اون برادرناتنیم بود☆2~
* توراه*
م.ت خب ا.ت اون یخ بچه داره
+ اهان( سرد )
م.ت هنوزم ناراحتی از دستم آه بس کن سوبین رو می تونیم دعوت کنیم
+ نه
م.ت داشتم میگفتم به پسر داره ۲۵ سالشه
همش ۵ سال بزرگتر از من
+ خب
م.ت دوست دارم رفتار خوبی باهم داشته باشید و اینکه این دفعه اینیکی خیلی پولداره
* رسیدن *
واو باورم نمیشد من همیشه خونه های ۳ طبقه ی ویلایی دربه داغون دیده بودم ولی این یکی خیلی بزرگ بود . استخر داشت . کلی ماشین مدل بالا جلوش بود . رفتم تو راستش ساعت ۲ ظهر بود رفتیم تو خدمتکارا وسایل رو آوردن. ( علامت پدر خونده= پ.خ تهیونگ= _ )
پ.خ سلام بهبه مادمازل
م.ت سلام دونگ ووک . سلام تهیونگ این دخترم ا.تست . لطفا هواشو داشته باش
_ سلام خاله . چشم هواسم بهش هست . سلام ا.ت
+ سلام
پ.ت بیاین بریم ناهار موافقید . ولی قبلش من اتاق م.ت نشون میدم و تو هم اتاق ا.ت .
_ چشم پدر . ا.ت بیا بریم بالا
+ آه باشه
_ اینجا اتاقته . اینم وسایلت. سعی کن زیاد پرم به پرت نگیره .
+ چ برو بابا
* رفت بیرون*
این یارو هم دیوونست . رفتم توی واتساپ که دیدم یه شماره ی ناشناس برام یه عکس از کیس کردن سوبین و جیسون فرستاده
.باورم نمیشد حتی نزاشتن یه روز از اومدنم بگذره . اههه ولش کن رفتم پایین برای ناهار . تهیونگ بهم یه چشمک زد و بعدم نشست سر سفره
پ.ت بشین دخترم می خوایم من و مادرت یه چیزایی رو به تو و ته بگیم
.................................................
۵ کامنت
۸ لایک
ترو خدا برسونید شرطا رو
م.ت خب ا.ت اون یخ بچه داره
+ اهان( سرد )
م.ت هنوزم ناراحتی از دستم آه بس کن سوبین رو می تونیم دعوت کنیم
+ نه
م.ت داشتم میگفتم به پسر داره ۲۵ سالشه
همش ۵ سال بزرگتر از من
+ خب
م.ت دوست دارم رفتار خوبی باهم داشته باشید و اینکه این دفعه اینیکی خیلی پولداره
* رسیدن *
واو باورم نمیشد من همیشه خونه های ۳ طبقه ی ویلایی دربه داغون دیده بودم ولی این یکی خیلی بزرگ بود . استخر داشت . کلی ماشین مدل بالا جلوش بود . رفتم تو راستش ساعت ۲ ظهر بود رفتیم تو خدمتکارا وسایل رو آوردن. ( علامت پدر خونده= پ.خ تهیونگ= _ )
پ.خ سلام بهبه مادمازل
م.ت سلام دونگ ووک . سلام تهیونگ این دخترم ا.تست . لطفا هواشو داشته باش
_ سلام خاله . چشم هواسم بهش هست . سلام ا.ت
+ سلام
پ.ت بیاین بریم ناهار موافقید . ولی قبلش من اتاق م.ت نشون میدم و تو هم اتاق ا.ت .
_ چشم پدر . ا.ت بیا بریم بالا
+ آه باشه
_ اینجا اتاقته . اینم وسایلت. سعی کن زیاد پرم به پرت نگیره .
+ چ برو بابا
* رفت بیرون*
این یارو هم دیوونست . رفتم توی واتساپ که دیدم یه شماره ی ناشناس برام یه عکس از کیس کردن سوبین و جیسون فرستاده
.باورم نمیشد حتی نزاشتن یه روز از اومدنم بگذره . اههه ولش کن رفتم پایین برای ناهار . تهیونگ بهم یه چشمک زد و بعدم نشست سر سفره
پ.ت بشین دخترم می خوایم من و مادرت یه چیزایی رو به تو و ته بگیم
.................................................
۵ کامنت
۸ لایک
ترو خدا برسونید شرطا رو
۷.۵k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.