پارت 7 فیک جونگکوک
بابا رفت منم رفتم پیش ا/تو براید استایل بغلش کردم
بردم تو اتاق خواب گذاشتمش رو تخت خودمم دراز کشیدم
مثل فرشته ها خوابیده بود دلم طاقت نیاورد و بوس کردم همه صورتشو بوس کردم
ا/ت:با حس کسی که داره بوسم میکنه بیدار شدم دیدم جونگکوک دارم بوس میکنه ماشالا همه جای صورتمو بوس داره میکنه
میخواست لبمو بوس کنه خواستم یکاری بکنم سوپرایز بشه
تا خواست بوس کنه منم بوس کردم
کوک:اعه بیدار شدی
ا/ت:بله از بوسای تو
(بچه ها اروم داشتن صحبت میکردن که بابا بیدار نشه)
بلند شدم رفتم رو شکمش خوابیدم
ا/ت:جونگکوک
کوک:ا/ت
دوتاشون هم زمان گفتن دوست دارم
اروم خندیدن
ا/ت لبشو گذاشت رو لب جونگکوک
و اروم مک زد جونگکوکم مکی میزد
و همینطوری داشتن ادامه میدادن جونگکوک بلند شد همونطوری که داشت میبوسید گفت
کوک :اتاق دیگه نیست که صدا نره
ا/ت:مگه میخوای چیکار کنی
کوک:میفهمی
ا/ت:اوکی بالا یه اتاق هست یه جیکم
صدا نمیره
کوک و ا/ت رفتن بالا
کوک:خوب خوب ا/ت خانم بلخره رسیدیم به هم
ا/ت:خوب خوب اقای جونگکوک فهمیدم کارت چیه ولی من
زیاد بلد نیستم :/
(خدایا این چه کوفتیه که دارم مینویسم 🗿🙂)
کوک:خودم بهت یاد میدم
کوک ا/ت رو هل داد به دیوار و بله لبشو گذاشت
رو لبش همینطوری داشتن کاثافت بازی میکردن لباساشونو دراوردن (عوق زیاد میخوام بزنم🙂)
جونگکوک حمله ور میشه و ا/ت رو رو تخت میندازه ناله های دوتاشون کل اتاق رو گرفته بودن ولی هیچ صدای نمیرفت بیرون
(استغفراللا منو نبین دارم اینارو مینویسمدارم صدقه میدم)
اینجاشو خدایی خجالت میکشم بنویسم پس خودتون تصور کنید
بعد از دوکام تموم کردیم جونگکوک خودشو انداخت رو تخت
کوک:هاحح ا/ت خیلی خوبی
ا/ت:هوفف جونگکوک اگه حامله بشم چی
کوک:.... نکردم .... که
(بقران من برای اسمات نوشتن ساخته نشدم که)
ا/ت:راست میگی
لباسامونو پوشیدیم و خوابیدیم
بابا ویو
صبح لباسامو پوشیدم که برم شرکت رفتم تو اتاق ا/ت دیدم خوابیدن تو بغل هم
(گایز بهتون نگفتم بعد از اینکه..... کردن رفتن تو اتاق
ا/ت خوابیدن)
و واقعا خوشحال بودم از اینکه ا/ت به ارزوش رسید
(خوشبحالت منو ارمیا :😭😭ادمین:خوشبحالت که به ارزوت رسیدی 😭😭)
رفتم شرکت
ا/ت ویو
بیدار شده بودم صورت جونگکوک رو دیدم با خودم فکر کردم
نه به صورت دیشبت نه به این صورت کیوت صبحت
میخوام مثل دیشب که باعث شد بیدار بشم بکنم که بیدار
بشه انقدر بوسش کردم تا بیدار شد
کوک:اوم.... کشو قوزی کرد
ا/ت:بیدار شدی؟
کوک:نه پ هنوز خابم :/
ا/ت:مسخره
کوک:از روم بلند میشی برم صبحونه درست کنم
ا/ت:اعه نه خودم درست میکنم
کوک:😁باشه باشه
ا/ت:بلند شدم رفتم بیرون دیدم بابا صبحونه اماده کرده و رفته شرکت وایسا نکنه هیمممممم نکنه دیده مارو وقتی خواب بودیم وااای ابروم رفت
بردم تو اتاق خواب گذاشتمش رو تخت خودمم دراز کشیدم
مثل فرشته ها خوابیده بود دلم طاقت نیاورد و بوس کردم همه صورتشو بوس کردم
ا/ت:با حس کسی که داره بوسم میکنه بیدار شدم دیدم جونگکوک دارم بوس میکنه ماشالا همه جای صورتمو بوس داره میکنه
میخواست لبمو بوس کنه خواستم یکاری بکنم سوپرایز بشه
تا خواست بوس کنه منم بوس کردم
کوک:اعه بیدار شدی
ا/ت:بله از بوسای تو
(بچه ها اروم داشتن صحبت میکردن که بابا بیدار نشه)
بلند شدم رفتم رو شکمش خوابیدم
ا/ت:جونگکوک
کوک:ا/ت
دوتاشون هم زمان گفتن دوست دارم
اروم خندیدن
ا/ت لبشو گذاشت رو لب جونگکوک
و اروم مک زد جونگکوکم مکی میزد
و همینطوری داشتن ادامه میدادن جونگکوک بلند شد همونطوری که داشت میبوسید گفت
کوک :اتاق دیگه نیست که صدا نره
ا/ت:مگه میخوای چیکار کنی
کوک:میفهمی
ا/ت:اوکی بالا یه اتاق هست یه جیکم
صدا نمیره
کوک و ا/ت رفتن بالا
کوک:خوب خوب ا/ت خانم بلخره رسیدیم به هم
ا/ت:خوب خوب اقای جونگکوک فهمیدم کارت چیه ولی من
زیاد بلد نیستم :/
(خدایا این چه کوفتیه که دارم مینویسم 🗿🙂)
کوک:خودم بهت یاد میدم
کوک ا/ت رو هل داد به دیوار و بله لبشو گذاشت
رو لبش همینطوری داشتن کاثافت بازی میکردن لباساشونو دراوردن (عوق زیاد میخوام بزنم🙂)
جونگکوک حمله ور میشه و ا/ت رو رو تخت میندازه ناله های دوتاشون کل اتاق رو گرفته بودن ولی هیچ صدای نمیرفت بیرون
(استغفراللا منو نبین دارم اینارو مینویسمدارم صدقه میدم)
اینجاشو خدایی خجالت میکشم بنویسم پس خودتون تصور کنید
بعد از دوکام تموم کردیم جونگکوک خودشو انداخت رو تخت
کوک:هاحح ا/ت خیلی خوبی
ا/ت:هوفف جونگکوک اگه حامله بشم چی
کوک:.... نکردم .... که
(بقران من برای اسمات نوشتن ساخته نشدم که)
ا/ت:راست میگی
لباسامونو پوشیدیم و خوابیدیم
بابا ویو
صبح لباسامو پوشیدم که برم شرکت رفتم تو اتاق ا/ت دیدم خوابیدن تو بغل هم
(گایز بهتون نگفتم بعد از اینکه..... کردن رفتن تو اتاق
ا/ت خوابیدن)
و واقعا خوشحال بودم از اینکه ا/ت به ارزوش رسید
(خوشبحالت منو ارمیا :😭😭ادمین:خوشبحالت که به ارزوت رسیدی 😭😭)
رفتم شرکت
ا/ت ویو
بیدار شده بودم صورت جونگکوک رو دیدم با خودم فکر کردم
نه به صورت دیشبت نه به این صورت کیوت صبحت
میخوام مثل دیشب که باعث شد بیدار بشم بکنم که بیدار
بشه انقدر بوسش کردم تا بیدار شد
کوک:اوم.... کشو قوزی کرد
ا/ت:بیدار شدی؟
کوک:نه پ هنوز خابم :/
ا/ت:مسخره
کوک:از روم بلند میشی برم صبحونه درست کنم
ا/ت:اعه نه خودم درست میکنم
کوک:😁باشه باشه
ا/ت:بلند شدم رفتم بیرون دیدم بابا صبحونه اماده کرده و رفته شرکت وایسا نکنه هیمممممم نکنه دیده مارو وقتی خواب بودیم وااای ابروم رفت
۱۷.۹k
۰۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.