بوکسر دوست داشتنی:)
بوکسر دوست داشتنی:)
P6
کوک: صبر کن بچه...(رفت دنبال ا.ت)
ا.ت: بینا بدووو(بلند)
"بیرون از سالن..."
ا.ت: هوف نزدیک بودا!
بینا: اگر گیرت مینداخت تورو میکرد کیس بوکسش(خنده)
ا.ت: هه هه هه بامزه(چشم غره)
ا.ت: بینا من یکم حالم بده..باید برم!
بینا: عه وا...چرا ا.تی؟خوبی؟
ا.ت: آره آره.. من خوبم عزیزم! فقط باید برم..
بینا: خب..مشکلی نیست برو..ولی اگه حالت بد بود امشب میام پیشت!
ا.ت: باشه عزیزم...بای بای
"مادر و پدر ا.ت هستن بوسان خونه مادربزرگ ا.ت"
"ویو خونه"
ا.ت: اخخخخ چقدر خوابم میاد..کمرمم در میکنه!
-سلام بلد نیستی
ا.ت: عه وا...داداشی! ندیدمت
-چقدر زود اومدی! کی برد؟
ا.ت: امم..من زودتر اومدم چون کمرم درد میکرد و حال نداشتم برای همین مسابقه رو ندیدم!
-اوکی...برات خوراکی خریدم هست تو اشپزخونه!
ا.ت: خوراکی؟؟؟اممم...داداشی امروز چندمه؟
- ۱۵
ا.ت: ای وای..پری*ودی!(زیر لب)
ا.ت: ا..الان میام!(سریع رفت تو اتاق)
-(خنده)
P6
کوک: صبر کن بچه...(رفت دنبال ا.ت)
ا.ت: بینا بدووو(بلند)
"بیرون از سالن..."
ا.ت: هوف نزدیک بودا!
بینا: اگر گیرت مینداخت تورو میکرد کیس بوکسش(خنده)
ا.ت: هه هه هه بامزه(چشم غره)
ا.ت: بینا من یکم حالم بده..باید برم!
بینا: عه وا...چرا ا.تی؟خوبی؟
ا.ت: آره آره.. من خوبم عزیزم! فقط باید برم..
بینا: خب..مشکلی نیست برو..ولی اگه حالت بد بود امشب میام پیشت!
ا.ت: باشه عزیزم...بای بای
"مادر و پدر ا.ت هستن بوسان خونه مادربزرگ ا.ت"
"ویو خونه"
ا.ت: اخخخخ چقدر خوابم میاد..کمرمم در میکنه!
-سلام بلد نیستی
ا.ت: عه وا...داداشی! ندیدمت
-چقدر زود اومدی! کی برد؟
ا.ت: امم..من زودتر اومدم چون کمرم درد میکرد و حال نداشتم برای همین مسابقه رو ندیدم!
-اوکی...برات خوراکی خریدم هست تو اشپزخونه!
ا.ت: خوراکی؟؟؟اممم...داداشی امروز چندمه؟
- ۱۵
ا.ت: ای وای..پری*ودی!(زیر لب)
ا.ت: ا..الان میام!(سریع رفت تو اتاق)
-(خنده)
۱۵.۸k
۰۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.