بادیگارد من
𝐌𝐲 𝐁𝐨𝐝𝐲𝐠𝐮𝐚𝐫𝐝
(𝐏𝐚𝐫𝐭 33)
ات: هوم؟ نه بابا خوبم ( لبخند)
تهیونگ: ( لبخند)
جین: ( با کلافگی در اتاق باز کرد و اومد تو و نشست سر میزش و برگه هارو مهر زد و خودشم امضا کرد) 3 روز دیگه بیاین برای عکاسی ساعت 11 ظهر
ات: مگه 7 روز دیگه نیست؟
جین: نه تایمارو جا به جا کردیم.... 7 روز دیگه میاین برای یه عکاسی دیگه برای پوستر ها و مجله ها.... چند وقت دیگه هم فشن شو داریم که باید بیاین مشکلی که نیست تا اینجا؟
ات و تهیونگ: نه
جین: خیلی خب پس فعلا میتونید برید 3 روز دیگه میبینمت و از جفتتون هم معذرت میخوام مخصوصا از شما آقای کیم بابت بی احترامیم
تهیونگ: خواهش میکنم ( سرد)
ات: باشه پس... ساعت چنده؟
جین: ( ساعت مچیش نگاه کرد) 7 و نیم
ات: واییی دیرمون میشه بلند شو بریم ( رو به ته)
جین: کجا؟ ( حالت سوالی)
ات: عااا چیزه اممم ( تازه فهمیده سوتی داده)
تهیونگ: از یه مغازه ای میخواد خرید کنه که ساعت 8 میبنده
جین: آها
( رو به ته لبخندی زد و نفسش راحت داد بیرون و از رو صندلی با ته بلند شدن و از جین خدافظی کردن و از کمپانی رفتن بیرون و سوار ماشین شدن)
ات: مرسی کم مونده بود مچمو بگیره 😅
تهیونگ: مگه نگفتی از بچگی باهم دوست هستید پس چرا ترسیدی بفهمه؟
ات: خب یه جورایی اون اممم.... چطور بگم.... خب یه جورایی فضوله😂... به بابام میگه
تهیونگ: آخه چرا اون باید هواتو داشته باشه
ات: داره ولی خب دیگه اخلاقای بد خودشم داره دیگه.... میشه راه بیوفتیم؟
تهیونگ: باشه
( ماشین روشن کرد و به سمت سینما رفتن و وقتی رسیدن تهیونگ ماشین رو یه جا پارک کرد و با ات پیاده شدن و رفتن داخل و بلیط گرفتم و رفتن نشستن سر جاهای خودشون و منتظر موندن تبلیغات تموم بشه)
تهیونگ: من الان میام ( بلند شد که بره)
ات: کجا میری
تهیونگ: الان میام قبل اینکه فیلم شروع شه ( رفت)
ات ویو
نمیدونم کجا رفت ولی منتظرش موندم که بیاد
همینطور اینور و اونورم رو نگاه میکردم که تمام همه کاپل بودن
بغضم گرفت نمیدونم چرا و به یه جا خیره شده بودم که با صدای تهیونگ به خودم اومدم
..
تهیونگ: ات.... ات
ات: ها بله
تهیونگ: چیشده
ات: هیچی تو فکر بودم کجا رفتی
تهیونگ: رفتم یکم خوراکی گرفتم اومدم بیا ( دو تا پفیلا دستی گرفته بود و ات تشکر کرد و نشستن و فیلم هم شروع شد)
ات ویو
15 دقیقه ای فیلم گذشته بود و خوب بود ولی وقتی کمی بیشتر گذشت هزار بار تو ذهنم به خودم خاک تو سرت گفتم که چرا گفتم بیایم این فیلم ببینیم اونم با تهیونگ!!
..
شرط... 45 لایک... 45 کامنت.... 654 تایی شم
(𝐏𝐚𝐫𝐭 33)
ات: هوم؟ نه بابا خوبم ( لبخند)
تهیونگ: ( لبخند)
جین: ( با کلافگی در اتاق باز کرد و اومد تو و نشست سر میزش و برگه هارو مهر زد و خودشم امضا کرد) 3 روز دیگه بیاین برای عکاسی ساعت 11 ظهر
ات: مگه 7 روز دیگه نیست؟
جین: نه تایمارو جا به جا کردیم.... 7 روز دیگه میاین برای یه عکاسی دیگه برای پوستر ها و مجله ها.... چند وقت دیگه هم فشن شو داریم که باید بیاین مشکلی که نیست تا اینجا؟
ات و تهیونگ: نه
جین: خیلی خب پس فعلا میتونید برید 3 روز دیگه میبینمت و از جفتتون هم معذرت میخوام مخصوصا از شما آقای کیم بابت بی احترامیم
تهیونگ: خواهش میکنم ( سرد)
ات: باشه پس... ساعت چنده؟
جین: ( ساعت مچیش نگاه کرد) 7 و نیم
ات: واییی دیرمون میشه بلند شو بریم ( رو به ته)
جین: کجا؟ ( حالت سوالی)
ات: عااا چیزه اممم ( تازه فهمیده سوتی داده)
تهیونگ: از یه مغازه ای میخواد خرید کنه که ساعت 8 میبنده
جین: آها
( رو به ته لبخندی زد و نفسش راحت داد بیرون و از رو صندلی با ته بلند شدن و از جین خدافظی کردن و از کمپانی رفتن بیرون و سوار ماشین شدن)
ات: مرسی کم مونده بود مچمو بگیره 😅
تهیونگ: مگه نگفتی از بچگی باهم دوست هستید پس چرا ترسیدی بفهمه؟
ات: خب یه جورایی اون اممم.... چطور بگم.... خب یه جورایی فضوله😂... به بابام میگه
تهیونگ: آخه چرا اون باید هواتو داشته باشه
ات: داره ولی خب دیگه اخلاقای بد خودشم داره دیگه.... میشه راه بیوفتیم؟
تهیونگ: باشه
( ماشین روشن کرد و به سمت سینما رفتن و وقتی رسیدن تهیونگ ماشین رو یه جا پارک کرد و با ات پیاده شدن و رفتن داخل و بلیط گرفتم و رفتن نشستن سر جاهای خودشون و منتظر موندن تبلیغات تموم بشه)
تهیونگ: من الان میام ( بلند شد که بره)
ات: کجا میری
تهیونگ: الان میام قبل اینکه فیلم شروع شه ( رفت)
ات ویو
نمیدونم کجا رفت ولی منتظرش موندم که بیاد
همینطور اینور و اونورم رو نگاه میکردم که تمام همه کاپل بودن
بغضم گرفت نمیدونم چرا و به یه جا خیره شده بودم که با صدای تهیونگ به خودم اومدم
..
تهیونگ: ات.... ات
ات: ها بله
تهیونگ: چیشده
ات: هیچی تو فکر بودم کجا رفتی
تهیونگ: رفتم یکم خوراکی گرفتم اومدم بیا ( دو تا پفیلا دستی گرفته بود و ات تشکر کرد و نشستن و فیلم هم شروع شد)
ات ویو
15 دقیقه ای فیلم گذشته بود و خوب بود ولی وقتی کمی بیشتر گذشت هزار بار تو ذهنم به خودم خاک تو سرت گفتم که چرا گفتم بیایم این فیلم ببینیم اونم با تهیونگ!!
..
شرط... 45 لایک... 45 کامنت.... 654 تایی شم
۱۳.۴k
۰۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.