پارت41
پارت41
جلو در اتاقش بودم در رو باز کردم دیدم داره کیک میخوره با لپای پر از کیک گفت
کوک:سلام ا.ت من (نا مهفوم)
ا.ت:هه؟ چی میگی؟
کیک رو قورت داد
کوک:میگم سلام
ا.ت:آهااا پس بگو خوشمزس؟
کوک:چی؟ این؟ آره بابا خیلی ولی به پای لبای تو نمیرسه
ا.ت:عه واقعا؟ حالا کجا بوده؟
کوک:مامانم برام فرستاده
ا.ت:واقعا من تابحال مامان باباتوندیدم
کوک: امروز وقت داری؟
ا.ت:معلومه که دارم
کوک:بیا خونه مامان و بابام
ا.ت:واقعا؟
کوک:آره میام دنبالت
ا.ت:باشه
کوک:خب من کارام تموم شده تو چی؟
ا.ت:من خیلی وقته چطور؟
کوک:بریم ناهار بخوریم
ا.ت:بریم
باهم دیگه رفتیم پایین نشستیم پیام دادم به یونا که با تهیونگ بیایین پایین اومدن باهم دیگه ناهار خوردیم
یونا:من دیگه باید برم بای ا.تی
ا.ت:فعلا یونا
یونا:تهیونگ پاشو تا بریم
کوک:کجا به سلامتی؟
ته:کوک من حتی روحمم خبر ندارم کجا میخواد منو ببره
یونا:تهیونگ پاشو
ته:باشه بچه ها فعلا
کوک و ا.ت:بای
ا.ت:منم باید برم بانی من
کوک:بانی من بانی توهم؟
ا.ت:مگه نیستی؟
کوک:چرا هستم
ا.ت:باشه فعلا
کوک:مواظب باش
ا.ت:هستم
و رفتم پارکینگ سوار ماشین شدم رفتم سمت خونه رسیدم جلوی در خونه بودم کیلید رو چرخوندم و وارد خونه شدم
ا.ت:سلام من اومدم
جیمین:بالاخره اومدی
ا.ت:بالاخره؟
جیمین:آره مگه نمی دونستی امروز قراره بریم جایی؟
ا.ت:نه کجا؟
جیمین:خونه بابای جونگ کوک
ا.ت:با کی؟
جیمین:با خودمون دیگه خنگ
ا.ت:باشه من خنگ تو خوبی نابغه
جیمین:ساعت 6 آماده باش
ا.ت:باشه مامان کجاست؟
جیمین:رفته خرید
ا.ت:برا چی؟
جیمین:من از کجا بدونم
ا.ت:اوففف باشه
و رفتم توی اتاقم ساعت 4 بود رفتم حمام یه حمام درش حسابی کردم اومدم بیرون
با حوله جلو آره نشستم موهامو خشک کردم و حالتشون دادم چتری هامم مرتب کردم ساعت 5 بود آرایش کردم و رفتم سمت کمد لباسی
ا.ت:خب خب خب کدومو بپوشم؟
بعد از کلی کلنجار رفتن باخودم یه لباس انتخاب کردم
ا.ت:این خوبه
و پوشیدم(گذاشتم)
من اومدم لایک کنید❤
جلو در اتاقش بودم در رو باز کردم دیدم داره کیک میخوره با لپای پر از کیک گفت
کوک:سلام ا.ت من (نا مهفوم)
ا.ت:هه؟ چی میگی؟
کیک رو قورت داد
کوک:میگم سلام
ا.ت:آهااا پس بگو خوشمزس؟
کوک:چی؟ این؟ آره بابا خیلی ولی به پای لبای تو نمیرسه
ا.ت:عه واقعا؟ حالا کجا بوده؟
کوک:مامانم برام فرستاده
ا.ت:واقعا من تابحال مامان باباتوندیدم
کوک: امروز وقت داری؟
ا.ت:معلومه که دارم
کوک:بیا خونه مامان و بابام
ا.ت:واقعا؟
کوک:آره میام دنبالت
ا.ت:باشه
کوک:خب من کارام تموم شده تو چی؟
ا.ت:من خیلی وقته چطور؟
کوک:بریم ناهار بخوریم
ا.ت:بریم
باهم دیگه رفتیم پایین نشستیم پیام دادم به یونا که با تهیونگ بیایین پایین اومدن باهم دیگه ناهار خوردیم
یونا:من دیگه باید برم بای ا.تی
ا.ت:فعلا یونا
یونا:تهیونگ پاشو تا بریم
کوک:کجا به سلامتی؟
ته:کوک من حتی روحمم خبر ندارم کجا میخواد منو ببره
یونا:تهیونگ پاشو
ته:باشه بچه ها فعلا
کوک و ا.ت:بای
ا.ت:منم باید برم بانی من
کوک:بانی من بانی توهم؟
ا.ت:مگه نیستی؟
کوک:چرا هستم
ا.ت:باشه فعلا
کوک:مواظب باش
ا.ت:هستم
و رفتم پارکینگ سوار ماشین شدم رفتم سمت خونه رسیدم جلوی در خونه بودم کیلید رو چرخوندم و وارد خونه شدم
ا.ت:سلام من اومدم
جیمین:بالاخره اومدی
ا.ت:بالاخره؟
جیمین:آره مگه نمی دونستی امروز قراره بریم جایی؟
ا.ت:نه کجا؟
جیمین:خونه بابای جونگ کوک
ا.ت:با کی؟
جیمین:با خودمون دیگه خنگ
ا.ت:باشه من خنگ تو خوبی نابغه
جیمین:ساعت 6 آماده باش
ا.ت:باشه مامان کجاست؟
جیمین:رفته خرید
ا.ت:برا چی؟
جیمین:من از کجا بدونم
ا.ت:اوففف باشه
و رفتم توی اتاقم ساعت 4 بود رفتم حمام یه حمام درش حسابی کردم اومدم بیرون
با حوله جلو آره نشستم موهامو خشک کردم و حالتشون دادم چتری هامم مرتب کردم ساعت 5 بود آرایش کردم و رفتم سمت کمد لباسی
ا.ت:خب خب خب کدومو بپوشم؟
بعد از کلی کلنجار رفتن باخودم یه لباس انتخاب کردم
ا.ت:این خوبه
و پوشیدم(گذاشتم)
من اومدم لایک کنید❤
۳.۷k
۱۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.