دوباره شب شد و چشمم بر آسمان افتاد
دوباره شب شد و چشمم بر آسمان افتاد
شبی نبوده که بی غم سحر شود ای داد
شب، آستان نیاز من و غریبیهاست
همیشه مانده در این شب به سینهام فریاد
مرا که بیکسم اما در این غریبیها
همیشه لغزشِ اشکی نوازشم میداد
پرندهٔ قفسم مبتلا به عشق و جنون
خدا نخواست که باشم در آسمان آزاد
اگر که شب برود یا سپیده باز آید
قسم به شب به سکوتش نمیرود از یاد
#ارس_آرامی
شبی نبوده که بی غم سحر شود ای داد
شب، آستان نیاز من و غریبیهاست
همیشه مانده در این شب به سینهام فریاد
مرا که بیکسم اما در این غریبیها
همیشه لغزشِ اشکی نوازشم میداد
پرندهٔ قفسم مبتلا به عشق و جنون
خدا نخواست که باشم در آسمان آزاد
اگر که شب برود یا سپیده باز آید
قسم به شب به سکوتش نمیرود از یاد
#ارس_آرامی
۳۰۷
۰۸ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.