ا.ت ویو
ا.ت ویو
رفتیم بیرونو یسری کار ها بود که باید انجام میدادیم و بعدم ناهارو صبونه و اینا که ۵ ساعتی فک کنم طول کشید
هوا تاریک شده بود اتیش روشن کردیم هرکدوم از بچهای کلاس یه کاری میکردن منم باگوشیم کنار اتیش کار میکردم که یه ویدیو دیدم یکی از دخترای مدرسمون اپلود کرده بود ی ایدل خیلی خوشگل و کراش بود منم تو کامنتا دنبال اسمش گشتم...نیکی؟او مسنکه کره ای نیست .من ایدلای زیادی میشناسم ولی بین اونا دوستام تهیون و یونجونن،تو همین فکرا بودم که....
هوسوک ویو
رفتم پیش ا.ت الان وقتش بود
🐿:ا.ت
+:او هوسوک،بیا بشین (:
🐿:میگم تو شغل مورد علاقت چیه ...
+: من...خب پلیس...):
🐿:خوبی؟
+:اوهوم چرا؟
🐿:یدفه چهرت ناراحت شد
+:نه، من خوبم
بغلش کردم فهمیدم حالش خوب نیس(🥲خودااا ) اروم به پشتش میزدم که صدای هق هقش اومد
🐿:میخوای حرف بزنیم؟
همونطوری که تو بغلم بود گف
+:ب.نظرت ..حالم بهتر میشه؟
🐿:البته...چیشده؟
از بغلم درومد اشکشو پاک کردم (سوجووون کجاییییی که ببینیییی🥲)
+:وقتی بچه بودم...یسری پلیس در خونمونو شکوندنو اومدن تو فوری مامانم مخفی شد و ندیدنش پدرمو بردنو مامانم رفت دنبال بابام قول داد برمیگرده ولی خبر ففوتشو برام اوردن و همون موقه سوجونم پیشم بود مامان بابای اونم رفتن ولی اونام برنگشتن🥲
ی اشک دیگیم اومدو سرشو پایین برد،چونشو گرفتمو چشمشو بوس کردم
🐿:ناراحت نباش ،اتفاقیه که افتاده ، تغسیر تو نبود
خوب متوجه بودم ی قسمت از داستانو نگفته و فکر میکرد مردن والدین اون و سوجون تغسیر اونه...
جیمین 🐥ویو
یهو چشم افتاد به ا.ت و هوسوک که اونطرف حرف میزدن ا.تم بنظر ناراحت میومد...رفتم طرفشون
ج.م:ا.ت؟خوبی
+:اوهوم ،ممنون
🐿:خوب بیایین ی بازی کنیم بقیم بگیم بیان چطوره؟
+:خوبه...من به لونا پیام میدم
......فلش جلو به اومدن اعضا😐.....
ته:خب چی بازی کنیم
کوک:جرعت حقیقت چطوره؟
جین :خوبه
ل:اوهوم،من بطری دارم ،بیایید رو زمین بشینیم
.اعضا و ا.ت و سوجون :اوکی
ل:خب ، جین از کوک
جین :خببب جرعت یا حقیقت
🐇:جرعت
جین :برو خوشگل ترین دختر کلاسو بوس کن
🐇:جااان ،نهه
ل:عه راس میگه نمیخوام بوسم کنه بشین جونگ کوک😌
کوک : کی ترو گف اخه
جین :بدووو لپشو ببوس منتظریممم
کوک :عیش
من ویو😐
کوک بلند شدو لپ ا.ت رو بوس کردد و اصلم ما و اعضا حسودی نکردیم
ل:اوووو خب بعدی اومممم،یاه یاه من از جیمین
ج.م:یا خدا
ل:اینجا از کی بدت میاد
ج.م :جرعت حقیقتشو نپرسیدی هنو😐
ل:عه،اره 😐الان میپرسم جرعت یا حقیقت
ج.م :جرعت
ل:زنگ بزن کراشت اعتراف کن
ج.م:شمارشو ندارم😂
ل:ینی خاک بر سرت شماره کراشتو نداری؟نچ نچ😑
رفتیم بیرونو یسری کار ها بود که باید انجام میدادیم و بعدم ناهارو صبونه و اینا که ۵ ساعتی فک کنم طول کشید
هوا تاریک شده بود اتیش روشن کردیم هرکدوم از بچهای کلاس یه کاری میکردن منم باگوشیم کنار اتیش کار میکردم که یه ویدیو دیدم یکی از دخترای مدرسمون اپلود کرده بود ی ایدل خیلی خوشگل و کراش بود منم تو کامنتا دنبال اسمش گشتم...نیکی؟او مسنکه کره ای نیست .من ایدلای زیادی میشناسم ولی بین اونا دوستام تهیون و یونجونن،تو همین فکرا بودم که....
هوسوک ویو
رفتم پیش ا.ت الان وقتش بود
🐿:ا.ت
+:او هوسوک،بیا بشین (:
🐿:میگم تو شغل مورد علاقت چیه ...
+: من...خب پلیس...):
🐿:خوبی؟
+:اوهوم چرا؟
🐿:یدفه چهرت ناراحت شد
+:نه، من خوبم
بغلش کردم فهمیدم حالش خوب نیس(🥲خودااا ) اروم به پشتش میزدم که صدای هق هقش اومد
🐿:میخوای حرف بزنیم؟
همونطوری که تو بغلم بود گف
+:ب.نظرت ..حالم بهتر میشه؟
🐿:البته...چیشده؟
از بغلم درومد اشکشو پاک کردم (سوجووون کجاییییی که ببینیییی🥲)
+:وقتی بچه بودم...یسری پلیس در خونمونو شکوندنو اومدن تو فوری مامانم مخفی شد و ندیدنش پدرمو بردنو مامانم رفت دنبال بابام قول داد برمیگرده ولی خبر ففوتشو برام اوردن و همون موقه سوجونم پیشم بود مامان بابای اونم رفتن ولی اونام برنگشتن🥲
ی اشک دیگیم اومدو سرشو پایین برد،چونشو گرفتمو چشمشو بوس کردم
🐿:ناراحت نباش ،اتفاقیه که افتاده ، تغسیر تو نبود
خوب متوجه بودم ی قسمت از داستانو نگفته و فکر میکرد مردن والدین اون و سوجون تغسیر اونه...
جیمین 🐥ویو
یهو چشم افتاد به ا.ت و هوسوک که اونطرف حرف میزدن ا.تم بنظر ناراحت میومد...رفتم طرفشون
ج.م:ا.ت؟خوبی
+:اوهوم ،ممنون
🐿:خوب بیایین ی بازی کنیم بقیم بگیم بیان چطوره؟
+:خوبه...من به لونا پیام میدم
......فلش جلو به اومدن اعضا😐.....
ته:خب چی بازی کنیم
کوک:جرعت حقیقت چطوره؟
جین :خوبه
ل:اوهوم،من بطری دارم ،بیایید رو زمین بشینیم
.اعضا و ا.ت و سوجون :اوکی
ل:خب ، جین از کوک
جین :خببب جرعت یا حقیقت
🐇:جرعت
جین :برو خوشگل ترین دختر کلاسو بوس کن
🐇:جااان ،نهه
ل:عه راس میگه نمیخوام بوسم کنه بشین جونگ کوک😌
کوک : کی ترو گف اخه
جین :بدووو لپشو ببوس منتظریممم
کوک :عیش
من ویو😐
کوک بلند شدو لپ ا.ت رو بوس کردد و اصلم ما و اعضا حسودی نکردیم
ل:اوووو خب بعدی اومممم،یاه یاه من از جیمین
ج.م:یا خدا
ل:اینجا از کی بدت میاد
ج.م :جرعت حقیقتشو نپرسیدی هنو😐
ل:عه،اره 😐الان میپرسم جرعت یا حقیقت
ج.م :جرعت
ل:زنگ بزن کراشت اعتراف کن
ج.م:شمارشو ندارم😂
ل:ینی خاک بر سرت شماره کراشتو نداری؟نچ نچ😑
۸۲۶
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.