چندپارتی جونگکوک
ویو ا.ت
با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم کی این موقع زنگ میزنه آخه گوشیمو برداشتم و به شماره نگاه کردم کوک بود صدامو صاف کردم و جواب دادم
+ا الو؟
صدای خنده بلندش از پشت گوشی اومد
-کوچولو،خواب بودی؟
+نه کی گفته چرا اینو میگی
-حدس زدم آخه ساعت ۸شبه و کوچولو های ناز الان معمولا میخوابن
+پس مزاحمشون نشو گناه دارن
-هعیی من بهترین دوستتما نمیخای بپرسی چرا زنگ زدم؟
+چرا زنگ زدی؟
-آماده شو بیا عمارتم
+حوصله ندارم
-کاری که گفتمو بکن
و بعد قطع کرد
جونگکوک بهترین دوستم بود اون خیلی پولدار بود بیشتر از ما موندم تنهایی چطوری تونسته انقدر پولدار شه
از روی تخت بلند شدمو رفتم جلوی آینه قدی به خودم یه نگاهی کردم یکم لاغر شده بودم جونگکوکم منو یکماه ندیده بود الان برم حتما میخواد بگه``چرا به خودت نمیرسی`` و هزارتا حرف دیگه
در کمدمو باز کردم و یه لباس انتخاب کردم یه تاپی بود که نصفش پارچه بودو بعضی جاهاش توری مشکی بود و یه پیراهن کاموایی سفیدم روش پوشیدمو و دکمه هاشو باز گذاشتم شلوار بَگَمَم پوشیدم موهامو با کلیپس جمع کردم و شل بستم
گوشیمو برداشتم و از اتاق زدن بیرون
+بابا من میرم پیش کوک
بابام روی مبل درحال خوردن کافی گفت
بابا:میخوای برسونمت
+نه خودم میرم بای
بابا:به سلامت
وارد پیاده رو شدم خونه کوک چندکوچه با اینجا فاصله داشت
------------------------
وقتی رسیدم رفتم تو توی حیاط پشتی صدای کوک میومد پس رفتم پشت
دیدم کوک تو استخره و بقیه دوستاشم با بالا تنه لخت تو استخرن کوک داشت صحبت میکرد و حواسش به من نبود که یکی از دوستاش گفت
#هعی کوک اون کیه؟
کوک تا منو دید لبخندش بیشتر شدو وقتی چشماش به لباسم خورد خنده اش محو شد
-کی اومدی
+الان دیگه
#چرا اونجایی خوشگله بیا اینجا
-جک خفه شو
+نگفتی دوستاتم هستن
-اینا الان اومدن
&اسمت چیه خوشگله؟
-تو فوضول اسمش نباش کر#ه خ##ر
&چی زر میزنی مردیکه نخریدی این هر##ه رو که(داد)
-چی ز##ر زدییییییی(عربده)
که یهو جونگکوک حمله ور شد سمت پسره از موهاش گرفتو کرد زیر آب
بقیه هم داشتن جلوشو میگرفتن
-تو به کی همچین حرفی میزنی؟ هاااا؟
-جرعت داری یه بار دیگه بگووووو همتون جمع شید گم##شید بریددددد
که یهو همشون از ترس با همون سرو وضع رفتن بیرون از عمارت
منم دویدم سمت کوک روی لبه ی استخر نشسته بود رفتم دستمو روی دوشش گذاشتم
+خوبی؟
-یکم بازوم درد میکنه
+بزار برات ماساژ بدم
داشتم ماساژش میدادم که یهو منو کشید تو آب
+چیکار میکنییی
-(خنده)
+نخند مسواک گرون میشه
پیراهن کامواییمو در آوردم و پرت کردم لبه استخر
جونگکوک بهم خیره بود
+به چی نگاه میکنی منحرفففف
-عا عام هیچی
+هوف
-راستی تو چرا اینو جلو دوستام پوشیده بودییی
+من از کجا میدونستم اینام اینجان
من تازه شروع کردم
با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم کی این موقع زنگ میزنه آخه گوشیمو برداشتم و به شماره نگاه کردم کوک بود صدامو صاف کردم و جواب دادم
+ا الو؟
صدای خنده بلندش از پشت گوشی اومد
-کوچولو،خواب بودی؟
+نه کی گفته چرا اینو میگی
-حدس زدم آخه ساعت ۸شبه و کوچولو های ناز الان معمولا میخوابن
+پس مزاحمشون نشو گناه دارن
-هعیی من بهترین دوستتما نمیخای بپرسی چرا زنگ زدم؟
+چرا زنگ زدی؟
-آماده شو بیا عمارتم
+حوصله ندارم
-کاری که گفتمو بکن
و بعد قطع کرد
جونگکوک بهترین دوستم بود اون خیلی پولدار بود بیشتر از ما موندم تنهایی چطوری تونسته انقدر پولدار شه
از روی تخت بلند شدمو رفتم جلوی آینه قدی به خودم یه نگاهی کردم یکم لاغر شده بودم جونگکوکم منو یکماه ندیده بود الان برم حتما میخواد بگه``چرا به خودت نمیرسی`` و هزارتا حرف دیگه
در کمدمو باز کردم و یه لباس انتخاب کردم یه تاپی بود که نصفش پارچه بودو بعضی جاهاش توری مشکی بود و یه پیراهن کاموایی سفیدم روش پوشیدمو و دکمه هاشو باز گذاشتم شلوار بَگَمَم پوشیدم موهامو با کلیپس جمع کردم و شل بستم
گوشیمو برداشتم و از اتاق زدن بیرون
+بابا من میرم پیش کوک
بابام روی مبل درحال خوردن کافی گفت
بابا:میخوای برسونمت
+نه خودم میرم بای
بابا:به سلامت
وارد پیاده رو شدم خونه کوک چندکوچه با اینجا فاصله داشت
------------------------
وقتی رسیدم رفتم تو توی حیاط پشتی صدای کوک میومد پس رفتم پشت
دیدم کوک تو استخره و بقیه دوستاشم با بالا تنه لخت تو استخرن کوک داشت صحبت میکرد و حواسش به من نبود که یکی از دوستاش گفت
#هعی کوک اون کیه؟
کوک تا منو دید لبخندش بیشتر شدو وقتی چشماش به لباسم خورد خنده اش محو شد
-کی اومدی
+الان دیگه
#چرا اونجایی خوشگله بیا اینجا
-جک خفه شو
+نگفتی دوستاتم هستن
-اینا الان اومدن
&اسمت چیه خوشگله؟
-تو فوضول اسمش نباش کر#ه خ##ر
&چی زر میزنی مردیکه نخریدی این هر##ه رو که(داد)
-چی ز##ر زدییییییی(عربده)
که یهو جونگکوک حمله ور شد سمت پسره از موهاش گرفتو کرد زیر آب
بقیه هم داشتن جلوشو میگرفتن
-تو به کی همچین حرفی میزنی؟ هاااا؟
-جرعت داری یه بار دیگه بگووووو همتون جمع شید گم##شید بریددددد
که یهو همشون از ترس با همون سرو وضع رفتن بیرون از عمارت
منم دویدم سمت کوک روی لبه ی استخر نشسته بود رفتم دستمو روی دوشش گذاشتم
+خوبی؟
-یکم بازوم درد میکنه
+بزار برات ماساژ بدم
داشتم ماساژش میدادم که یهو منو کشید تو آب
+چیکار میکنییی
-(خنده)
+نخند مسواک گرون میشه
پیراهن کامواییمو در آوردم و پرت کردم لبه استخر
جونگکوک بهم خیره بود
+به چی نگاه میکنی منحرفففف
-عا عام هیچی
+هوف
-راستی تو چرا اینو جلو دوستام پوشیده بودییی
+من از کجا میدونستم اینام اینجان
من تازه شروع کردم
۱.۵k
۰۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.