کن خواهش میکنم زنده بمون الان میرسیم بیمارستان طاقت بیاررر ( با گریه ی شدید) وای خدایااا من عوضی با این دختر که مثل فرشته بود و من حرومی این زیبایی رو نمی دیدم چیکار کردم من .. من تازه فهمیدم اون حس های عجیبی که داشتم نسبت بهت چیه اره بهت حس داشتم و دارم ا.ت ! من احمق عوضی ...تازه فهمیدم که این حس عشقههه عشق .. عشق نسبت بتوو...وای خدا خواهش میکنم لطفا نجاتش بده نمی خوام از دستش بدم( با داد و گریه)
تهیونگ: ا.ته نازم لطفا تحمل کن دیگه داریم وارد بیمارستان میشیم لطفا زنده بمون ازت تمنا دارم.... ( با گریه)
(ویو راوی)
وقتی وارد بیمارستان میشه سریع ماشین رو نگه میداره و و پیاده میشه وقتی که داشت میرفت سمت عقب و ا.تی که هر لحظه داشت بیشتر به مرگ نزدیک میشد خون ریزی شدیدی داشت رو در بیاره و زود ببره تو هی داد میزنه و میگه :دکتررررر پرستارر لطفاااا کمکم کنیددددد خواهش میکنم کمککک! همسرم! همسرمو ازتون خواهش میکنم نجاتش بدیدد(با داد و گریه ی سگی)
تهیونگ تا پرستار ها برانکارد رو بیارن ا.ت رو سریعا بر میداره و به داخل بیمارستان حجوم می بره و پرستار ها سریع برانکارد رو میارن و تهیونگ ا.ت رو روش قرار میده و زود میبرنش سمت اتاق عمل...
(اینم پارت هشتممممم لایک کنیددددد و ...🥲😍)
۱۵.۸k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.