رمان شراب خونی🤤🍷
#شراب_خونی
#part35
"ویو ات"
امروز به جز امتحان درس دیگه ای نداشتیم برای همین وسایلم رو ورداشتم و رفتم خونه
"توی خونه"
ات:سلام مامان ...سلام بابا
رفتم توی اتاقم
اخیش امتحان چقدر اسون بود...اخه من انیشتنم😎
درون ات:اخه تو که عین بز نشسته بودی برگه ی امتحان رو نگاه میکردی عین خرم توی گل گیر کرده بودی بعد میگه:امتحان چقد اسون بود:اخه احمق وقتی درس نمیخونی همین میشه دیگه...خوشم میاد میگه من انیشتنم..تو چجوری انیشتنی با اون عقلت اخه😂اون دوستات هم که اصلا کمکت نکردن اقای کیم بود که نجاتت داد وگرنه الان زار زار داشتی گریه میکردی
ات:پووفففف تو چرا دو دقیقه ساکت نمیشی؟؟هی ور ور ور اخه ببند اون گاراژو دیگه...اصلا به تو چه..!زندگی خودمه به خودم مربوطه...نمیدونم تو چجوری انقدر بی ادب شدی
درون ات:اولا که منم با تو هیچ فرقی نمیکنم مثلا درونتم ها..دوما بی ادب ندیدی این که چیزی نیست من نمیدونم تو چجوری انقدر بچه مثبتی
ات:بچه مثبت؟؟هه اون روی دیگه ی ات هم میبینی
درون ات:من که 17 سال با تو ام اون روی دیگه ات رو ندیدم
ات:خیله خب حالا دو دقیقه ساکت باش بزار خیال پردازی کنم دیگه
درون ات:حله
هعی اقای کیم بچم🥺قربونش بشم که کمکم کرد اون کوک و تهیونگ که داشتن مثل گاو منو نگاه میکردن و تند تند مینوشتن
درون ات:بچت؟؟کی بچه دار شدی ما نفهمیدیم؟؟اخه احمق اون ۳۰ سالشه تو ۱۷ چجوری اون بچه ی تو میشه؟؟پوففففف میگم بی عقلی دیگه...هر چی و هرکی رو میبینه میگه وای بچم چقدر کیوته وای بچمممم وای بچم چقدر نازه وای بچه ی جذاب من...😂
ات:بابا ساکت شووووو...
#part35
"ویو ات"
امروز به جز امتحان درس دیگه ای نداشتیم برای همین وسایلم رو ورداشتم و رفتم خونه
"توی خونه"
ات:سلام مامان ...سلام بابا
رفتم توی اتاقم
اخیش امتحان چقدر اسون بود...اخه من انیشتنم😎
درون ات:اخه تو که عین بز نشسته بودی برگه ی امتحان رو نگاه میکردی عین خرم توی گل گیر کرده بودی بعد میگه:امتحان چقد اسون بود:اخه احمق وقتی درس نمیخونی همین میشه دیگه...خوشم میاد میگه من انیشتنم..تو چجوری انیشتنی با اون عقلت اخه😂اون دوستات هم که اصلا کمکت نکردن اقای کیم بود که نجاتت داد وگرنه الان زار زار داشتی گریه میکردی
ات:پووفففف تو چرا دو دقیقه ساکت نمیشی؟؟هی ور ور ور اخه ببند اون گاراژو دیگه...اصلا به تو چه..!زندگی خودمه به خودم مربوطه...نمیدونم تو چجوری انقدر بی ادب شدی
درون ات:اولا که منم با تو هیچ فرقی نمیکنم مثلا درونتم ها..دوما بی ادب ندیدی این که چیزی نیست من نمیدونم تو چجوری انقدر بچه مثبتی
ات:بچه مثبت؟؟هه اون روی دیگه ی ات هم میبینی
درون ات:من که 17 سال با تو ام اون روی دیگه ات رو ندیدم
ات:خیله خب حالا دو دقیقه ساکت باش بزار خیال پردازی کنم دیگه
درون ات:حله
هعی اقای کیم بچم🥺قربونش بشم که کمکم کرد اون کوک و تهیونگ که داشتن مثل گاو منو نگاه میکردن و تند تند مینوشتن
درون ات:بچت؟؟کی بچه دار شدی ما نفهمیدیم؟؟اخه احمق اون ۳۰ سالشه تو ۱۷ چجوری اون بچه ی تو میشه؟؟پوففففف میگم بی عقلی دیگه...هر چی و هرکی رو میبینه میگه وای بچم چقدر کیوته وای بچمممم وای بچم چقدر نازه وای بچه ی جذاب من...😂
ات:بابا ساکت شووووو...
۱۱.۶k
۰۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.