رمان شراب خونی 🤤🍷
#شراب_خونی
#part4
"ویو کوک"
توی کلاس نشسته بودم که یکی از دخترا اومد توی کلاس...به نظر خیلی خون خوشمزه ای داشت🤤
بهش هیچی نگفتم ولی خودش اومد طرفم
دایون:ام چطوری؟
کوک:اوممم خوببب..تو چطوری؟
دایون:خوبم ..میگم میشه کنار بشینم؟؟
کوک:اره حتما بیا ..بیا اینجا جا هست
نشسته بود کنارم داشت حرف میزد که دستم و توی دستش گذاشتم و صورتم و اوردم جلو و دندون هام فرو کردم توی گردنش و خونش و مکیدممم😋💛
نوع خونش A بود ...همونی که من خیلی دوس داشتم و توی دنیا زیاد پیدا میشد 🤤
نمیتونستم تموم خونش رو بمکم چون میمرد و برای توجیهش چیزی نمیتونستم بگم...!برای همین دست از خوردن خونش ورداشتم چون خون ازش رفته بود بیهوش شده بود...هیپنوتیزمش کردم که چیزی یادش نیاد و فکر کنه اومده وخوراکیش رو ورداشته ولی حالش بد شده و افتاده زمین و بیهوش شده
گذاشتمش روی زمین ..که یهوی یکی از دوستاش اومد و تا دیدش بدو بدو اومد طرفش ....
"ویو ات"
رفتم توی کلاس..ولی دیدم دایون افتاده روی زمین و بیهوش شده ...بدو بدو رفتم سمتش
ات:دایون؟دایون حالت خوبه؟
پسره روی صندلیش بیخیال نشسته بود
ات:هوی؟چرا اونجا نشستی بیا کمکم کن ببرمش جای خانوم مین ..!
کوک:خودت ببرش..!
گردنش و اونور کردم و رد کبودی رو روی گردنش دیدم
کوک:عااا بزار کمکت کنم ببریش
#part4
"ویو کوک"
توی کلاس نشسته بودم که یکی از دخترا اومد توی کلاس...به نظر خیلی خون خوشمزه ای داشت🤤
بهش هیچی نگفتم ولی خودش اومد طرفم
دایون:ام چطوری؟
کوک:اوممم خوببب..تو چطوری؟
دایون:خوبم ..میگم میشه کنار بشینم؟؟
کوک:اره حتما بیا ..بیا اینجا جا هست
نشسته بود کنارم داشت حرف میزد که دستم و توی دستش گذاشتم و صورتم و اوردم جلو و دندون هام فرو کردم توی گردنش و خونش و مکیدممم😋💛
نوع خونش A بود ...همونی که من خیلی دوس داشتم و توی دنیا زیاد پیدا میشد 🤤
نمیتونستم تموم خونش رو بمکم چون میمرد و برای توجیهش چیزی نمیتونستم بگم...!برای همین دست از خوردن خونش ورداشتم چون خون ازش رفته بود بیهوش شده بود...هیپنوتیزمش کردم که چیزی یادش نیاد و فکر کنه اومده وخوراکیش رو ورداشته ولی حالش بد شده و افتاده زمین و بیهوش شده
گذاشتمش روی زمین ..که یهوی یکی از دوستاش اومد و تا دیدش بدو بدو اومد طرفش ....
"ویو ات"
رفتم توی کلاس..ولی دیدم دایون افتاده روی زمین و بیهوش شده ...بدو بدو رفتم سمتش
ات:دایون؟دایون حالت خوبه؟
پسره روی صندلیش بیخیال نشسته بود
ات:هوی؟چرا اونجا نشستی بیا کمکم کن ببرمش جای خانوم مین ..!
کوک:خودت ببرش..!
گردنش و اونور کردم و رد کبودی رو روی گردنش دیدم
کوک:عااا بزار کمکت کنم ببریش
۴.۳k
۳۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.