(وقتی میری بار) پارت ۱
کوک ویو
امروز خسته رفتم خونه وقتی رفتم تو پدر گفت( علامت پدر کوک رو با پ.ک نشون میدم ) پسرم برو یه دوش بگیر عموت و زن عموت و دختر عموت دارن میان .
چشمی گفتم و رفتم بالا یه دوش یه ربع گرفتم و بعد حاضر شدم وقتی رفتم پایین رسیده بودن . بعد از سلام گردن نشستن و پدر گفت پسر تو باید با سانا ( اسم دخترم عمو شه علامت هم ÷ فقط اسم رو حال کن 😁) ازدواج کنی که برای ما جانشین بیاری گه وقتی بزرگ شد لقب مافیا بزرگ به اون .
نزاشتم حرفش رو تموم کنه که گفتم : من این ازدواج رو نمی خوام ( داد )
پ.ک : ولی پسرم این به صلاحت هست ( درست نوشتم ؟؟)
_ : گفتم نهه ( داد ) بعد از اون سریع کتم رو ورداشتم و به سمت در رفتم محکم بستمش . از نگهبانا کلید ماشین رو گرفتم و بعد به سمت بار حرکت کردم .وسط راه به تهیونگ هم زنگ زدم با هم بریم بار و باهاش درد و دل کنم .
( توضیح : کوک و ته از بچگی با هم دوست و ته هم دست راست کوک به حساب میاد و از همچی کوک با خبره )
ا.ت ویو
بعد از اینکه از دانشگاه تعطیل شدم با رز به سمت خونه حرکت کردیم ( توضیح : خونه هاشون نزدیکه ) تو راه رز گفت ( علامتش* ) ا.ت ( کیوت )
+ : باز چی میخوای
* : ا.ت میای امروز با لونا بریم بار
+ : نه من اصلا از این جور جاها خوشم نمیاد
* : ا.ت لطفا با یبار که چیزی نمیشه ( کیوت )
+ : ایششش باشه حالا قیافت رو اینطوری نکن
* : مرسییی پس ساعت ۶ و نیم حاضر باش با لونا میایم دنبالت
+: اوک
به نظرتون خوب بود ؟ ادامه بدم اگه بد شد ببخشید اولین فیکمه
۵ لایک
۴ کامنت
امروز خسته رفتم خونه وقتی رفتم تو پدر گفت( علامت پدر کوک رو با پ.ک نشون میدم ) پسرم برو یه دوش بگیر عموت و زن عموت و دختر عموت دارن میان .
چشمی گفتم و رفتم بالا یه دوش یه ربع گرفتم و بعد حاضر شدم وقتی رفتم پایین رسیده بودن . بعد از سلام گردن نشستن و پدر گفت پسر تو باید با سانا ( اسم دخترم عمو شه علامت هم ÷ فقط اسم رو حال کن 😁) ازدواج کنی که برای ما جانشین بیاری گه وقتی بزرگ شد لقب مافیا بزرگ به اون .
نزاشتم حرفش رو تموم کنه که گفتم : من این ازدواج رو نمی خوام ( داد )
پ.ک : ولی پسرم این به صلاحت هست ( درست نوشتم ؟؟)
_ : گفتم نهه ( داد ) بعد از اون سریع کتم رو ورداشتم و به سمت در رفتم محکم بستمش . از نگهبانا کلید ماشین رو گرفتم و بعد به سمت بار حرکت کردم .وسط راه به تهیونگ هم زنگ زدم با هم بریم بار و باهاش درد و دل کنم .
( توضیح : کوک و ته از بچگی با هم دوست و ته هم دست راست کوک به حساب میاد و از همچی کوک با خبره )
ا.ت ویو
بعد از اینکه از دانشگاه تعطیل شدم با رز به سمت خونه حرکت کردیم ( توضیح : خونه هاشون نزدیکه ) تو راه رز گفت ( علامتش* ) ا.ت ( کیوت )
+ : باز چی میخوای
* : ا.ت میای امروز با لونا بریم بار
+ : نه من اصلا از این جور جاها خوشم نمیاد
* : ا.ت لطفا با یبار که چیزی نمیشه ( کیوت )
+ : ایششش باشه حالا قیافت رو اینطوری نکن
* : مرسییی پس ساعت ۶ و نیم حاضر باش با لونا میایم دنبالت
+: اوک
به نظرتون خوب بود ؟ ادامه بدم اگه بد شد ببخشید اولین فیکمه
۵ لایک
۴ کامنت
۶.۶k
۰۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.