فیک ازدواج اجباری پارت ۶
خوب بریم ادامه فیک بچه ها 💜💜💜💜💜💜💜💜
وقتی برگشتم پشت سرم رو نگاه کردم دیدم ا.ت روی زمین افتاده و ماشین زده بهش نمیدونم چی شد چجوری خودم رو بهش رسوندم وقتی بغل گرفتمش هنوز نفس میکشید ولی هرچقدر صداش میکردم جواب نمیداد
یونگی = ا.ت بلند شو خواهش میکنم لعنتی بلند شو
وقتی اینو بهش گفتم ی زره چشم هاش رو باز کرد
ا.ت = یو...نگی
یونگی = هیچی نیست الان میرسونمت بیمارستان شما برای جی همینجا وایسادید زود زنگ بزنید به اورژانس عجله کنید
ی مرد که اونجا بود سری با شماره اورژانس تماس گرفت و اورژانس رو خبر کرد و اورژانس بعداز نیم ۲۰ دقیقه رسید و ا.ت رو گذاشتن توی اورژانس
اورژانس = همراه این خانم کیه
یونگی = من هستم همسر ایشون
اورژانس = پس لطفا با ما بیاید
سوار اورژانس شدم و به همراه اونا راه افتادیم به طرف بیمارستان توی راه هی دستای ا.ت رو گرفته بودم
یونگی = ا.ت خواهش میکنم یکم دیگه تحمل کن الان میرسیم
ا.ت = یو....نگی
هیمنو صدا میزد فقد تنها چیزی که میگفت یونگی بود رسیدیم بیمارستان و ا.ت رو از اورژانس آوردن بیرون و به طرف اوتاق عمل بردن منم میخواستم وارد بشم ولی نزاشتن موندم پشت در اوتاق عمل حدود ۵ ساعت بود که گذشته بود من دیگه خوابم برده بود که در اتاق عمل باز شد دکتر به طرفم اومد
دکتر = شما همراه خانم مین ا.ت هستید
یونگی = بله من همسرش هستم حالش چتوره
دکتر = فعلا خوب هستن ولی از داخل سر خیلی خون ریزی کردن و پای سمت چپشون هم شکسته ما فعلا سرش رو عمل کردیم و به زودی خوب میشه برای اطمینان باید از سرش عکسبرداری شه
یونگی = خیلی ممنون الان میتونم ببینمش
دکتر = بله حتما توی اتاق مراقبت های ویژه هستن
و بعداز تعظیم کوچیکی به دکتر به طرف اوتاق مراقبت های ویژه رفتم دیدم ... ا.ت اونجا روی تخت شماره ۱۷ خوابیده نزدیک تخت شدم و بالا سرش نشتم صورتش کبود شده بود پاشتوی گچ بود دور سرش پاند پیچی شده بود وقتی دیدمش خیلی ناراحت شدم ی کاش حواسم بیشتر بهش میبود داشتم با خودم فکر میکردم که صدای ضعیفی شنیدم
ا.ت = یو...گی تو اینجایی
یونگی = آره من اینجا ا.ت حالت خوبه
خوب اینم پارت امروز امید وارم خوشتون بیاد لایک هارو به ۱۵ تا برسونید ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
وقتی برگشتم پشت سرم رو نگاه کردم دیدم ا.ت روی زمین افتاده و ماشین زده بهش نمیدونم چی شد چجوری خودم رو بهش رسوندم وقتی بغل گرفتمش هنوز نفس میکشید ولی هرچقدر صداش میکردم جواب نمیداد
یونگی = ا.ت بلند شو خواهش میکنم لعنتی بلند شو
وقتی اینو بهش گفتم ی زره چشم هاش رو باز کرد
ا.ت = یو...نگی
یونگی = هیچی نیست الان میرسونمت بیمارستان شما برای جی همینجا وایسادید زود زنگ بزنید به اورژانس عجله کنید
ی مرد که اونجا بود سری با شماره اورژانس تماس گرفت و اورژانس رو خبر کرد و اورژانس بعداز نیم ۲۰ دقیقه رسید و ا.ت رو گذاشتن توی اورژانس
اورژانس = همراه این خانم کیه
یونگی = من هستم همسر ایشون
اورژانس = پس لطفا با ما بیاید
سوار اورژانس شدم و به همراه اونا راه افتادیم به طرف بیمارستان توی راه هی دستای ا.ت رو گرفته بودم
یونگی = ا.ت خواهش میکنم یکم دیگه تحمل کن الان میرسیم
ا.ت = یو....نگی
هیمنو صدا میزد فقد تنها چیزی که میگفت یونگی بود رسیدیم بیمارستان و ا.ت رو از اورژانس آوردن بیرون و به طرف اوتاق عمل بردن منم میخواستم وارد بشم ولی نزاشتن موندم پشت در اوتاق عمل حدود ۵ ساعت بود که گذشته بود من دیگه خوابم برده بود که در اتاق عمل باز شد دکتر به طرفم اومد
دکتر = شما همراه خانم مین ا.ت هستید
یونگی = بله من همسرش هستم حالش چتوره
دکتر = فعلا خوب هستن ولی از داخل سر خیلی خون ریزی کردن و پای سمت چپشون هم شکسته ما فعلا سرش رو عمل کردیم و به زودی خوب میشه برای اطمینان باید از سرش عکسبرداری شه
یونگی = خیلی ممنون الان میتونم ببینمش
دکتر = بله حتما توی اتاق مراقبت های ویژه هستن
و بعداز تعظیم کوچیکی به دکتر به طرف اوتاق مراقبت های ویژه رفتم دیدم ... ا.ت اونجا روی تخت شماره ۱۷ خوابیده نزدیک تخت شدم و بالا سرش نشتم صورتش کبود شده بود پاشتوی گچ بود دور سرش پاند پیچی شده بود وقتی دیدمش خیلی ناراحت شدم ی کاش حواسم بیشتر بهش میبود داشتم با خودم فکر میکردم که صدای ضعیفی شنیدم
ا.ت = یو...گی تو اینجایی
یونگی = آره من اینجا ا.ت حالت خوبه
خوب اینم پارت امروز امید وارم خوشتون بیاد لایک هارو به ۱۵ تا برسونید ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
۲۰.۵k
۰۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.