عشق من فصل۲ p17
سوآ:به زور تهیونگو بردم خونه....اهه سنگین..کمرم شکست..هانول..هانول..یا خدا..هانول کوشی..گوشیم زنگ خورد برداشتم...ا.ا.الو
ات:تو نمیتونی از یه بچه مراقبت کنی؟
سوآ:هانول پیشته
ات:بله..اومدم شرکت پیشت..دیدم بچه رو گذاشتی رو مبل خودت نیستی
سوآ:ببخشید
ات:اشکال نداره..اگه دفعه دیگه اینطور بشه..براش پرستار بچه میگیرم
سوآ:ببخشید
ات:باشه..برو..فعلا....هانولم..خوبی
*یه سال بعد*
ات:سوآ...تهیونگگ...هانا رو بیارید...امروز تولد یک سالگی هانول بود..جونگ کوک بدووو
کوک:خب...ات هانولو بگیر بغلت..سوآ تو بشین کنار ات..ته..برو کنار زنت..که صدای زنگ اومد..کیه؟
ات:من میرم...بله؟
جین:سلام
ات:یا خدا..تو اینجا چیکار میکنی
جین:تولد دخترت مبارک...
ات:دستشو گرفتم...بیا تو تو عکسمون باش
جین:یاا..ولم کن
تهیونگ:داداشی..بیا
کوک:تهیونگ جینو بغل کرد سوآ هانا رو ات هم هانول رو گرفت بغلش..منم رفتم کنارش نشستم و عکسو گرفتیم...خب میشه به این گف عکس خانوادگی؟
☆*________*پایان*________*☆
ات:تو نمیتونی از یه بچه مراقبت کنی؟
سوآ:هانول پیشته
ات:بله..اومدم شرکت پیشت..دیدم بچه رو گذاشتی رو مبل خودت نیستی
سوآ:ببخشید
ات:اشکال نداره..اگه دفعه دیگه اینطور بشه..براش پرستار بچه میگیرم
سوآ:ببخشید
ات:باشه..برو..فعلا....هانولم..خوبی
*یه سال بعد*
ات:سوآ...تهیونگگ...هانا رو بیارید...امروز تولد یک سالگی هانول بود..جونگ کوک بدووو
کوک:خب...ات هانولو بگیر بغلت..سوآ تو بشین کنار ات..ته..برو کنار زنت..که صدای زنگ اومد..کیه؟
ات:من میرم...بله؟
جین:سلام
ات:یا خدا..تو اینجا چیکار میکنی
جین:تولد دخترت مبارک...
ات:دستشو گرفتم...بیا تو تو عکسمون باش
جین:یاا..ولم کن
تهیونگ:داداشی..بیا
کوک:تهیونگ جینو بغل کرد سوآ هانا رو ات هم هانول رو گرفت بغلش..منم رفتم کنارش نشستم و عکسو گرفتیم...خب میشه به این گف عکس خانوادگی؟
☆*________*پایان*________*☆
۸.۸k
۱۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.