من زندم پارت یک
اسم فیک: من زندم
ات ویو
سلام من ات هستم ۲ ساله با تهیونگ ازدواج کردم امروز یکی به ته زنگ زد یه چیز گفت و ته سریع رفت الان ساعت ۸ و نیمه و هنوز نیومده
نودل حاضر شد زیرشو خاموش کردم
زنگ در خورد
درو باز کردم
ات . عه سلام خوش...
تهیونگ. باید جدا شیم
ات چ..چیی
تهیونگ . میگم باید جدا شیم من ازت خوشم نمیاد
ات. ی یعنی چی
تهیونگ. ازت متنفرمممم
از خونه زد بیرون من رو تنها ول کرد
ات. گریه کنان دنبالش رف
همه مردم داشتن نگاه میکردن کسی جلو نمی یومد
ات . مگه چیشه هااا
تهیونگ. ....
ات . مگه عاشق من نبودی مگه نه گفتی فقط مرگ من وتو رو از هم جدا می کنه
تهیونک . ...
ات دست تهیونگ کشید وگذاشت رو قلبش
ات . چیشده مگه
تهیونگ ...
ات . تو گفتی عاشقمی منم گفتم اگه عاشقمی این دستبند رو هیچوقت درش نیار پس چیشد
تهیونگ برگشت رو به ات
دستشو رو دستبند گذاشت وکشید تا که پاره شد
و پرتابش کرد رو زمین
ات با اون حرکت تهیونک
رو زانو هاش فرود اومد وزجه می زد
تهیونگ هم ۱ متر اون ور تر
روی زاتو هاش فرود اومد ولی سریع به را رفتنش ادامه داد رف
ات افتاد رو زمین چند نفر از دخترای اون جمعیت بهش حجموم اورد
دختره ¹ . هی هی خوبی صدامو میشنوی ببریمت بیمارستان
دختره ³ . حالت خوبه مبخوای ببریمت دکتر
ات بلند شد و گفت
ات . پس من اگه بمیرم برات مهم نیستم نههه پس میرم تا راحت شی
ته . نه اصن برو تو گوررر
ات به سمت پل رفت و خودشو پرت کرد پایین
همه جیغ زدن
تهیونک ویو
با جیغ ادما یه لحظه برگشتم دیدم همه به لبه پل رفتن با سرعت کنارشون زدم
اون ملکه من بود که پرت شده بود تو خیابون
از پله ها رفتم پایین
سرشو گرفتم تو دستام
با گریه گفتم
تهیونگ . خوشگلم چشاتو باز کن تروخدااا....مجبور بودم ... اون پدر بزرگ لعنتیم گفت . پاشو چشمات باز کن و باز بهم بگو که چقد دوسم داری ..... ترو خدا ... التماست میکنم
امبولانسم اومد
ویو بیمارستان
دکتر . من واقعا معذرت میخوام ولی بیمار از دست رفت
ته . ترو حدا برش گردانید من بدون اون نمی تونم زندگی کنم بهم برش گردون کتر
رفت و جنازه ات رو گرفت تو بغلش وفقط عربده میزد.
تهیونک . لعنتیا یه کاری کنبد تروخدا ات بلند شووووووو
۴ماه بعد
تهیونگ تمام بدنش اسم ملکه خودش رو ابا تیغ زده بود روی رگش تا خواست اسم ات رو بنویسه رگ اصلی رو پاره کرد
تهیونگ . ملکه خوشگلم اومدم پیشت
وخمارییی×_
ات ویو
سلام من ات هستم ۲ ساله با تهیونگ ازدواج کردم امروز یکی به ته زنگ زد یه چیز گفت و ته سریع رفت الان ساعت ۸ و نیمه و هنوز نیومده
نودل حاضر شد زیرشو خاموش کردم
زنگ در خورد
درو باز کردم
ات . عه سلام خوش...
تهیونگ. باید جدا شیم
ات چ..چیی
تهیونگ . میگم باید جدا شیم من ازت خوشم نمیاد
ات. ی یعنی چی
تهیونگ. ازت متنفرمممم
از خونه زد بیرون من رو تنها ول کرد
ات. گریه کنان دنبالش رف
همه مردم داشتن نگاه میکردن کسی جلو نمی یومد
ات . مگه چیشه هااا
تهیونگ. ....
ات . مگه عاشق من نبودی مگه نه گفتی فقط مرگ من وتو رو از هم جدا می کنه
تهیونک . ...
ات دست تهیونگ کشید وگذاشت رو قلبش
ات . چیشده مگه
تهیونگ ...
ات . تو گفتی عاشقمی منم گفتم اگه عاشقمی این دستبند رو هیچوقت درش نیار پس چیشد
تهیونگ برگشت رو به ات
دستشو رو دستبند گذاشت وکشید تا که پاره شد
و پرتابش کرد رو زمین
ات با اون حرکت تهیونک
رو زانو هاش فرود اومد وزجه می زد
تهیونگ هم ۱ متر اون ور تر
روی زاتو هاش فرود اومد ولی سریع به را رفتنش ادامه داد رف
ات افتاد رو زمین چند نفر از دخترای اون جمعیت بهش حجموم اورد
دختره ¹ . هی هی خوبی صدامو میشنوی ببریمت بیمارستان
دختره ³ . حالت خوبه مبخوای ببریمت دکتر
ات بلند شد و گفت
ات . پس من اگه بمیرم برات مهم نیستم نههه پس میرم تا راحت شی
ته . نه اصن برو تو گوررر
ات به سمت پل رفت و خودشو پرت کرد پایین
همه جیغ زدن
تهیونک ویو
با جیغ ادما یه لحظه برگشتم دیدم همه به لبه پل رفتن با سرعت کنارشون زدم
اون ملکه من بود که پرت شده بود تو خیابون
از پله ها رفتم پایین
سرشو گرفتم تو دستام
با گریه گفتم
تهیونگ . خوشگلم چشاتو باز کن تروخدااا....مجبور بودم ... اون پدر بزرگ لعنتیم گفت . پاشو چشمات باز کن و باز بهم بگو که چقد دوسم داری ..... ترو خدا ... التماست میکنم
امبولانسم اومد
ویو بیمارستان
دکتر . من واقعا معذرت میخوام ولی بیمار از دست رفت
ته . ترو حدا برش گردانید من بدون اون نمی تونم زندگی کنم بهم برش گردون کتر
رفت و جنازه ات رو گرفت تو بغلش وفقط عربده میزد.
تهیونک . لعنتیا یه کاری کنبد تروخدا ات بلند شووووووو
۴ماه بعد
تهیونگ تمام بدنش اسم ملکه خودش رو ابا تیغ زده بود روی رگش تا خواست اسم ات رو بنویسه رگ اصلی رو پاره کرد
تهیونگ . ملکه خوشگلم اومدم پیشت
وخمارییی×_
۶.۴k
۰۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.